پای درس اخلاق آیت الله قرهی؛

خصوصیت تکبّر این است که متکبّر، اطاعت را کنار می ­گذارد

خصوصیت تکبّر این است که متکبّر، اطاعت را کنار می ­گذارد

آیت الله قرهی دردرس اخلاق خود گفت: وقتی انسان تصور کند کسی هست، دیگر اطاعت هم نمی ­کند. اما اگر بداند که کسی نیست، مطیع خواهد شد. خصوصیت تکبّر این است که متکبّر، اطاعت را کنار می ­گذارد.

به گزارش خبرگزاری مهر، سیصد و سی ویکمین جلسه درس اخلاق آیت‌الله قرهی که در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شده برای علاقه مندان در پی می آید.

مراقبت از خواطر، چنان مهم است که در دعای معصوم، از باب توصیه به ما بیان گردیده است

افکار و خواطر انسان، به قدری مهم است که حضرات معصومین و انبیاء عظام(ع)  گاهی به صورت دعا به ما تعلیم فرمودند که اگر این افکار و خواطر، مراقبت شد، طبعاً اعمال شما صحیح می‌شود. لذا به قدری این خواطر نفسانی و شیطانی مهم است که نه در باب عمل، بلکه در باب همین خواطر می‌فرمایند: خدایا! ما از آن‌ها به تو پناه می‌بریم.

حضرت سیّد السّاجدین، زین‌العابدین، آقا علیّ‌بن‌الحسین(ع) فرمودند:  «اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِكَ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ وَ كَيْدِهِ وَ مَكَايِدِهِ، وَ مِنَ الثِّقَةِ بِأَمَانِيِّهِ وَ مَوَاعِيدِهِ وَ غُرُورِهِ وَ مَصَايِدِهِ»  یا الله! ما از وسوسه‌ها، خطورات، کید، حیله و نیرگ‌های شیطان  به تو پناه می‌بریم.

«ومن الثقة»  یعنی دلبستگی به آرزوها. این که می‌گویند: فلان راوی، ثقه هست؛ یعنی می‌دانیم درست می‌گوید. دلبستگی انسان هم به عنوان ثقه تبیین می‌شود؛ یعنی اعتماد کند و به واسطه این آرزوها، نویدها و دام‌ها، فریب بخورد.

بیان کردیم که شهوات، همه مصاید شیطان هستند. مولی‌الموالی(ع)  فرمود:  «الشهوات مصاید الشیطان»  همه آن خواهش‌های نفسانی و آنچه که نفس؛ آن  «أعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک»  طلب می‌کند، عنوان شهوت است و این‌ها دام‌های شیطانند.

راه رهایی از مصاید شیطان؛ حفظ مثلّث وجودی است

 مصاید شیطان، کثیره است. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «العیون مصاید الشّیطان»  نگاه بد از دام‌های شیطان است. همان‌طور که بارها بیان کردم اولیاء خدا فرمودند: اگر انسان بتواند این مثلّث وجودی خود یعنی چشم و گوش و دهان را حفظ کند، خیلی از مطالب درست می‌شود و اگر حفظ نکند، گرفتار می‌شود.

چشم‌های آلوده، دام است و شیطان از آن، خوب، بهره برداری می‌کند. اگر انسان، گرفتار بشود، محال است خروجی پیدا کند، مگر به لطف و کرم پروردگار عالم.

این دام‌ها، زیاد است و همه، از خطورات نفس است که به انسان می‌گوید: یک نگاه برای تو، فرح و شادی می‌آورد، امّا می‌بینید که در نهایت او را گرفتار می‌کند؛ چون بیان کردیم: میراث این شهوت، حزنی طولانی است،   «کم من شهوة ساعة اورثت حزناً طویلاً».

 یکی از آن خطورات شیطانی، این است که انسان تصوّر کند، کسی شده است؛ یعنی کبر و خودبزرگ بینی داشته باشد که به قدری این دام، پهن است که خروج از آن، محال است. لذا این که انسان، تصوّر کند کسی شده است، حالا چه از باب عبادت، چه از باب سواد و ...، این، دام بزرگ شیطان و یکی از دام‌های مختلفی است که بر سر راه ما قرار داده است. به خصوص این که انسان در درون خودش تصوّر می‌کند دیگر بزرگ شده، عابد شده، زاهد شده، عالی شده و ...، امّا از همین طریق، گرفتار می‌شود.

یکی از دام‌های بزرگ شیطان؛ منیّت است

 امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند:  «الْکِبْرِ مَصْیَدَةُ إِبْلِیسَ الْعُظْمَی»  کبر و تکبّر، دام بزرگ شیطان است. مثل این که کسی جلوی آینه بایستد و تصوّر کند خیلی قشنگ است و دیگر هیچ کس مثل او نیست و ... یا مثلاً بگوید: هیچ کس مثل من سواد ندارد، هیچ کس مثل من نمی‌تواند تحلیل کند و ... انانیّت است که دام بزرگ شیطان می‌باشد.

اتّفاقاً علّت این که حضرت می‌فرمایند: تکبّر، دام بزرگ شیطان است، به واسطه این است که خود شیطان هم از همین طریق، گرفتار شد  «ابی و استکبر و کان من الکافرین». او اعلان کرد:  «خلقتنی من نار و خلقته من طین»  من از آتش هستم، آتش، گرما و نور دارد، امّا او از خاک سرد است که هیچ نور و مطلبی ندارد. ضمناً من ۶۰۰۰ سال عبادت کردم و ...، باید بین من و آدم فرقی باشد!!

مانند این که شما بگویید: فرق من و فلانی چیست!؟ این که نمی‌شود؟ لذا انسان‌ها هم گاهی در درون خودشان این‌طور می‌گویند، البته گاهی هم به زبان جاری می‌کنند که بالاخره باید یک فرقی بین من و او باشد. این، تکبّر است و در این صورت ما به یک نوع تکبّر خفی، گرفتار شدیم و خودمان هم خبر نداریم، احساس می‌کنیم من خوب و برتر هستم!

بیان «دیگران از من بهتر هستند» هم نشانه کبر است!

همان‌­‌طور که بیان کردم: اولیاء خدا حتّی این جمله را هم که بگوییم: دیگران از من بهتر هستند، جمله مناسبی نمی‌دانند. مثلاً انسان در جایی مشغول است، حالا دارد دوره او تمام می‌شود و کس دیگری به جای او می‌آید، بعد او می‌گوید: الحمدلله و المنّه کسی دارد می‌آید که از من، بهتر است. وقتی می‌گوید: از من بهتر است، یعنی من هم خوب بودم، من هم به، بودم، حالا او بهتر است! کِبر، از همین این‌جا شروع می‌شود.

لذا اولیاء خدا هیچ‌گاه نمی‌گویند: دیگران از ما بهتر هستند، چون به بودن خودشان را قبول ندارند. برای همیت به ما یاد دادند که اگر کسی حتّی یک ساعت، از شما بزرگتر بود، بگویید: او حداقل یک عمل صالح بیشتر انجام داده و اگر کسی، یک ساعت از شما کوچکتر بود، بگویید: اگر نعوذبالله، خطا یا گناهی هم داشته باشد، چون یک ساعت کوچکتر از من هست، حتماً کمتر از من، گناه انجام داده است. البته اصلاً معلوم نیست گناه کرده باشد. من که نعوذبالله نمی‌توانم بیان کنم دیگران گناه‌کارند؛ ولی خودم را می‌دانم که گناه کردم. پس اولیاء خدا برای این که انسان به کبر و غرور و تصوّر برتر بودن از دیگران دچار شوند، این‌گونه به ما هشدار داده‌اند.

جالب است اتّفاقاً امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: این تکبّر از دام‌های بزرگ و خطورات شیطانی است؛ یعنی آن چیزی که شیطان ملعون وسوسه می‌کند و بیشتر در ذهن انسان می‌آید و انسان باید از آن به خدا پنا ببرد. به قول وجود مقدّس زین‌العابدین، امام‌العارفین(صلوات اللّه و سلامه عليه) باید بیان کند:  «اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِكَ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ وَ كَيْدِهِ وَ مَكَايِدِهِ، وَ مِنَ الثِّقَةِ بِأَمَانِيِّهِ وَ مَوَاعِيدِهِ وَ غُرُورِهِ وَ مَصَايِدِهِ»  خدایا! از این مکرها و دام‌های شیطان به تو پناه می‌بریم.

پس این، کبر است که انسان تصوّر کند من بهترم، من بهتر می‌فهمم، من بهتر درک می‌کنم، اگر من نباشم همه چیز خراب می‌شود و ... بر روی این مطلب، تأمّل کنید، خدا گواه است خیلی‌ها از این بابت، گرفتار شدند. یکی از قضایایی که جریان‌های سقیفه، انحرافات و امثالهم را به وجود آورد، همین تصوّر بود که من بزرگترم، من بهتر می‌فهم و ...

نسخه عملی باقرالعلوم(ع) برای عدم تسلّط شیطان بر انسان

پس انسان حتّی نسبت به سن خودش هم نباید احساس برتری کند، این‌ها خیلی مهم است. حتّی یکی از دلایل اختلاف زن و شوهر هم برای همین است که یکی می‌گوید: من بهتر از تو درک می‌کنم، من بهتر می‌فهمم و ... این است که انسان را گرفتار می‌کند. این‌ها همه از خطورات شیطانی است و برای همین است که فرمودند: از این خطورات شیطانی به پروردگار عالم پناه ببرید.

شیطان مدام با وسوسه‌هایشان به سراغ ما می‌آید  «الوسواس الخناس، الذّی یوسوس فی صدور النّاس»  و همان‌طور که بیان کردیم هر کسی را هم به طریقه‌ای وسوه می‌کند. برای همین است که بسیار زیاد تأکید کردند که این ذکر طلوع آفتاب و غروب آفتاب را که بیان شده:  «اعوذ باللّه السّمیع العلیم من همزات الشّیاطین و اعوذ باللّه ان یحضرون إنّ اللّه  هو السّمیع العلیم»  و ۱۰ مرتبه قبل از غروب آفتاب و ۱۰ مرتبه قبل از طلوع آفتاب بخوانید. با این که حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين)  به ما تأکید می‌کنند که بر روی بچّه‌ها خیلی فشار نیاورید، امّا حضرت باقر العلوم، امام محمّد باقر(صلوات اللّه و سلامه عليه) فرمودند: هنگام غروب، حتّی اگر بچّه‌ها دارند بازی می‌کنند، از بازی کردن بازشان بدارید و به آن‌ها هم بگویید: دعا کنند. بعد فرمودند: اگر این دو وقت، یعنی قبل از غروب آفتاب و قبل از طلوع آفتاب را محاظت کنید، شیطان بر شما مسلّط نمی‌شود. یعنی ایشان به ما نسخه عملی دادند و دیگر بالاتر از این نسخه نداریم.

این در حالی است که ما معمولاً می‌گوییم: تازه سر چراغ، سر کاری ما است و در آن موقع، تازه مشغول به کار و مطالب و مسائل می‌شویم. در زمان‌های قدیم - البته شاید الآن هم در بعضی از شهرستان‌ها این‌گونه باشد - غروب که می‌شد، اکثر کارها تعطیل می‌شد و نماز را همه مسجد می‌خواندند و بعد به خانه می‌رفتند. حالا اگر این‌طور باشد، بعضی‌ها به سخره هم می‌گیرند و می‌گویند: مگر مرغیم که زود به خانه برویم!؟ امّا در قدیم که این دو وقت (قبل طلوع و قبل غروب) را مراقبه می‌کردند، برکات هم برای آن‌ها زیاد بود.

به ما می‌گویند: بچه‌ها را اجبار به عبادت نکنید، بلکه با عملتان به آن‌ها یاد بدهید. همان‌طور که در مورد دعوت مردم، در هر سنّی که باشند هم بیان شده:  «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم»  یعنی مردم را با عمل خود دعوت کنید. لذا برای خانواده و بچّه‌های خودتان بیش از حد به زهد دعوت نکنید، امّا خودتان عملی زاهد شوید تا آن‌ها هم یاد بگیرند.

امّا همان‌طور که بیان کردم، در این زمینه می‌فرمایند: هنگام غروب آفتاب، بچّه‌ها را حتّی از بازی بازبدارید و نگذارید بازی کنند، چرا؟ چون لحظات بسیار مهمی است و اگر محافظت کنیم، شیطان بر ما مسلّط نمی‌شود. حالا چه بخوانیم؟ یکی از دعاها همین است:  «اعوذ باللّه السّمیع العلیم من همزات الشّیاطین و اعوذ باللّه ان یحضرون إنّ اللّه  هو السّمیع العلیم».

بارها این مطلب را بیان کردم و باز هم عرض می‌کنم، چون خیلی مهم است و بعضی از موارد باید آن‌قدر تکرار شود که باورمان شود و آن، این است: همزات، یعنی جنگ‌های نرم. شیطان بلد است با هر کسی چطوری رفتار کند. مثلاً در مورد کسی که نماز می‌خواند، روزه می‌گیرد، چشمش را هم حفظ می‌کند و چشم چران نیست، جالب است درس اخلاق هم می‌رود و ...، با قضیّه کبر جلو می‌آید.

این را که من عرض می‌کنم، گاهی در تماس‌ها شنیده‌ام که فردی به ظاهر مذهبی و مؤمن و اهل عبادت و ... است، امّا برمی‌گردد به همسر خودش می‌گوید: من بهتر می‌فهمم یا تو!؟ این، یک نوع تکبّر است. در حالی که باید بگوید: هر دوی ما باید خودمان را به دین عرضه بداریم و هر چه دین گفت، بپذیریم، نه این که من بهتر می‌دانم یا تو!؟

راه‌حلی برای اختلافات زناشویی: دین؛ سالار زندگی!

لذا جوانان عزیز، فرزندان عزیزم، من بارها به این عزیزانی که می‌آیند عقدشان را بخوانم، قبل از عقد می‌گویم که عزیزان من! دختران گرامی من! پسران گرامی من! حواستان باشد عقد یعنی عهد و پیمان. شما عهد و پیمان می‌بندید که زیر یک سقف زندگی کنید. حالا وقتی می‌خواهیم زیر یک سقف زندگی کنیم و دلمان می‌خواهد نه تنها اختلاف عمل نداشته باشیم، بلکه اختلاف نظرهایمان هم از بین برود؛ باید دین را محور قرار بدهیم.

چون بالاخره زن و شوهر در دو خانواده متفاوت رشد کرده‌اند، حالا می‌خواهند هر دو زیر یک سقف بروند. بیست و خورده‌ای سال، حالا بیشتر یا کمتر، کنار خانواده خود بودند، خوی و رفتار و منش خانواده، روی آن‌ها اثر گذاشته و حالا می‌خواهند زیر یک سقف بروند. پس باید کاری کنند که نه تنها اختلاف عمل، بلکه اختلاف نظر هم نداشته باشد. چون اختلاف نظرها باعث اختلاف عمل می‌شود.

اسلام می‌گوید: زن و شوهر باید کفو هم باشند و در فارسی هم لفظ همسر استفاده می‌شود. وقتی می‌توانیم همسر شویم که یک سر بشویم. همسر یعنی این یعنی. همان‌طور که می‌دانید در سر همه قوا است، قوّه بینایی، قوّه چشایی، قوّه سامعه، قوّه ناطقه و حتی قوّه لامسه. چون اگر کسی دست هم نداشته باشد، با صورت می‌تواند لمس کند. پس همه قوا در سر هست که مهم‌تر از همه هم فکر است.

پس عزیز دلم! اگر می‌خواهیم یک سخن را بشنویم، یک سخن را بگوییم، دیدمان به زندگی یک دید باشد و ...، این‌ها میسور نمی‌شود إلّا به این که هر دو یک تفکّر را داشته باشیم. حالا باید چه کنیم تا تفکّرمان یکسان باشد!؟ ما که در دو خانواده مجزّا رشد کردیم، چه کنیم که این‌طور بشود و دچار گرفتاری تکبّر نشویم که بگوییم: من بهتر می‌دانم یا تو!؟

راه این است که در زندگی، یک مورد واحد را محور قرار بدهیم. حالا ما که هر دو مسلمانیم، چه چیزی بهتر از این که آنچه اسلام و دین می‌گوید، ملاکمان باشد؟ اگر خودمان هم بلد نیستیم، به کارشناس دینی مراجعه کنیم؛ یعنی سراغ یک عالم دینی برویم که برای خدا حرف بزند.

مثلاً بروید بگویید: آقا! ما می‌خواهیم بدانیم صله رحم چیست؟ با همسایه‌ها تا چه حد باید رابطه داشته باشیم!؟ حجاب چیست!؟ شغلمان چگونه باشد؟ و ...

زندگی‌مان را الهی کنیم. زندگی‌مان، دین محور باشد. خدا گواه است آن‌وقت نه تنها بعد از شش ماه، اختلافی معلوم نمی‌شود (چون معمولاً می‌گویند: اوّل، قربان صدقه هم می‌رفتند، امّا بعد از شش ماه، آرام آرام اختلاف‌ها بروز پیدا می‌کند)، بلکه حلاوت و شیرینی و عشق و محبّتشان به هم بیشتر می‌شود. چون هر دو، خودشان را به دین عرضه داشتند، مرد سالاری نیست، زن سالاری نیست، فرزند سالاری نیست، بلکه دین، سالار شده است.

اما گاهی ما دچار تکبّر می‌شویم که این تکبّر، از خطورات شیطانی و بزرگ‌ترین دام شیطان است،   «الْکِبْرِ مَصْیَدَةُ إِبْلِیسَ الْعُظْمَی». گاهی انسان تصوّر می‌کند من بهتر می‌دانم، تو بچّه‌ای، نمی‌فهمی و ...

آیه شریفه  «الرجال قوامون علی النساء»  معنایش با این‌که برخی‌ها تصوّر می‌کنند، تفاوت دارد. این‌طور نیست که به واسطه این آیه، تکبّر بورزیم و کبر و غرور ما را بگیرد و بگوییم: من بهتر می‌دانم یا تو!؟  این، همان دام شیطان و از همزات اوست که برای کسی که نماز می‌خواند، روزه می‌گیرد و به ظاهر متدیّن هست و در اخلاق شرکت می‌کند، چشمش را کنترل می‌کند، واقعا دروغ نمی‌گوید و ...، از این طریق جلو می‌آید و او به جایی می‌رسد که طرف مقابل خودش را آدم حساب نمی‌کند. پس این دیگر همسر نشد، بلکه دو سر است.

 

بیان کردم: بالاترین و قشنگ‌ترین لفظ در فارسی برای زن و شوهر، همسر است. وقتی همسر شدیم، یک سر می‌شویم، هر دو یک دید به زندگی داریم، هر دو یک چیز می‌شنویم، هر دو یک سخن را می‌گوییم و هر دو یک تفکّر داریم، لذا دیگر نمی توانیم بگوییم: همسرم یک ور دیگر است؛ چون در آن حالت، اصلاً همسر نشدیم. اگر همسر می‌شدیم، یکی می‌شدیم. صورت ظاهر داریم زیر یک سقف زندگی می‌کنیم، امّا هنوز یکی نشدیم و همین سبب گرفتاری است.

نفس؛ جایگاه و رفیق تمام بدی‌ها!

یکی دیگر از مطالب که بیان کردیم، کبر است که انسان را گرفتار می‌کند. مثلاً انسان تصوّر کند من بهتر از دیگران می‌دانم و ... به قدری این مطلب، مهم است که در حدیث معراجیّه آمده: وقتی وجود مقدّس پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم)  در معراج بودند، پروردگار عالم نکاتی را به حضرت بیان فرموده که حضرت هم آن را در یک حدیث طولانی برای ما بیان فرمودند. در یک قسمتی از آن، می‌فرمایند: ای احمد(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم)! باید مواظب باشی که از این خواهش‌های نفسانی و خطورات شیطانی تبعیّت نکنی  «يَا أَحْمَدُ لَا تَزَيَّنْ‌ بِلَيِّنِ اللِّبَاسِ وَ طَيِّبِ الطَّعَامِ وَ لَيِّنِ الْوِطَاءِ فَإِنَّ النَّفْسَ مَأْوَى كُلِّ شَرٍّ وَ رَفِيقُ كُلِّ سُوء».

در ابتدا مطالبی را بیان می‌فرماید و بعد به آن خطر بزرگ اشاره می‌کند. خطاب می‌کند:  «يَا أَحْمَدُ (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم)  لَا تَزَيَّنْ‌ بِلَيِّنِ اللِّبَاسِ»  با لباسی که بخواهی دیگران را جذب کنی، خود را آرایش مده. اولیاء خدا هم در این زمینه بیان کردند: لباس‌هایی را نپوشید که باعث بشود دیگری به گناه بیفتد و یا به گناه دعوت شود.

در ادامه نیز فرمودند:  «وَ طَيِّبِ الطَّعَامِ وَ لَيِّنِ الْوِطَاءِ»  و با آن غذای لذید و با آن بستر نرم، خود را آرایش مکن.   «فَإِنَّ النَّفْسَ مَأْوَى كُلِّ شَرٍّ وَ رَفِيقُ كُلِّ سُوء»  چون نفس، مأوای کلّ شرّ است؛ یعنی جایگاه و خواستگاه هر بدی است و انسان را به همه بدی‌ها دعوت می‌کند و رفیق همه بدی‌ها است.

و نفس را به طاعت خدا می‌خوانی، امّا او تو را به بدی‌ها وا می‌دارد. حالا اگر تو به آن، جواب مثبت دادی، اگر لباست، لباس چنین و چنان شد، اگر غذا خوردنت، غذا خوردن چنین و چنان شد، اگر دائم به این شکم رسیدی و مدام در حال خوردن بودی (این شکم بی هنر پیچ پیچ، می‌خورد و کار ندارد به هیچ) و ... دیگر گرفتار خواهی شد. مثلاً بعضی‌ها اصلاً سیر نمی‌شوند؛ چون چشمشان، گرسنه‌تر از این بطنشان است. گاهی حتّی ممکن است مریض هم باشند، امّا نمی‌توانند از فلان غذا دست بکشند و نفس، این‌طور گرفتارشان کرده است.

البته نمی‌خواهم بگویم انسان زهد بیجا به خرج بدهد، نمی‌خواهم بگویم: خوردن، حرام است. امّا باید مراقب باشیم که به این قضیّه گرفتار نشویم. ملّا محسن فیض کاشانی و شهید ثانی(اعلي اللّه مقامهما الشّريف)  در این زمینه می‌فرمودند: اتّفاقاً گاهی فریب شیطان از این طریق است که می‌گوید: مگر قرآن نمی‌گوید:  «کلوا من طیّبات ما رزقناکم»، یا مگر قرآن نفرموده:  «قل من حرّم زینت اللّه الّتی أخرج لعباده»، پس تو هم هر چه خواستی، بخور و بگو: چه کسی آن زینت‌هایی را که خدا برای بندگانش خارج کرده، حرام کرده است!؟ حالا دائم فلان غذای لذیذ و فلان نوشیدنی و ... را بخورد و بگو: خدا که نگفته حرام است!

نه عزیزم، حرام نیست، امّا این، یک دام شیطان است که من و تو را گرفتار کند و دائم ما را مشغول به خوردن و پوشیدن و فخر فروختن کند. شخصی می‌گفت: یک کسی هست که ماشین‌باز است و هر چند وقت، یک بار، باید ماشینش را عوض کند. این یک نوع مرض و شهوت است که انسان گرفتار آن می‌شود. بله، وسیله باید خوب باشد و انسان را در راه نگذارد. من نمی‌گویم: وسیله‌ات خراب بود، آن را عوض نکن، امّا این که انسان گرفتار این دام باشد و مدام بخواهد بی‌خود و بی‌جهت ماشین خود را عوض کند، درست نیست. معلوم است آن‌هایی که از طریق‌های نامناسب پول‌دار شدند، این‌گونه هم گرفتار و بیچاره می‌شوند.

لذا خوردن هم باید به اندازه باشد، نه در حدّی که انسان گرفتار بشود. البته باید غذا خورد، امّا آن خوردن هم به نیّت «قوّ علی خدمتک جوارحی»  باشد؛ یعنی بخواهد جوارحش، قوی باشد که به پروردگار عالم، دین و خلق خدا خدمت کند.

درگیری فطرت الهی و نفس امّاره در وجود انسان!

لذا می‌فرماید:  «فَإِنَّ النَّفْسَ مَأْوَى كُلِّ شَرٍّ وَ رَفِيقُ كُلِّ سُوء»  نفس، جایگاه تمام شر و بدی‌هاست و رفیق و همراه هر بدی می‌باشد و تمام بدی‌ها از سوی او می‌آید.   «تَجُرُّها إلى طاعَةِ اللّه ِ و تَجُرُّكَ إلى مَعصِيَتِهِ»، دقّت کنید که پروردگار عالم دارد این را بیان می‌کند، این، کلام خدا و حدیث قدسی است که می‌فرماید: تو، نفس را به طاعت خدا مى‌كشانى و او، تو را به معصيت او مى‌كشاند.

وقتی زیاد می‌خوری، زیاد می‌خوابی، زیاد دنبال دنیا هستی، یعنی نفست تو را به این کارها وامی‌دارد. امّا فطرت الهی می‌خواهد تو را به خدا دعوت کند  «تَجُرُّها إلى طاعَةِ اللّه ِ»، چون فطرت ما، الهی است،   «فطرت اللّه الّتی فطر النّاس علیها»  و ذات انسان به سمت خوبی‌هاست، همه مردم هم این‌گونه هستند؛ چون نفرمود:  «فطر المؤمن»، یا  «فطر المسلم»، بلکه فرمود:  «فطر النّاس».

حالا این فطرت الهی می‌خواهد به سمت طاعت الهی برود، امّا وقتی مشغول به این ظواهر دنیا شدی، نفس نمی‌گذارد  «و تَجُرُّكَ إلى مَعصِيَتِهِ»  و تو را  به سمت معصیت خدا می‌برد.

فطرت الهی، تو را می‌کشد و می‌گوید: به سمت طاعت خدا بیا، امّا وقتی انسان، به دنیا طلبی، رفاه طلبی، خوردن بیش از حد، ولو حلال، عادت کرده، راحت‌تر تسلیم نفس خود خواهد شد و به سمت معصیت می‌رود.

لذا من این را بارها بیان کردم که در ماه مبارک رمضان به من وشما می‌گویند: از اذان صبح دیگر چیزی نخورید، چه چیزی را نخوریم؟ حرام نخوریم!؟ حرام را که همیشه نباید بخوریم، پس چه نخوریم؟ شبهه‌ناک نخوریم؟ نه، بلکه علاوه بر آن‌ها، دست از حلال بکشید، به تعبیری از آن لقمه‌ای که با عرق جبین به دست آوردی، نخور و اذان صبح که می‌گویند، دیگر حلال را هم نخور. حتّی حلال خودت را به چشم گناه نبین و اگر با او همبستر شوی، گناه است، کفاره دارد و روزه‌ی تو باطل می‌شود. لذا حتّی اگر برای به دست آوردن مالت، بسیار زحمت کشیدی و مثل بعضی نیستی که پول‌های بادآورده دارند، بلکه کار کردی و واقعاً هم زحمت کشیدی، خمست را هم می‌دهی، انفاق هم می‌کنی، امّا باز همین مال حلال خودت را هم در ماه مبارک نباید بخوری. حرام و شبهه‌ناک را که همیشه باید ترک کنی، تا گرفتار نشوی. چون اگر گرفتار شوی، وقتی فطرتت می‌خواهد تو را به سمت طاعت‌الله ببرد، نفست اجازه نمی‌دهد و با تو، در طاعت خدا مخالفت می‌کند،   «وَ تُخَالِفُكَ فِي طَاعَتِهِ». این نفس دون که به این مطالب گرفتارش کردی، تو را به سمت نافرمانی‌هایی که خدا کراهت دارد و می‌گوید: آن کارها را انجام نده، می‌برد،   «وَ تُطِيعُكَ فِيمَا تكره».

راهی برای تأدیب نفس

وَ تَطْغَى إِذَا شَبِعَتْ وَ تَشْكُو إِذَا جَاعَتْ»  نفس هرگاه سير شود، سركشى مى‌كند و چون گرسنه شود، زبان به شكايت مى‌گشايد و می­گوید: نه، نمی­توانی، تو طاقت نداری، گرسنه­ات می­شود و ...

لذا ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب(اعلي اللّه مقامه الشّريف)  می­فرمودند: اگر دیدی به غذایی وابسته شدی، یک مدّت آن غذا نخور. مزاج‌ها با هم متفاوت است، مثلاً یکی قورمه سبزی خیلی دوست دارد، یکی قیمه خیلی دوست دارد، ایشان می‌فرمودند: اگر می­بینی غذایی را خیلی دوست داری و طلب می­کنی، مدّتی نخور، البته نه اینکه غذا نخوری، بلکه غذای دیگری بخور.

چون اولیاء خدا هیچ‌وقت نمی‌گویند: زهد بیجا داشته باش و اصلاً غذا نخور. بالاخره پروردگار عالم بشر را این­طور قرار داده که بدنش ساعاتی به استراحت و اکل و شرب نیاز دارد و این‌ها که نمی­آیند بگویند: شما باید با قاعده­ای که خداوند متعال خلق کرده، مبارزه کنید، بلکه می­گویند: با آنچه که تو را گرفتار می­کند، مبارزه کن. تا می­بینی چیزی هست که تو را گرفتار کرده و دیگر می­خواهی با خدا هم مخالفت کنی و نافرمانی کنی، رهایش کن. نفس می­گوید: تو نمی­توانی، کار تو نیست و ...، بدین ترتیب تو گرفتار می­شوی  و تو را بیچاره می­کند.

اولیاء خدا تمثیل زدند و گفتند: نگاه کنید موقعی که شما در ماه مبارک رمضان روزه می­گیرید، ساعت نه و ده احساس گرسنگی و تشنگی می­کنید و هر چه جلوتر می­روید، مدام بیشتر می­شود و اوج می­گیرد. حتّی دم غروب هم احساس گرسنگی و تشنگی می­کنید، ولی دیگر موقع افطار، نه احساس گرسنگی می­کنی و نه احساس تشنگی، گاهی یک مقدار آب که بخوری، تمام می­شود و دیگر خطورات نفسانی به ذهن نمی‌آید. مثلاً الان که ماه مبارک رمضان در تابستان است، دائم به ذهن می­آید که وقتی اذان بگویند، یک پارچ شربت فلان می‌خورم، یک پارچ آب خنک می‌خورم و ...، ولی یک مقدار که می­خورد، می­بیند دیگر تمام آن خطورات ذهنی‌اش تمام شد.

حالا اولیاء خدا همین مثال را می‌زنند و می­گویند: خیلی مراقب باشید، همین حالت برای شما به وجود می­آید و در انجام دادن کارهایتان، خطورات به سراغتان می‌آید، امّا وقتی کار انجام می‌شود، دیگر خبری نیست.

تکبّر و فراموشی!

حضرت می­ فرماید: دام‌های شیطان این‌طور است و تو را گرفتار می­ کند،   «وَ تَغْضَبُ إِذَا افْتَقَرَتْ وَ تَتَكَبَّرُ إِذَا اسْتَغْنَتْ»  موقعی که چیزی را از دست بدهی، غضب می ­کنی، وقتی مستغنی شدی، متکبّر می­ شود. قرآن هم فرمود:  «إنّ الانسان لیطغی أن رءاه استغنی»، تا دوزار گیرش می‌آید و دو تا خانه و مغازه می‌گیرد، فکر می‌کند مستغنی شده و دیگر متکبّر می­ شود. تا ریاستی پیدا می‌کند، دیگر متکبّر می­ شود.

آن‌وقت در این‌جا خود خدا هشدار می­دهد و می­گوید:  «وَ تَنْسَى إِذَا كَبِرَتْ وَ تَغْفُلُ إِذَا آمَنَتْ»  کبر باعث می­شود که فراموشی برای انسان بیاید. یعنی خدا هشدار می­ دهد که اگر تو تکبّر داشته باشی، فراموشی برایت به وجود می­آید. لذا یادمان می‌رود که اوّل و آخرمان نجس است. اوّل، قطره­ای بودیم که اگر جایی بیفتد، نجس است و باید پاک شود. در آخر و وقتی از دنیا می­ رویم و بدنمان سرد می‌شود هم اگر کسی دست به ما بزند، باید برود غسل مسّ میّت کند. یک کسی که اوّلش نجش و آخرش هم نجس است، دیگر چه تکبّری دارد!؟ امّا انسان، هر گاه بزرگ شود، فراموشی برایش به دست می‌آید.

لذا خدا می‌خواهد بعضی فقرهایی را در دوران طفولیّت بچشند و بعد خدا راه را برایشان باز می­کند. وقتی باز کرد، آن‌وقت می‌گوید: مواظب باشید و طوری نباشد که فکر کنید دیگر مستغنی شدید و تکبّر بورزید. چه اشکال دارد بگویید: من مال فلان شهر و روستا بودم!؟ مثلاً من قبلاً در دروازه غار و جاهای دیگر زندگی می­کرد. امّا حالا طوری برخورد می‌کند که من اصلاً آنجا را نمی­شناسم! می­ گوید: آدرس دقیق بده، من آنجا را بلد نیستم! تکبّر و غرور برای چه!؟ بدان که از اوّل، بی­ سواد بودی و حالا درس خواندی و باسواد شدی، عنوان دکتر و آیت‌الله و فلان، شرافت نیست. این‌ها عنوان و ملاک حقیقی نیست، عنوان واقعی، تقوا و بندگی است و خدا این‌ها را می­خرد.

لذا وقتی هم که انسان را در قبر می­گذارند، او را فقط با نام و نام پدرش تلقین می‌دهند. خدا گواه است، هیچ جای تلقین نیست که دکترایت را  از کجا گرفتی، مهندسی و اجتهادت را از کجا گرفتی؟ در قبر می­گویند:  «من ربّک؟ من نبیّک؟»نمی­گویند:  «من مدرکک!؟».

کبر، انسان را گرفتار می­کند. حضرت می­فرمایند: وقتی گرفتار کبر شدی، دیگر تمام است و بیچاره­ات می­کند، آن‌وقت است که  این بیماری کبر، باعث می­شود همه چیز را فراموش کنی. کما اینکه وقتی امنیت داری، غافل می­شوی، در حالی که دشمن، همیشه بیدار است، نفس دون بیدار است و فکر نکن حالا درس اخلاق آمدم، تمام است، فکر نکن مثلاً حالا برجام امضا شد، دیگر تمام است، نه دشمن همیشه هست، دشمن، درون توست  «نفسک التی بین جنبیک» آن هم دشمن‌ترین دشمنان که در این روایت هم نفس با  «هِيَ قَرِينَةُ الشَّيْطَانِ» توصیف شده است. حالا تو فکر می­کنی در امانی و تمام شد!؟

یک بابایی که بی سواد هم هست و خیلی لازم نیست که ما این‌ها را این‌جا بیان کنیم، امّا وهم برش داشته که اگر دو نفر آمدند و گفتند: شما خیلی خوبی و مظهر آیات خدایی و صراط المستقیمی و ...؛ دیگر تمام است. لذا گفته: معصومین هم به من گفتند که ما ۱۴ معصوم بودیم، ولی تو که آمدی ۱۵ معصوم شدیم!

اگر این طور باشد، یکی هم باید ادّعای خدایی کند و بگوید: این دروغ می­گوید که پانزدهمی است، من این را نفرستادم! تکبّر می‌کنند و گرفتار می­شوند. کبر، بدبختی، بیچارگی و فراموشی می­آورد و فکر می­کنند که راستی، راستی کسی شدند. عزیز دلم! هر چه بدهند، آن‌ها مرحمت کردند، حالا تو هنوز کسی هم نشدی، بیان می­کنی من پانزدهمین معصوم هستم! گرچه در روایات داریم: علّت این تکبّرها، خواری درونی است.

خیلی جالب است بدانید که یکی از جاهایی که انسان‌ها گرفتار خواطر نفسانی و شیطانی می­شوند و این دو با هم گره خورده است، مواردی است که طرف، تکبّر دارد. در نهج البلاغه حکمت ۱۲۶ آمده که امیرالمؤمنین(عليه الصّلوة و السّلام)  فرمودند:  «عَجِبتُ لِلمُتَكَبِّرِ الّذي كانَ بالأمسِ نُطفَةً، و يَكونُ غَدا جِيفَةً» در شگفتم از متكبّر، كه ديروز نطفه‌اى بود و فردا لاشه‌اى است! قبلاً یک نطفه و آب گندیده­ای بودی که اگر قطره­اش جایی بریزد، نجس می­شود و باید آب بکشی و بعد هم که مردی، وقتی بدنت سرد شود، اگر کسی به بدنت دست زد، احتیاج به غسل مسّ میّت پیدا می‌کند. پس به چه چیزی تکبّر می‌ورزی؟

جالب است در تنبیه الخواطر آمده که حضرت می‌فرمایند: کبر در حقیقت از شیطان و نفس دوم است. یعنی انسان متکبّر گرفتار این دو شده است؛ پس کبر هم از شیطان است و هم از نفس. چون خود شیطان متکبّر بود که گفت:  «خلقتنی من نار و خلقته من طین». نفس دون، این  «أعدی عدو»  هم همین‌طور است. لذا خیلی باید مواظب تکبّر ورزیدن بود؛ چون وقتی کسی متکبّر شد، دیگر اطاعت نمی­ کند.

تکبّر و داعیه داری شورایی کردن رهبری!

آن­هایی که متکبّر نیستند، مطیع خدا و فرامین خدا هستند. امّا متکبّر احساس می­کند خودش هم باید در کنار دیگری باشد. لذا خودش را با امیرالمؤمنین مقایسه می­کند و می­گوید: من هم باید حتماً باشم. یا خودش را در کنار رهبر می­بیند، لذا تبیین شورای رهبری می­کند. اینها، کبر و غرور است و دلالت بر همین نفس دون است. لذا همین افراد که متکبّر می­شوند و احساس می­کنند کسی هستند، عامل فتنه می­شود.

روایاتی در این زمینه هست که در هفته آینده بیان خواهم کرد که چرا بعضی از مطالب در صدر اسلام به وجود آمد؟ زبیر که می‌دانست مولی‌الموالی کیست، امّا چه شد که یک کسی را بر ناقه سوار کردند و افسار آن ناقه را گرفتند و در مقابل امیرالمؤمنین آوردند؟ دلیل، این بود که احساس کردند ما هم کسی هستیم!

وقتی انسان تصوّر کند کسی هست، دیگر اطاعت هم نمی ­کند. امّا اگر بداند که کسی نیست، مطیع خواهد شد. خصوصیت تکبّر این است که متکبّر، اطاعت را کنار می ­گذارد.

اخلاص در کاندیداتوری و انصراف در صورت ارائه لیست واحد اصول‌گرایان

بحث ما سیاسی نیست، امّا یک نکته ­ای را می ­خواهم در آخر بحث بیان کنم: اوّلاً از کسانی که تماس داشتند و آمدند و بیانیه دادند و فشار آوردند که شرایط چنین و چنان است و لازم است که شما حضور پیدا کنید، تشکّر می‌کنم. ثانیاً این را هم بدانید که من با توجّه به استخاره‌ پذیرفتم و ثبت‌نام کردم، ولی این‌طور نیست که نعوذبالله بخواهم بگویم من برترم و چنین و چنان هستم. باید از طرف اصول‌گرایان یک لیست واحد باشد و من هم همین جا بیان می­کنم که اگر اصول‌گرایان یک لیست واحد دادند و حقیر هم در آن نبودم، از آن استقبال می­کنم و یک باری هم از دوش ما برداشته می ­شود.

من به این سه قسم جلاله خداوند که بیهوده نمی‌توان با آن‌ها قسم خورد، قسم می‌خورم که والله و بالله و تالله من بدون ورود به خبرگان بهتر و راحت‌تر می ­توانم مدافع ولایت باشم. چون در آن صورت شاید بعضی بیان ­کنند: حالا چون خودش در خبرگان است، دارد برای نظام و دفاع از نظام و ولایت و نائب امام زمان سینه سپر می‌کند. امّا از طرفی هم چون آقایان امر کردند و احساس کردم اگربروم باعث تشویق آقایانی می‌شوم که قصد حضور ندارند، قبول کردم.

لبته امیدوارم که لیست واحدی ارائه بشود. امّا دقّت کنیم که طبعاً این نفس است که می‌گوید: من باید باشم. من به دوستان دیگر هم از همین جا توصیه می‌کنم که اگر برای رضای خدا وارد شدید، وقتی لیست واحدی آمد - که إن­شاءالله بیاید - و شما در آن نبودید، حتماً آن موقع هم باید برای رضای خدا انصراف دهید. مگر بناست من، یا زید و عمرو، رأی بیاوریم!؟ بناست که خطی باشد که مدافع این نظام و ولایت باشد که دیگران هم در آن، شرکت کنند.

رعایت اخلاق در انتخابات و توجّه به بی‌طرف بودن شورای نگهبان

لذا ضمن قدردانی از همه کسانی که به بنده، لطف داشتند و بیان کردند که باید حضور پیدا کنم، من هم در این‌جا بیان می‌کنم که به علّت فشار دوستان و از طرفی هم تشویق دیگران به ورود پیدا کردنشان در انتخابات و دفاع از بحث ولایت، ورود پیدا کردم.

یک توصیه هم به آن آقایان داشته باشم که اوّلاً از این نوع سخن گفتن‌ها دست بردارید. ما باید برای خدا جلو برویم. این بحث شورا و ... را نه عقل می­پذیرد و نه شرع. البته جایش هم این‌جا نیست که من بحث کنم، بحثش مفصّل است و جایی دیگر عرض خواهم کرد.

بعد هم به این فقهای عظیم­الشّأن شورای نگهبان بی‌احترامی نکنیم و تصوّر نکنیم که آن‌ها می‌خواهند با ما مخالفت کنند. این مرد الهی و بزرگوار، آیت‌الله جنّتی، اهل تقوا هستند، فقیه و عادل هستند. آیت­الله مؤمن، آیت‌الله مدرسی و دیگر بزرگواران، مردان خدا هستند. آیت­الله شب‌زنده‌‌دار، پدرشان استاد اخلاق بودند و خودشان هم همین­طور هستند. همه این فقها، اخلاقی هستند. آیت­الله شاهرودی هم که همه می ­دانند معمولاً بی‌طرف هست و مطلبی ندارد. آیت­الله یزدی هم همین‌گونه هستند. مگر این فقهای عظیم­الشأن خصومتی دارند که این‌طور در موردشان حرف می‌زنند!؟ حتّی حقوقدانان هم همین‌طور هستند و یکی از آن‌ها شاگرد آیت­الله آقا مجتبی تهرانی بوده است. این­ها غرض شخصی با کسی ندارند که شما تصوّر می­کنید که با کسی رفیقند و با کسی دشمن هستند. پس باید نظرشان را بپذیریم.

چون دارم می ­بینم که بعضی هنوز ثبت نام نکرده دارند می­گویند: اگر رد صلاحیت شدیم، چه و چه. آن‌ها نمی­خواهند به شما اهانت کنند، بلکه با آن ادلّه­ای که در دست دارند، مثلاً می‌گویند: در ریاست جمهوری، فلانی دیگر به درد نمی­خورد. یا فلانی نمی­تواند نماینده مجلس باشد. نه اینکه بگویند: تو بدی. بالاخره در این موارد انسان باید شعور سیاسی‌اش بالا باشد و این عزیزان هم با توجّه به آن، تشخیص‌هایی را می­دهند و نظرشان را می­گویند و الّا نمی­خواهند با شما بد تا کنند و اهانت و جسارت به شما کنند.

پس اتّهام نزنیم و جو را خراب نکنیم که اگر نشد، چنین و چنان می­شود. شما ثبت نام کنید، اگر پذیرفته شدید که شدید و اگر نشدید، بدانید اگر برای خدا آمدید، باید خدا را شکر کنید که باری را از دوش شما برداشتند و مردم هم باید این را بدانند و این طور نگویند که اگر کسی رد صلاحیت شد، حتماً همه چیز او، بد است، خیر، شاید فقط به درد ریاست جمهوری نمی ­خورد. در این هم باید تأمّل کنیم؛ چون شاید آن­ها ناراحت این قضیّه باشند. ولی انگشت اتّهام به شورای محترم نگهبان نزنیم.

شاخصه‌های فتنه اکبری که در راه است

همه مطالب هم باید برای این باشد که این نائب امام زمان حفظ شود. همان طور که قبلاً در دوران فتنه ۸۸ عرض کردم، فتنه اکبری در راه است. در آن زمان بیان کردم که این فتنه اکبر، شاخصه‌ای دارد که یکی از آن‌ها، اقتصاد است. چند ماه پیش هم برای بعضی از آقایان بیان کردم که شاخصه دیگر فتنه جدید، این است که فتنه را به داعش، گره بزنند، خلاصه باید هوشیار و مراقب و مواظب بود.

درست است که همه اقشار باید مواظب باشیم، امّا من به خصوص خطابم با شما جوانان و فرزندان عزیز و دختران و پسران گرامی‌ام است، آن­هایی که صدای مرا می­ شنوند و آن­هایی که در آینده می­ خوانند، همه و همه، مواظب باشید که فتنه در راه است. این‌بار می­ خواهند طوری شرایط را جلوه دهند که «مگر نعوذبالله اگر این سیّد بزرگوار، رهبر عزیز ما، نباشد، چه می­ شود!؟ حفظ نظام مهم است، ایشان هم نبود، نبود!». می­ خواهند این طور فضا را، غبارآلود کنند. خیلی مواظب باشید. بعدها من به مناسبت بیان می­کنم، ولی بدانید که الآن هم ورود بنده به خاطر این مطالب است. البته الآن خیلی نمی­ توانم بیان کنم. امّا اگر از دوش ما برداشته شد که بسیار خوشحال می­ شویم و اگر هم تکلیف بر دوش ما بود که ورود پیدا می‌کنیم. هر چه خدا بخواهد، اگر برداشته شود که من راحت‌تر هستم و اگر آن طور شود، باز هم ما سربازیم و باید سربازی‌مان را انجام بدهیم.

ولی مراقب و مواظب باشیم، این مجلسین، از جنگ، برتر است. چون دشمن، نقشه عجیب و غریبی کشیده و یک فضای بسیار خطرناکی می­ خواهد درست کند.

لذا ما هم باید به آقاجانمان، حضرت حجّت(روحی له الفداء)  توسّل داشته باشیم، هیچ چیزی، مثل توسّل به آقا نیست. در این شب­ها - که بیان کردم قبل از خواب با آقا صحبت کنید - عرضه بدارید که آقا! ما می­خواهیم سرباز شما شویم و از یک طرف هم بگویید: آقا! این نظام برای شماست، خودتان حفظش کنید. با گریه و ناله و فغان دعا کنیم،   «الدعاء یردّ القضاء»  دعا حتّی قضا و قدر را هم عوض می‌کند، اگر یک موقع بناست فتنه اکبر شود، دعا می­تواند آن را رد کند. امّا دعا باید توأم با هوشیاری باشد، نه غفلت. هوشیاری و دعا، با هم، مؤثّر خواهد بود.

آقاجان! یک کاری کن ما آدم شویم و بنده خدا شویم. یک نگاه نافذی به ما کن که ما درست شویم و نجات یابیم.

کد خبر 3009619

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha