ياشار سلطانی، فعال حوزه شهری؛ شهرداری تهران بهعنوان یکی از اصلیترین بخشهای حوزه مدیریت شهری در تهران، در حال پیگیری و اجرای طرحی در مناطق ۱۲، ۱۵ و ۱۶ است که برمبنای آن شرکتها و موسسات حمل و نقل خردهبار تهران که در این مناطق مستقر هستند باید آنجا را ترک کنند و بهجایی که مشخص نشده کجاست، منتقل شوند.
حکم بر این است که محلهای استقرار فعلی این صنف باید تغییر کاربری بدهند. هدف از این طرح، کاهش حجم ترافیک و آلودگیهای زیست محیطی این مناطق که ناشی از عبور و مرور خودروهای این صنف است و نیز افزایش رفاه و آسایش شهروندان ساکن در این مناطق عنوان شده است.
باوجود چنین هدفگذاری و دغدغه قابل تقدیر، ساختار و محتوای این طرح همچون دیگر طرحهای مدیریت شهری در تهران، ضعفهای بسیاری دارد و از ابعاد مختلفی، قابل تأمل و بررسی نقادانه است. از این جهت که طرح مذکور کاملاً یکجانبه و تنها با رأی و نظر شهرداری تهران و مهندس مشاور طرح تفصیلی منطقه ارائه شده؛ شواهد و همچنین سوابق نشان میدهند که از مردم هیچ نظرخواهیاي نشده است. حتی مالکان این شرکتها و موسسات هم که خودشان صاحبان زمینهایی هستند که قرار است تغییر کاربری بدهند، موقعی از طرح خبردار شدند که مرحله اجراییِ آن رسیده بود. گویا در نظر مدیران شهری ما، شهر خلاصه میشود به صرفا کالبدی بیروح و شهروندان این شهر هم افرادی هستند که جز در برهه انتخابات، هیچ حقی در شهر خود ندارند؛ حال آن که هر شکلی از تغییر و توسعه بافت و کالبد شهری، تغییر در کیفیت زندگی آنها را در پی دارد.
بهعبارت دیگر بهنظر میرسد برای مدیران شهری، نهتنها شهر بلکه حتی زندگی شهروندان کالاهایی هستند که میتوان آنها را بهراحتی در معرض معاملات صاحبان قدرت و سرمایه قرار داد تا ایشان از آنها بهعنوان ابزاری در خدمت سودآوری بیشتر برای خود بهره جویند.
بهعلاوه یکی دیگر از ابعاد ماجرا به ضعفهای جدی محتوای طرح تفصیلی برمیگردد. طرح تفصیلی تهران بهگونهای تنظیم و تصویب شده است که پاسخ به مسائلی اساسی را موکول به مطالعاتی در آینده کرده است که معلوم نیست موعدشان چه وقت میرسد. در مورد پروژه فوقالذکر نیز این طرح بحث تغییر کاربری و جابهجایی صنف حمل و نقل خردهبار را در نظر میگیرد اما این پرسش را اساسا بی پاسخ میگذارد که صنف مذکور باید به کجا منتقل شود. طرح در حال اجرا شدن است اما همچنان از مطالعات مفصلتر و جزيیتر در این زمینه که وعده داده شده بود، هیچ خبری نیست.
همچنین در زمینه تبعات پیادهسازی چنین طرح بزرگی که ابعاد مختلفی در مقیاسهای محلهای، شهری و حتی ملی دارد، خلأهای مطالعاتی بسیار جدی و قابل توجهند. هیچ فرد و نهادی بررسی نکرده که اگر صنف حمل و نقل خردهباری که هفت دهه است در دو کیلومتری بازار فعالیت داشته، بهجایی خارج از محدوده تهران، با حدوداً ۳۰ کیلومتر فاصله از بازار منتقل شود، این مسئله بهلحاظ اقتصادی و اجتماعی چه نتایجی در پی خواهد داشت. برای مثال طرحی که بازار را از ۶۰ شرکت و موسسهای که روزانه ۱۵ هزار تن کالا را جابهجا میکنند، جدا ميكند برای فعالیت این بازار و میزان دسترسیپذیری و قیمت کالاهایی که به کل کشور فرستاده میشوند و متعاقباً برای اقتصاد ملی چه تبعاتی دارد؟
این طرح بر اشتغال و درآمد ۵۰۰۰۰ نفری که مستقیم و غیر مستقیم در این صنف و حول این موسسات مشغول فعالیت هستند، چه تأثیری خواهد گذاشت؟ افزایش مسافتی که ۳۰۰۰۰ خودرو باید روزانه از محل استقرارشان تا بازار تهران و برعکس طی کنند، چه میزان مصرف سوخت، حجم ترافیک و آلودگی زیست محیطی از جمله آلودگی هوا را در تهران و اطراف آن افزایش میدهد؟ این طرح که مرحله بعدی آن جایگزینی فعالیتی دیگر در زمینی به وسعت حدود ۲۵۰ هزار متر است، چه تأثیری بر حیات روزمره ساکنان آن مناطق و وجوه مختلف کیفیت زندگی آنها میگذارد؟ و در نهایت آیا واقعا در عمل چنین طرحی میتواند یا میخواهد هدف مورد ادعای خود را محقق کند؟
چند دهه است که در ایران نیز مانند بسیاری دیگر از کشورها، رویهها و سیاستهای مدیریت شهری به سمت آن چیزی پیش رفته است که متفکران انتقادی آن را «تخریب خلاق» مینامند به این معنا که بعد از کالایی شدن شهر و زندگی شهروندان، توسعه شهری نیز بهمعنای ساختن جهان شهری جدید بر ویرانه جهان شهری قدیم درآمده است تا بتواند قالبی برای فعالیتهای مبتنیبر منطق سود و سرمایه باشد.
این تخریب خلاق که در دنیای سرمایه داریِ امروز ابعاد و اهمیتی فراتر از حوزه شهری دارد، در همه جا فرم و روندی تقریباً مشابه دارد؛ مدیران بعد از برجستهسازی ضعفها و نازیباییهای شهر و نیز مشکلات زیستمحیطی و اجتماعی، تنها راهحل را تخریب جهان شهری قدیم و بازسازی آن جهان در فرم شهری جدید معرفی میکنند.
این کار نیازمند سرمایه کلانی است که پول و قدرت لازم برای سلب مالکیت از مالکان پیشین را - چه خرید آنها به قیمت روز یا عمدتا ارزانتر از قیمت متعارف (به دلیل همان ضعفها و مشکلاتی که ابتدائا برجسته میشوند) چه از طریق حتی توسل به زور و خشونت- داشته باشد. در نهایت نیز پروژههای جدیدی پیاده میشوند که ممکن است در نهایت ظاهری نو و گاه زیبا به شهر ببخشند و برخی وجوه مسائل پیشین را حل کنند اما خود مسائلی جدید را سبب میشوند و گاه همان مشکلات پیشین را تشدید میکنند چراکه در واقعیت امر برای آنها شهر و کیفیت زندگی شهروندان، نه هدف بلکه صرفا ابزاری در جهت سودآوری بیشتر هستند.
پروژههای مدیریت شهری برای مناطق ۱۲، ۱۵ و ۱۶ که بهلحاظ بافت و ساختار قدمت زیادی دارند و با مشکلات عدیدهای روبه رو هستند، عمدتاً از همین رویهها و سیاستها تبعیت میکنند و طرح مربوط به تغییر کاربری محل استقرار صنف حملونقل خردهبار نیز یکی از همانهاست. یکی از شواهدبرای طرح چنین ادعایی این است که در طرح تفصیلی شهر تهران واحدهای محل استقرار صنف حمل و نقل خردهبار، در پهنه S یا فعالیت واقع شده است که همزمان زیرپهنه فعالیت تجاری و زیرپهنه خدمات را شامل میشود. در واقع طرح تفصیلی این امکان را فراهم کرده است که این واحدها به راحتی به مراکز تجاری بزرگی تبدیل شوند که برای سرمایه و سرمایهداران بیشترین جذابیت را دارند. با توجه به روندی که سالهاست شاهدیم، پیشبینی تحقق این امکان به هیچ وجه کار دشوار و دور از ذهنی نیست.
مدیریت شهری به سادگی ساخت مراکز تجاری بزرگ را به ساخت مراکز خدماتی و فضای سبز ترجیح میدهد و صرف نظر میکند از اینکه دومی بهترین راه برای بهبود شرایط زیستمحیطی و رفاهی شهروندان است و اولی هر چند ظاهری زیبا دارد اما مشکلات پیشین را نه مرتفع که تشدید میکند و پیش و بیش از اینکه نفع مردم و حق و مطالبات شهروندان را در نظر بگیرد، به سود کسانی است که پول و قدرت لازم را برای مداخله در تصمیمات و طرحهای مدیریت شهری دارند.
نظر شما