به گزارش خبرگزاری مهر، کلیپ تصویری فوق گفتاری است از حجت الاسلام پناهیان که در رمضان سال ۹۳ ایراد گردیده است؛
«خدا تو را دوست دارد!» مگر میشود این را فهمید؟! یک سری چیزها را با «قلب» باید درک کرد!
اصلاً بعضی چیزها قابلِ به زبان آمدن نیستند؛ مثلاً شما عطر گل یاس را توضیح بده ببینم! یک نفر در این جلسۀ ما توضیح بدهد «عطر گلِ یاس چهجوری است؟» همۀتان آن را بوئیدهاید، یعنی یک موضوع قلبی هم نیست، بلکه حسّی است؛ مربوط به حسّ شامه است. ولی نمیشود این را توضیح داد، اصلاً در ادبیات بشر کلمهای برای این خلق نشده است. آثارش را میگویند، مثلاً اینکه نشاطآور است.... اما بگو چیست؟ نمیشود گفت! فقط باید یک عطر بیاورید و بگویید: «این است، نگاه کن، بو کن، این است، دیدی؟»
یکسری چیزها را هم با قلب باید درک کرد! محبت را باید با قلب درک کرد! «خدا تو را دوست دارد.» مگر میشود این را فهمید؟! با چه توضیحی؟! حتی اگر بالاترین استدلالها را بیاوری-باز هم نمیشود-
چرا باید امام زمان(ع) و پیامبر اکرم(ص) پروندۀ اعمال ما را ببینند؟ حتی کسی که به اهلبیت(ع) هم معتقد نباشد، طبق آیۀ قرآن، پیامبر(ص) باید پروندۀ اعمال ما را ببیند.(قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون؛ توبه/۱۰۵) چرا لااقل هفتهای دوبار باید پروندۀ اعمال ما به امام زمانمان(ع) عرضه شود؟(الرِّضَا ع: إِنَّ أَعْمَالَکُمْ لَتُعْرَضُ عَلَیَّ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَة؛ کافی/۱/۲۱۹) (فَقَالَ وَ اللَّهِ إِنَّ أَعْمَالَکُمْ لَتُعْرَضُ عَلَیَّ فِی کُلِّ خَمِیسٍ؛ وسائل الشیعه/۱۶/۱۱۴)(پیامبر(ص): تُعْرَضُ عَلَیَّ أَعْمَالُکُمْ عَشِیَّةَ الْإِثْنَیْنِ وَ الْخَمِیسِ فَمَا کَانَ مِنْ عَمَلٍ صَالِحٍ حَمِدْتُ اللَّهَ عَلَیْهِ وَ مَا کَانَ مِنْ عَمَلٍ سَیِّئٍ اسْتَغْفَرْتُ اللَّهَ لَکُمْ؛ وسائل الشیعه/۱۶/۱۰۹) آیا این یک کار اداریِ روتین است؟ میخواهند سرکشی کنند؟ دلیلش چیست؟ خُب بگویید! برای من توضیح بدهید! آیا بیکار هستند و باید وقتشان پُر شود؟! اصلاً میشود در ارتباط با حضرت ولیعصر ارواحنا له الفداء چنین چیزی تصور کنید؟! آیا این بیش از یک دلیل دارد؟! دلیلش این است: «از بس که به شما علاقه دارند»
محبتِ مادر به فرزند را باید با قلب تجربه کرد. بعضی از بچهها هستند که به مامانشان میگویند:ِ«تو آن خواهر یا برادر من را دوست داری، ولی من را دوست نداری!» آن مادر هم با تعجب نگاه میکند و میگوید: «این چه حرفی است؟! همۀ شما برای من عزیز هستید!»
هر موقع دلت گرفت برو درِ خانۀ خدا مناجات کن و بگو: «خدایا قلب ما را رها کردهای؟! قلب ما آشغالدانی شده؟ آره؟!»
تابهحال چندبار شده که وقتی قساوتِ قلب داشتی، ایستادهای و چند دقیقه با خدا این حرفها را زدهای، اما خدا قلبت را باز نکرده؟ چندبار؟ من حاضر هستم در میان میلیاردها انسان بایستم و بگویم: یک نفر در این میلیاردها آدم بلند شود بگوید: «من چندبار درِ خانۀ خدا رفتم، خدا قلبم را نوازش نمیکرد تا نرم شود، قلبم قساوت داشت، اشکم نمیآمد، ذکر را دوست نداشتم، خدا را دوست نداشتم! اما گناه را دوست داشتم، غفلت را دوست داشتم، هوسبازی را دوست داشتم! همان حال درِ خانۀ خدا رفتم و ایستادم گفتم: خدایا! یعنی قلبِ من دورانداخته شده است؟! قلب من به درد نمیخورَد؟! ولی خدا جواب نداد؟» یعنی واقعاً خدا دلت را ناز نکرد؟! این تویی که سرت را پایین انداختی و دنبال دلت رفتی.
بگو: «خدایا! این احساس بد، در دل من هست؛ درستش نمیکنی؟! درستش کن، خواهش میکنم. اگر درستش نکنی، نمیآیم! اگر درستش نکنی، آدم نمیشوم، اپر درستش نکنی، گناه میکنم.»
خدا تو را دوست دارد؛ اما تو سرت را پایین انداختی و دنبال دلت رفتی...
نظر شما