خبرگزاری مهر، گروه سیاست- دکتر روح الامین سعیدی: در یادداشتی که یک استاد دانشگاه و کارشناس روابط بین الملل در اختیار مهر قرار داد به بررسی اصول و آرمان های انقلاب اسلامی، دستاوردهای گفتمانی آن و همچنین تشریج معیار درست صف بندی گروه های سیاسی پرداخت:
پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) و شکلگیری یک سنگر مقاومت ایدئولوژیک در برابر نظام سلطه جهانی بی تردید یکی از عمیقترین و دامنه دارترین تحولات سیاسی قرن بیستم بود. پس از وقوع این رخداد شگرف تلاش بسیار گسترده و سازمان یافته ای توسط قدرتهای جهانی بالأخص ایالات متحدة آمریکا برای مهار و نابودی آن آغاز گردید. زیرا انقلاب اسلامي فراتر از يك حركت سياسي، دربردارنده يك ايدئولوژي و جهانبيني بديع، يك مدل حكومتداري ناشناخته و يك سبك زندگي نوين بود كه به خاطر عدم وامداري و سرسپردگياش به ايدئولوژيهاي مسلط و نیز طرح آرمانهاي جذابِ آزاديبخش مي توانست براي ملتهای جهان خصوصاً ملل مسلمان و ستمديدگان بسيار مطلوب و قابلتوجه باشد.
همچنين انقلاب اسلامی به هيچوجه خود را محصور در مرزهاي جغرافيايي ايران نمي دانست بلكه داعيه جهاني داشت و عملاً به رويارويي با اردوگاه شرق و غرب برخاسته بود. از سوي ديگر مسئله صدور انقلاب و ظرفیت اشاعه آن به ساير كشورها نيز مطرح بود چرا كه با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، جريان مقاومت در جهان اسلام جان تازهاي گرفت و از ورطه نااميدي و انفعال خارج شد.
لذا الگوگيري ملتهاي آزاديخواه از نسخه اسلام سياسي ايران، هم براي موجوديت رژيمهای ديكتاتورِ مرتجع و سرسپرده شرق و غرب در خاورميانه و هم براي جايگاه هژموني ابرقدرتها تهديدي جدی به شمار مي آمد كه لاجرم بايد از سر راه برداشته مي شد. لذا از همان ابتدا سیاست راهبردی مهار و سپس نابودی انقلاب اسلامي در دستورکار ابرقدرتها قرار گرفت.
دلایل هراس دنیای غرب از اندیشی اسلام سیاسی را می توان به خوبی از رهگذر مقایسه این جریان فکری با سایر جریانات حاضر در منطقه طی دهههای اخیر مانند ناسیونالیسم جمال عبدالناصر در مصر یا پان عربیسم حزب بعث در عراق دریابیم. هیچکدام از این دو جریان مشهور علیرغم ژستهای فریبنده شان نتوانستند توفیقات چندانی به دست آوردند و خیلی زود بی آنکه در ژرفای اذهان ملت های خاورمیانه رسوخ کرده باشند، در سراشیب افول قرار گرفتند لذا قدرتهای استکباری برای مهار آنها با مشکل چندانی مواجه نگردیدند.
ولی انقلاب ایران سی و هفت سال در مقابل انبوه حربههای براندازنده تاب آورده و مسیر اعتلای خود را مقتدرانه پیموده است. پس چیزی که ایالات متحده آمریکا و همپیمانان غربیاش را به هراس انداخته و آتش خصومت و کینه توزیشان را شعله ور می سازد، گفتمان اسلام سیاسی است که در نهضت امام خمینی (ره) تبلور یافته و ذاتاً مولّد قدرت می باشد و پیروان خود را به مقاومت و جهاد علیه مستکبرین و نقش آفرینی فعال در عرصة سیاست فرا می خواند که امروز می توان رویش های آن را در فلسطین، لبنان، سوریه، عراق، یمن، بحرین، نیجریه و بسیاری نقاط دیگر مشاهده کرد. مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در این رابطه می فرمایند: «آنچه آنها از آن ميترسند و بايد هم بترسند، ايرانِ هستهاى نيست؛ ايرانِ اسلامى است. ايران اسلامى است كه در اركان قدرت استكبارى زلزله انداخته است.» (بیانات مقام معظم رهبری در مراسم گرامیداشت بیست و سومین سالگرد رحلت امام خمینی (ره) )
بنابر این از همان آغاز راه، یک دوقطبی تمام عیار با معیار اقبال و ادبار به آرمانهای انقلاب اسلامی شکل گرفت و نیروهای مخالف و معاند نهضت امام (ره) در داخل و خارج از کشور به قصد نابودی آن رویاروی جریان انقلابی و مکتبی صف آرایی کردند. در جبهه خارج از کشور قدرتهای غربی به رهبری آمریکا و اسرائیل با همراهی متحدان مرتجع آنها در خاورمیانه، و در جبهه داخلی طیف متنوعی از مسلمانانِ بی اعتقاد به کارکرد سیاسی اسلام گرفته تا روشنفکران غربگرا و شرقگرا و لائیک و سلطنت طلبان و منافقین حضور داشتند.
تجربه انوع شیوه های سخت و نیمه سخت برای سرنگونی انقلاب اسلامی ـ مانند تهاجم نظامی، کودتا، ترور، خرابکاری، نفوذ امنیتی، تجزیه سرزمینی، تحریم اقتصادی و... ـ و اثبات ناکارآمدی آنها، جبهه معاند خارج از کشور را هرچه بیشتر به سرمایه گذاری بر جبهه معاندین داخلی و توجه به راهكار «فروپاشي از درون» متمایل ساخت. زیرا در گذر سالها این اجماع در جهان غرب شکل گرفت که جمهوری اسلامی تا حدود بسیار زیادی در برابر تهدیدات براندازانه سخت افزاری از فراسوی مزرهای خود مصونیت یافته است و لذا باید از ظرفيت جريان سكولار و غربگرای درون جامعه ايراني براي تضعيف تدريجي پايه هاي ايدئولوژيك انقلاب به عنوان مقدمه براندازي نرمِ نظام جمهوری اسلامی استفاده کرد.
باید توجه داشت که نیروهای این جريان معاند از ابتداي پيروزي انقلاب و در زمان حيات حضرت امام (ره) نيز در عرصه سیاسی کشور حضور داشتند اما شور انقلابی حاكم بر جامعه و نقش محوري حضرت امام (ره) به آنان مجال كنشگري فعالانه نمي داد و عملاً حاشيه نشين بودند. دوران هشت ساله جنگ تحميلي كه بخش اعظم نيروهاي مؤمن و متعهد نظام را درگير وظيفه دفاع از كشور و موجوديت انقلاب كرده بود، فرصت مغتنمي را در اختيار غربگرایان سكولار قرار داد تا با تحصيل در دانشگاههای خارج از كشور، انجام مطالعات علمي گسترده و تشكيل حلقه های فكر، كادرسازي كرده و براي رخنه به نهادهاي استراتژيك نظام مهيا شوند.
پس از جنگ، طیفی از روشنفکران تکنوکرات که به عمل بر اساس اصول و مبانی انقلاب باور چندانی نداشتند و پیروی از الگوهای توسعه غربی را در دستورکار قرار داده بودند، زمینه های نفوذ سکولارهای غربزده به حلقه های مدیریتی و اجرایی جمهوری اسلامی را فراهم آوردند. در این دوران به موازات گسترش و نهادینه سازی روحیه اشرافیت و تجملگرایی در میان مدیران اجرایی، پدیدارشدن کانونهای قدرت و ثروت، بی توجهی به عدالت اجتماعی، انحصارطلبی در عرصه سیاسی و مسامحه در برابر قدرتهای استکباری، نه تنها نسبت به امور فرهنگی اعتنای کافی نشد بلکه مبانی دینی و اعتقادی جامعه به خاطر غفلت و بی تدبیری مسئولان فرهنگی در کتابها، فیلمها و دیگر آثار هنری مورد هجوم قرار می گرفت. در همین بستر بود که روشنفکران سکولار با استفاده از فضای به وجود آمده توانستند با ایجاد حلقه های فکری، جریان انحرافیِ تجدیدنظرطلب را با رویکرد استحاله نظام شکل دهند و از میان جوانان دانشگاهی و بدنه فعال جامعه یارگیری نمایند.
هدف اصلي و بلندمدت جبهخ ضدانقلاب داخل کشور نهادينه كردن سكولاريسم در ايران و تهي كردن جمهوري اسلامي از بُعد انقلابي و ايدئولوژيك آن بود. يعني آنها مي خواستند جمهوري اسلامي را دچار نوعي دگرديسي هويتي کرده و با زدودن آرمانهاي اسلامي، مدل ليبرال دموكراسي را جايگزين مدل حكومتي مبتني بر ولايت فقيه نمايند. در عرصه سياست خارجي هم دست كشيدن از سياستهاي ضداستكباريِ ميراث حضرت امام (ره)، شانه خالي كردن از حمايت از گروههاي مقاومت در منطقه و پذيرش رهبريِ ايالات متحده و آشتي با غرب در دستوركار قرار داشت كه تمام اين اهداف در قالب سياست تنش زدايي پيگيري مي شد و نمود آن انفعال و كرنش بي سابقه در برابر غرب در عرصه هاي مختلف از جمله پرونده هسته اي بود كه خوشنودي آمريكا و اروپا را نيز به دنبال داشت.
رهبر معظم انقلاب در جریان فتنه سال ۸۸ اصطلاح «انقلابی فرسوده پشیمان» را در وصف نیروهای این جریان به کار بردند که در طول سالهای سپری شده از عمر انقلاب اسلامی رفته رفته دچار خمودگی و ركود گردیده و انگیزه های لازم را برای تداوم مبارزه با استكبار از دست داده اند. انقلابیون فرسوده طی این سالها همواره با اتخاذ رویكردی عملگرا، راهبرد مدارا و نرمخویی و برقراری روابط حسنه با دشمنان انقلاب را دنبال می كردند. به باور انقلابیون فرسوده از آنجایی كه كشورهای غربی بیشترین میزان قدرت و ثروت جهانی را در اختیار دارند، مقاومت در برابر آنها ثمربخش نخواهد بود و لذا برای پیشرفت و كسب وجهه در محیط بین الملل و مصون ماندن از تهدیدات ابرقدرتها، چاره ای جز كرنش، عقب نشینی و كوتاه آمدن نیست. این قبیل افراد بالأخص در دوران هشت ساله حاكمیت جریان اصلاحات بر فضای سیاسی كشور، تلاش بسیاری را با هدف عادی سازی مناسبات ایران با غرب به ویژه آمریكا به كار بستند.
شاید تا چندی پیش چنین تصور می شد كه انقلابیون فرسوده را تنها باید در اردوگاه اصلاح طلبان سراغ گرفت اما حوادث سالهای اخیر نشان داد كه عارضه فرسودگی و از دست دادن انگیزه های مبارزاتی، منحصر به هیچ گروه و جریان سیاسی خاصی نیست و همه سیاسیون نظام از هر طیف و جناحی همواره در معرض ابتلا به این عارضه اند. امروز انقلابیون فرسوده حاضر در حلقه های قدرت جمهوری اسلامی مصرانه به دنبال ترویج این نظریه انحرافی هستند كه در شرایط كنونی، دو جریان معارض در كشور رویاروی هم صف آرایی كرده اند: یكی جریان معتدل، صلح طلب و تجددخواه كه طرفدار برقراری ارتباط با غرب و حل مشكلات فی مابین برای رفع فشارها و تحریمهاست و مورد حمایتِ بخشی از بدنه دولت، اصلاح طلبان، نخبگان، تكنوكراتها و بسیاری از سیاسیون سرشناس قرار دارد و دیگری جریان متصلّب سازش ناپذیر و استكبارستیز كه خواستار تداوم مقاومت در برابر غرب و تحمل فشار تحریمها می باشد و مورد حمایت رهبر معظم انقلاب است.
دستاویز انقلابیون فرسوده برای قبولاندن باورهای خود به جامعه و به رهبر معظم انقلاب، فشارهای اقتصادی و معیشتی است. آنها با بزرگنمایی اثرات تحریمهای مالی و اقتصادی غرب مدام بر این نكته اصرار می ورزند كه فشار ابرقدرتها بر جمهوری اسلامی به میزان غیرقابل تحملی افزایش یافته و دیگر نمی توان در برابر آن مقاومت نمود.
امروز جبهه معاند انقلاب اسلامی که در برابر میراث امام راحل صف آرایی کرده، مرکب از دو جریان فتنه و غربگرا است. جریان فتنه که در حوادث سال ۸۸ طراح و می داندار بود و نتوانست به اهداف خود برای امتیازگیری از نظام و رهبری دست یابد، اینک در آستانه انتخابات مجلس و خبرگان سودای بازگشت خزنده به حلقه های اجرایی و مدیریتی کشور و تصاحب کرسی های تصمیم گیری را بدون عذرخواهی از تهمت تقلب و پرداخت هزینه در سر دارد و جریان غربگرا مذاکرات اخیر با ۱+۵ و تصویب برجام را دستاویز مناسبی برای بزک کردن و تطهیر چهره آمریکا و سوق دادن جمهوری اسلامی به سوی عادی سازی روابط با غرب می داند.
متأسفانه علیرغم وجود صفب ندی و تقابل عمیق میان دو جریان موافق و مخالف انقلاب اسلامی، دستهبندی کاذب جناحهای سیاسی کشور با عناوینی همچون «چپ و راست» و «اصلاحطلب و اصولگرا» و تشدید منازعات سیاسی بر اساس رقابتهای حزبی و جناحی، باعث شده است معیار «انقلابیگری» و رسالت دفاع و صیانت از ارزشها و آرمانهای انقلاب در سنگر اصول و شاخصهای مکتب امام خمینی (ره) با قرائت رهبر فرزانه انقلاب اسلامی که باید تنها خط مایزِ اصیل برای تعیین صف خودیها و دگرهای انقلاب باشد، جای خود را به مناقشات بیحاصل در موضوعات فرعی بدهد.
این موضوع نه تنها منجر به کمرنگ شدن مرزبندی جریانهای سیاسی با دشمن خواهد شد، بلکه زمینه نفوذ دشمن در جریانهای سیاسی را فراهم خواهد آورد که خود بسترساز نفوذ در مراکز و عرصههای حساس کشور است. زیرا در سایه این صف بندیهای کاذب جناحی، جریان معاند انقلاب می تواند نیات واقعی خود را در لفافه رقابتهای جناحی پنهان سازد و با حفظ چهره منافقانه خود به صورت پنهانی و خزنده در مسیر نیل به اهدافش گام بردارد.
همچنین وقتی معیار صفبندی در عرصه سیاسی کشور از موضوعات بنیادین مانند رد یا پذیرش صریح آرمانهای انقلاب به مسائل سطحی مانند رقابتهای حزبی تقلیل می یابد، جریان معاند انقلاب فرصت می یابد تا بدون نیاز به موضعگیری مشخص در قبال دشمن و بدون اظهار تبری کامل از اصول انقلاب، در عین تداوم وجهه ظاهرالصلاح خود سیاست رخنه و نفوذ پنهانی در حلقه های مدیریتی نظام را دنبال کند.
بدین لحاظ حاکم ساختن گفتمان اصیل انقلاب به عنوان معیار آرایش سیاسی در کشور از اهمیت بسزایی برخوردار است که در آستانه یکی از تحولات مهم در عرصه سیاسی کشور یعنی انتخابات مجلس شورا و خبرگان نباید از آن غفلت کرد.
از بیانات و مواضع مقام معظم رهبری نیز چنین استنباط میشود که معظم له برای دستهبندیهای سیاسی برمبنای چپ و راست یا اصولگرا و اصلاحطلب اصالت قائل نبوده و معیار اصلی را انقلابیگری و پایبندی جریانات سیاسی به شعارها و آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی و مرزبندی با دشمنان انقلاب در عین وجود اختلاف سلیقه در مورد نحوه ادارة امور کشور میدانند. بر این اساس با توجه به در پیش بودن موسم انتخابات ضروری است دوقطبی «انقلابی» و «ضد انقلاب» جایگزین دوقطبی کاذب و انحرافی «اصولگرا» و «اصلاحطلب» شود.
یکی از ثمرات اصلی صف بندی جریانات سیاسی بر اساس معیار پایبندی به انقلاب اسلامی را می توان تحقق راهبرد جذب حداکثری و دفع حداقلی نظام جمهوری اسلامی دانست که بارها از سوی مقام معظم رهبری مورد تأکید قرار گرفته است. با وجود طبیعی بودن و اجتناب ناپذیریِ ریزشها و رویشها در مسیر حرکت پیشرونده انقلاب اسلامی، مشی نظام همواره این بوده است که بر شمار علاقهمندان به آرمانهای انقلاب بی فزاید و حتی الإمکان از ریزش احتمالی اعضای خانواده بزرگ انقلاب جلوگیری نماید.
اما مرزبندی های کاذب حزبی و جناحی دقیقاً در نقطة مقابل این راهبرد است زیرا با فروکاستن تقابل های سیاسی به عرصه رقابتهای جناحی، شمار ریزشها را افزایش می دهد و هزینه های گزافی به انقلاب و نظام تحمیل می کند. باید توجه داشت که انقلابی بودن یک ویژگی مُشکّک و ذومراتب است که تجلی آن در شخصیت و روحیات افراد ممکن است شدت و ضعف داشته باشد اما تمام افرادِ برخوردار از این ویژگی را می توان تسامحاً در دایره وسیع انقلاب اسلامی جای داد و به عنوان «خودی» تلقی کرد. این در حالی است که در فضای صف بندیهای کاذب مانند اصولگرا و اصلاحطلب به دلیل مطرح بودن رقابتها، تعصبات، قدرت طلبیها و حتی کینه توزیهای جناحی برای حذف حریف از میدان رقابت، متأسفانه فرایند تخریب، برچسبزنی، اتهامزنی، طرد و دگرسازی بسیار پرشتاب پیموده میشود و ممکن است فردی به صِرف اتخاذ موضعی نامناسب و اشتباه، با عناوینی همچون «ضدانقلاب» و «ضد ولایت فقیه» نشاندار گردد و از جمع خانواده انقلاب اسلامی طرد شود.
در نتیجه برای جلوگیری از بروز چنین مشکلاتی بهتر است مبانی اصیل انقلاب اسلامی به عنوان محک و معیار تعیین صف خودیها از غیرخودیها قرار گیرد. البته توجه به این نکته نیز ضرورت دارد که نباید با تعیین شرایط پیچیده و مؤلفه های فراوان، دایرة انقلابیگری را به قدری تنگ و مُضیّق سازیم که تنها عده معدودی در آن جای گیرند. زیرا برخی اختلاف سلیقه ها یا کج فهمیها تسامحاً قابل اغماض است و نباید موجب طرد افراد از خانواده انقلاب اسلامی گردد. چنانکه در فریضهای مانند نماز هم برخی از اعمال و اذکار، رکن محسوب می شوند و ترکشان جایز نیست اما برخی فروعاتِ مستحب نیز هستند که در صورت انجام نشدن، خللی به کلیت نماز وارد نمی آورند. بنابر این می توان در عین پافشاری بر اصول و ارکان انقلاب اسلامی، از برخی موارد اختلاف جزئی چشم پوشید تا مفاهیم «انقلابی» و «خودی» مصادیق هرچه بیشتری در عرصه سیاسی جمهوری اسلامی ایران پیدا کند.
به نظر می رسد معیارهایی مانند التزام کامل به اسلام ناب، مکتب امام، قانون اساسی، ولایت فقیه و مرزبندی شفاف با دشمنان انقلاب می توانند برای تعیین آرایش اصیل نیروهای سیاسی کشور مناسب باشند.
نظر شما