پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۳ فروردین ۱۳۸۵، ۱۴:۵۸

/ ديدار با مشاهير ادب ايران /

هوشنگ ابتهاج : قصه ها هست ولي طاقت ابرازم نيست

هوشنگ ابتهاج : قصه ها هست ولي طاقت ابرازم نيست

خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و ادب : هوشنگ ابتهاج ، متخلص به " سايه " در سال 1306 در شهر رشت متولد شد ، دوره آموزش دبستاني را در همين شهر و آموزش دبيرستاني را در تهران پايان رساند ...

 



به گزارش مهر ، اين شاعر معاصر مدتي را به عنوان مدير كل شركت دولتي سيمان تهران به كار اشتغال داشت از سال 1350 تا 1356 نيز برنامه گلهاي تازه و گلچين هفته راديو ايران را سرپرستي مي كرد .


ابتهاج در دوران دبيرستان اولين دفتر شعر خود را به نام نخستين نغمه ها منتشر كرد ، وي با سرودن شعر هاي عاشقانه آغاز كرد اما با كتاب شبگير خود كه حاصل سالهاي پر تب و تاب پيش از 1332 است به شعر اجتماعي روي آورد .   

دفترهاي شعر اين شاعرعبارتند از: نخستين  نغمه ها - رشت  1325 ، سراب  صفي عليشاه  1320 ، سياه مشق - اميركبير 1332 ، شبگير- زوار 1332 ، زمين  برگزيده  شعر- نيل 1334 ، چند برگ از يلدا -  تهران 1334 ، يادگار خون سرو - توس  1360 ، آينه در آينه  ( برگزيده  شعر ) نشرچشمه  1368  


سايه سرگردان

پاي بند قفسم باز و پر بازم نيست
سر گل دارم و پروانه پروازم نيست

گل به لبخند و مرا گريه گرفته است گلو
چون دلم تنگ نباشد كه پر بازم نيست

گاهم از ناي دل خويش نوايي برسان
كه جزاين ناله جانسوز تو دمسازم نيست

در گلو مي شكند ناله ام از رقت دل
قصه ها هست ولي طاقت ابرازم نيست

ساز هم با نفس گرم تو آوازي داشت
بي تو ديگر سر ساز و دل آوازم نيست

آه ،  اگر اشك منت باز نگويد غم دل
كه دراين پرده دگر همدم و همرازم نيست
 
دلم از مهر تو درتاب شد اي ماه ، ولي
چه كنم شيوه آيينه غمازم نيست

به گره بندي آن ابروي باريك انديش
كه به جز روي تو در چشم نظر بازم نيست

" سايه " چون باد صبا خسته و سرگردانم
تا به سر سايه آن سرو سرافرازم نيست

کد خبر 305247

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha