به گزارش خبرگزاري "مهر"، تعامل و همكاري بين دولتي در تئوري روابط بين المللي در سنت واقع گرايي رشد مي كند. زيرا واقع گرايي، دولتها را بازيگران اصلي امور بين المللي مي داند. روابط خارجي دولتها با اينكه نشاني از همكاري و همگرايي در سطح جهاني است اما بر اساس منطق پراكندگي استوار است. به عبارت ديگر، حاكميت دولت و استقلال سياسي آن، در فضاي بين المللي با توجه به عدم كنترل و نيروي قاهر و تنظيم كننده خود عاملي براي پراكندگي است. حاكميت كه اساسي ترين بنياد دولت است مفاهيمي مانند قدرت، اختيار، استقلال و اعمال اراده را به دنبال دارد. همين مفاهيم ناظر بر اين امر است كه تصميم گيرندگان ملي يعني دولتها براي عمل و اتخاذ تصميم بدون پيروي و تبعيت از محدويتهاي خارجي و فراملي اقدام مي كنند.
اما آنچه در بحث تعامل دولتها مطرح است اين است كه اصول همكاري ترتيباتي را به وجود مي آورد كه دولتها به وسيله آن در شرايط تحت كنترل خود، در خصوص موضوعات مربوط به علايق مشترك با يكديگر همكاري مي نمايند. خود كنترلي در فضاي رئاليست به دولتها اجازه مي دهد كه همكاري و تعامل داشته باشند البته تا حدي كه حاكميت ملي و استقلال كشورها حفظ شود.
اصول تعامل در سطح دولتها بر سه اصل بنيادين استقرار است. اولين اصل اين است كه دولتها بر اساس عقلانيت عمل مي كنند يعني اينكه دولتها اقدامات خارجي خويش را بر اساس اهداف و منافع ملي، از طريق مناسب ترين روشها و بهينه ترين ابزارها انجام مي دهند. اين اصل كه دولتها هميشه عقلاني عمل مي كنند يكي از عوامل ثبات در سطح نظام بين المللي است. رفتار غيرعقلاني يك بازيگر از ديد اصول رفتار خارجي زمينه اي براي تهديد جهاني است.
اكثر بازيگران وقتي يك دولت - مانند دولت صدام در عراق - دست به اقدامات غير عقلاني مي زند احساس خطر مي كنند حتي اگر اين امر به طور ملموس با منافع و امنيت آنها درگير نباشد. دليل ثبات آفرين بودن رفتار عقلاني، بحث حسابگري و پيش بيني پذير بودن آن است. بدين خاطر ديگر دولتها مي توانند برنامه ها و روابط خود را با يك بازيگر عقلاني برقرار نمايند اما از يك بازيگر غير قابل پيش بيني هراس دارند.
به گزارش خبرگزاري دين و انديشه "مهر"، دومين اصل تعامل اين است كه رفتار خارجي يك دولت از سياستهاي داخلي آن نشات مي گيرد بدين معنا كه فشارها و تحولات داخلي، محدوديتها، زمينه ها و فرصتهاي تعامل دولت را به وجود مي آورد. جدي ترين پيام اين اصل اين است كه كشورها در روابط خارجي خود با ديگر كشورها به تحولات و تعاملات داخلي آنها توجه مي كنند و بر اساس اشتراكات و زمينه هايي همكاري با ديگران ارتباط برقرار مي كنند. در اين مقوله بحثهايي مانند نوع حاكميت از دموكراسي گرفته تا ديكتاتوري و استبداد، نوع ايدئولوژي مانند ليبراليسم، كمونيسم، نوع حكومت سكولار يا تئوكراتيك مطرح مي شوند. مؤثر بودن تحولات داخلي كشورها در تعامل خارجي يكي از چالش برانگيزترين موضوعات مطرح در سطح بين الملل است. اين امر با توجه به گستره اي مانند حقوق بشر، تروريسم دموكراسي و حقوق اقليتها، خود زمينه اي براي بحرانهاي بين المللي و حتي انقلابهاي سياسي مانند انقلابهاي نارنجي در حكومت اقماري شوروي سابق بوده است.
اصل سوم در تعامل زمينه همكاري و تعامل است؛ يعني اينكه ساختار نظام بين الملل شرايطي را به وجود مي آورد كه اولاً دولتها را در كنار يكديگر نگه مي دارد و به آنها اجازه نمي دهد كه كنترل كامل خود را بر تحولات از دست بدهند. اين بدان معنا است كه دولتها به رغم ترجيحات و اراده خود ملزم به انجام برخي كارها مي شوند كه متضمن از دست رفتن ميزاني از حاكميت است. اصل سوم تعامل رفتار خارجي دولتها در زمينه اي از فراملي گرايي قرار مي گيرد و دولتها را متوجه اين امر مي كند كه آنها در محدوده اي بين المللي با ساختار قدرت مدار - بر اساس عقل، علم و ثروت - قرار دارند. در اين چارچوب دولتي در تعامل كه اصلي حياتي و پيش برنده است موفق مي شود كه قواعد رفتار در سطح بين الملل را بشناسد و بدان عمل كند. درك رابطه اساسي تعامل بين دوستي و فراملي گرايي از مؤلفه هاي اساسي كارآيي رفتار خارجي است.
به گزارش "مهر"، آنچه در اين سه قاعده تعامل مطرح شد در قالب اصول كلان مي گنجد وگرنه قواعد خرد همكاري دايره اي پرشمارتر را در بر مي گيرد كه بحث طولاني تري را مي طلبد. يكي از نكاتي كه در مورد تعامل كمتر مورد توجه قرار مي گيرد اين است كه بايد گفت سياست هميشه يك فرآيند منطقي نيست و مسائلي از امور غير قابل پيش بيني نيز در اين امر مؤثر هستند. البته اين به معناي رد مطالب بالا نيست بلكه توجه به ماهيت دوگانه سياست و انسان است كه ملغمه اي از احساس و عقلانيت است. اين قالب دوجهي عقل و احساس زمينه اي براي مطالعه دقيق تر سياست و تعامل را مطرح مي كند.
نظر شما