هنگام بهار ، نور احمد گل كرد
بستان خدا به امر سرمد گل كرد
دنيا به نسيم عطر پاكش جان يافت
پيغمبرعاشقان ، محمد ( ص ) گل كرد
***
از راه رسيد بود و مهمان شده بود
چشم و دل عاشقان چراغان شده بود
مولود مباركي چو خورشيد شكفت
آن شب كه حجاز نور باران شده بود
***
چون غنچه شكفت كوكب نيكويش
گلهاي جهان همه خوشامد گويش
اين بار بهار نوگلي ديگر داشت
دلها همه بي قرار عطرش ، رويش
***
خوش آمده اي و خويش به بار آمده اي
مانند گلي به شاخسار آمده اي
بي نام باغ حرف بي معنايي است
تو روح بهاري و بهار آمده اي
***
تو آمدي و به غصه پايان دادي
پايان به شب سياهكاران دادي
در پرتو مهربان مهرت ما را
برقله آفتاب ، اسكان دادي
***
با آمدنت اميد با معنا شد
يك بار دگر نويد با معنا شد
ميلاد تو را جهان اگر جشن گرفت
با آمدن تو " عيد " با معنا شد
***
نازم به گل محمدي چون كه شكفت
جز ذكر خدا، ذكر دگر هيچ نگفت
پيغمبر رحمتي كه با مردم بود
بخشنده ترين مردمان سير نخفت
***
برآينه رحمت و مهر و بركات
برمعني راستين ايمان وصلات
بر ختم رسل، شفيع روز عرصات
بر نور خدا، نبي اعظم ، صلوات
نظر شما