به گزارش خبرگزاري "مهر"، با پيروزي انقلاب اسلامي تحولات سياسي و فكري به سوي اسلامي كردن نظام آموزش در همه سطوح معطوف شد. بدين خاطر انديشه تغييرات درمنابع درسي و وارد كردن مباني اعتقادي و اسلامي گسترش يافت. براي ايجاد تغييرات و سازماندهي نظام آموزش انقلابي در سال 1359 دانشگاهها تعطيل شدند. اين اتفاق كه با نام انقلاب فرهنگي شناخته مي شد منجر به ايجاد ستاد انقلاب فرهنگي شد. اين ستاد مأموريت داشت كه در كل ساختار آموزشي تغييرات و تحولاتي به وجود بياورد كه مباني اسلامي و اعتقادي در آن نهادينه شده باشدند. مفهوم اسلامي كردن دانشگاهها شامل كليه رشته ها مي شد از جمله علوم سياسي كه درحوزه علوم انساني قرار مي گرفتند.
ستاد انقلاب فرهنگي كه در سال 1363 به شوراي عالي انقلاب فرهنگي ناميده شد در راستاي فرمان حضرت امام خميني (ره) زير نظر رياست جمهوري قرار گرفت. اين شورا براي ايجاد تغييرات در اكثر رشته ها كميته هاي مختلفي تشكيل داد. كميته علم سياست با تركيبي از اساتيد دانشگاه تهران، شهيد بهشتي و علامه طباطبايي كه 7 نفر مي شدند تشكيل شد.
اين كميته با مصوباتي كه داشت با طبقه بندي موضوعات مختلف در حوزه رشته سياست سعي كرد دروس را در زمينه هاي تاريخ سياسي و ديپلماسي ايران، مسائل اسلام، جهان، مباني و مكاتب انديشه درغرب متمركز كند. براساس برنامه آموزش هدف از تحصيل در اين رشته اين است كه اولاً جايگاه علم سياست در ايران ارتقا يابد و سپس با توجه به ارزشهاي اصيل اسلامي و ايران انسانهاي كارآمد و ماهر جهت فعاليت در سازمان هاي مرتبط تربيت يابند.
به گزارش "مهر"ف براساس طرح اوليه كميته علوم سياسي در دانشگاه شهيد بهشتي، تهران، دانشكده علوم سياسي و اجتماعي و دانشگاه شيراز داير شد. با گسترش نظام آموزش اين رشته در دانشگاههاي اصفهان، يزد، مشهد، دانشگاه مازندران، دانشگاه بين المللي قزوين و كرمانشاه گسترش يافت. با اضافه شدن دانشگاه آزاد اسلامي و تأسيس اين رشته در واحدهاي مختلف اين دانشگاه و دانشگاه امام صادق دانش آموختگان رشته علوم سياسي به حدي رسيدند كه كميت بر كيفيت غلبه كرد. ايجاد مراكز آموزش مختلف بدون توجه به نيازمندي هاي كشور در اين رشته و عدم توجه به ارتباط عملي دانشجويان با مؤسسات و مراكز كار، شرايط رشته به حدي رسيد كه اكثر فارغ التحصيلان رشته بدون داشتن توانايي و مهارت كافي بويژه در حوزه مطالعه منابع خارجي وارد جامعه اي شدند كه نيازچنداني به تخصص ضعيف آنها نداشت. بررسي سير گسترش رشته علم سياست در چند سال اخير بخوبي چند مسئله اساسي را به ما ياد آور مي كند.
اولين مسئله اساس بحث توليد انبوه دانشجو است به طوري كه كيفيت تحصيلي و عملي دانشجويان به فراموش سپرده شده است. زماني كه كميت غلبه مي يابد بحث تحقيق و ميزان انباشت فكري و مطالعاتي تحصيل كردگان به فراموشي سپرده مي شود. زيرا بحث كميت بيشتر با مدرك گرايي ارتباط دارد تا علم گرايي.
دومين مسئله اساسي در بحث رشته علم سياست در ايران ارتباط عملي مؤسسات آموزش و مراكز كاري است. اگر ما به ساختار سازمانهاي مرتبط بويژه وزارت امورخارجه مواجعه كنيم براحتي متوجه مي شويم كه ساختار اين مراكز كاملاً برعكس رتبه بندي مراكز علمي است. اين بدين معنا است كه دانشجويان مراكز اصلي علمي بويژه دانشگاههاي تهران و شهيد بهشتي در كمترين رتبه ساختار وزارت خارجه قرار دارند. اولاً وزارت امورخارجه به عنوان تخصصي ترين سازمان در حوزه سياست ابتدا از نيروهاي غير متخصص تشكيل شده اند و ارتباط علمي و آموزش چنداني با حوزه فعاليت خود ندارند.
سومين مسئله مطرح در مورد دانش آموختگان رشته سياست در ايران عدم سازماندهي و ارتباط كاري اينها بعداز فارغ التحصيلي است. اين دانش آموختگان با كمترين ارتباط ممكن هيچ گونه سازمان تحقيقياتي، علمي و آموزش ندارند.
نظر شما