پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۵، ۱۲:۲۷

گروه دين و انديشه مهر بررسي مي كند:

" ايده حق " در فلسفه هگل

" ايده حق " در فلسفه هگل

خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه : حق از مهمترين مفاهيم موجود در دستگاه فلسفي هگل است. با تكيه بر اين مفهوم مي توان بسياري از جنبه هاي اجتماعي و سياسي و حقوقي اين فيلسوف سخت فهم را يافت. اين مقال سعي دارد به اين هدف نزديك شود.

به گزارش خبرنگار "مهر"، علم حقوق از مفهوم آزادي بر مي آيد، ولي از آزادي بدان گونه كه در درون حق مجرد در نظر گرفته شده ، كه نتيجه تحول وگسترش تاريخي است . حقوق كه در حدود قوانين ونهادهاي موجود در دولت تجلي يافته، حقوقي تحقق يافته در زمينه تاريخي موبوط است. هگل فراوان رشته پيوند آزادي به اراده را تجزيه و تحليل مي كند. آزادي نه يك محمول ساده گزاره " اراده آزاد است" بلكه ذات اراده است. مسئله  رابطه اين دو ، مسئله مركزي كانت و فيخته و به طور كلي  زماني هگل بود. به نظر هگل ، تعريف كانتي هر يك از اين دو رابطه با يكديگر ، رضايتخبش  نيست، اين آزادي صرفا انتزاعي است . اما آزادي صرفا انتزاعي نيست . آزادي مي بايست واقعي شود. به نظر هگل، اراده قطعي در حيطه تصميم قطعي محض انتزاعي  باقي نمي ماند،  بلكه شامل خواستن چيزي نيز هست كه درحوزه امكان ، امري تعريف شده و خواسته شده است . به بيان ديگر، اراده در فضاي انتزاعي محض ظاهر نمي شود. بلكه متعلقي را مي خواهد و اراده مي كند.

هگل اراده بي واسطه را تجلي اراده آزاد مي خواند. اين اراده بي واسطه وطبيعي اساسا داراي غرايز، نيازها و اميال است. اما انسان دراين مرتبه نمي ماند، بلكه به اراده معقول مي رسد . " حق " همانا آزادي تحقق يافته است. هگل در مقايسه با كانت و روسو ، كه آزادي را يك ايدئال ساده معرفي مي نمودند، بدان غناي گسترده تري مي بخشد، بدين معنا كه او آزادي را متجسم و متجلي از طريق نهادهاي قضايي و اجتماعي مي داند.

هگل براي گسترش اين فلسفه حق چه طرحي را دنبال مي كند؟ روش او همواره ديالكتيكي است و فلسفه حق نيز در پهنه پديدار شناسي روح، تاريخي است . آن مرحله به مرحله پيش مي رود. هر دوره تاريخي سپري شده ، كاملا محو نمي گردد بلكه در سپهري بالاتر حفظ مي شود.

بخش نخست كتاب فلسفه حق به حق مجرد و استنتاج سه مرحله مالكيت، قرار داد. حوزه حق مجرد، حوزه آن حقوق و تكاليفي است كه به آدميان به طور مجرد و مستقل از هرگونه بستگي به يك فرهنگ يا جامعه خاص، تعلق مي گيرد.

مالكيت: حق مالكيت براي هگل نمايانگر انتزاعي ترين شكل حق است آنگاه كه آدمي از وابستگيهاي زماني - مكاني و فرهنگي خويش جدا و مستقل در نظر گرفته شود. مالكيت نقطه عزيمت ديالكتيك حق مجرد است كه سپس از اين رهگذر، حق و آزادي در شكلهاي  مشخص تر و تحقق يافته تر تجلي مي يابد. هر جا كه مالكي هست، رقابت و تنازع نيز هست و حق مجرد في نفسه نمي تواند براستي از مالكيت فرد حمايت نمايد مگر آنكه درنهادهاي مشخص تر عيني بروز وتجلي يابد.

مالكيت فردي به تنهايي تضمين كننده به رسميت شناخته شدن و پايدار ماندن همچون يك نهاد نخواهد بود مگر آنكه تاييد شخص ديگر همچون اراده او اعلام شود و تجلي يابد. اينجا به مرحله " قرارداد يا عقد" گذر مي شود.

قرار داد: هر كس از طريق قرار داد خويشتن را ملتزم مي سازد كه مالكيت و ديگر حقوق شخص ديگر را مورد احترام و رعايت قرار دهد و از تجاوز بدان بپرهيزد. از طريق قرار داد،اموال و كار و خدمات انتقال مي يابد و مبادله صورت مي پذيرد.

به گزارش "مهر"، همان گونه كه در حوزه مالكيت، قصد و اراده ذهني و باطني كافي نيست و بايد از طريق عمل تصرف مادي و فعلي ، صورت مشخص خارجي بيابد، در خصوص قرارداد نيز صرفا اشتراك قصد طرفين كافي نيست بلكه بايد كاشف خارجي بيابد و عملا به اجرا در آيد.

بزه: بزه داراي سه درجه يا نوع است. اينجا منظور حق اخلاقي نيست، بلكه بزه مورد نظرهمانا تخلف به معناي نقض حق قانوني است . نخستين درجه بزه عبارت است از بزه مدني . اين گونه بزه نتيجه نقض قرار داد يا نفي  برخي از حقوق ديگري ،از جمله مالكيت ، است . دومين درجه يا گونه بزه، خدعه يا نيرنگ است. در اينجا فرد وانمود مي كند كه عملش به موجب قانون و مبتني بر حق است، ولي در واقع ، آگاهانه عليه قانون عمل مي كند. سومين و بالاترين درجه بزه ، جرم است. در اينجا فرد منكر قانون است و آشكارا آن را نقض مي كند. او نه تنها حق فردي بلكه حقو عمومي را نقض و نفي مي كند.

به هر حال ،بزه موجب نقض و نفي حق است . حق امري مثبت است، در حالي كه بزه امري منفي است. پس حق بايد با نفي اين نفي ، خود را دوباره مستقر كند. اين امر در بزه مدني ( شبه جرم) با جبران خسارت تحقق مي پذيرد. اما جرم- كه بزه عمومي است - تنهابا كيفر نفي مي شود. كيفر بانفي جرم، حق نفي شده را باز مستقرمي گرداند.

اخلاق: اخلاق اصلا با وجدان دروني فرد ارتباط دارد. اخلاق با تامل در بزه و كيفرتحقق مي يابد . بايستن و تكليف نمودار عنصر الزام در اخلاق و وابسته به هستي دروني فرد است . اخلاق نزد هگل حيطه بسيار محدودي را در بر مي گيرد و شامل تكاليف  خانوادگي و اجتماعي و كشوري نمي باشد. اينها به حوزه اخلاق اجتماعي مربوط اند.

اخلاق حاصل بازگشت اراده به اصل خويش و كناره گيري آن از اشياه خارجي به جهان دروني است. امرها ونهيهاي مبتني بر حق قانوني يا حق مجرد ، از منبعي خارجي ، يعني چيز،بر اراده تحميل مي شوند، اما در اخلاق ، اراده براي خود هيچ فرمانروايي جز وجدان اخلاقي دروني نمي شناسد. خلاق از طريق قصد و نيت و نيكي و بدي به تكامل مي رسد.

اخلاق اجتماعي : اخلاق اجتماعي به فرد در جامعه مي پردازد و شامل سه مرحله است: خانواده، جامعه مدني و دولت، اينجا الزام اخلاقي صرفا يك امر دروني نيست، بلكه شركت در نهادها و حيات عمومي است . واقعيت نخست، خانواده است . آن تشكيل دهنده نخستين مرحله از اخلاق اجتماعي است. اما جامعه مدني نفي كننده ( آنتي تز) خانواده  است. خانواده در دوره مدرن ديگر قداست دوره كهن خود را ندارد.

به تحليل "مهر"، تازماني كه خانواده به صورت يگانه باقي است، اعضاي آن در برابر يكديگر استقلال ندارند. با انحلال خانواده، اعضاي آن به استقلال مي رسند. اينجا است كه اشخاص مستقل و متحد پديد مي آيند. اكنون هر يك از اين افراد غايت به شمار مي آيند، در حالي كه وقتي در خانواده بودند غايت همانا خانواده بود. هر فرد در جامعه مدني غايت محسوب  مي شود و با ديگرافراد وابستگي متقابل پيدا مي كند، اما به گونه اي كه هر فرد در پي غايت هاي خويش است . جامعه مدني نيز از سه مرحله تشكيل شده است: 1- نظام نيازها 2- دادگستري 3- شهرباني و اصناف .

دولت: جايگاه دولت در فلسفه هگل بسيار كليدي و درعين حال مناقشه برانگيز است. هگل دولت را واقعيت موثر " ايده " اخلاقي و همنهاد ( سنتز) خانواده و جامعه مدني مي داند كه مي تواند امكان گسترده آزادي را از طريق نهادها و ساز وكارهايش فراهم آورد. دولت همانا اخلاق تحقق يافته اي است كه بيانگر اراده مردم و تشكيل دهنده آن است . دولت " عقل" في نفسه و لنفسه است و نمايانگر والاترين مرتبه عقلانيت حيات اجتماعي مي باشد. دولت فعليت يافتن اراده عقلاني است آنگاه كه به ساحت خود آگاهي كلي بركشيده شده و بدينسان ، برترين تجلي روح عيني است.

دولت نيز سه مرحله را در بر دارد : 1- قانون اساسي يا سازمان دروني و روابط داخلي آن با اعضاي خويش و روابط اعضاي آن با يكديگر 2- حقوق بين الملل ، يعني مقررات روابط يك كشور با كشورهاي ديگر ، كه در پرتو اين حقوق است كه دولت به 3- تاريخ جهاني مي پيوندد.

کد خبر 328772

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha