به گزارش خبرنگار فرهنگ و ادب مهر ، " وطن دوستي " ، " تجليل از شهيدان انقلاب و دفاع مقدس " و " عشق به ولايت " را مي توان سه ويژگي عمده در اشعار اين بانوي شاعر و اديب به شمار آورد .
از سال 1347 همكاري خود را با مطبوعات كشور آغاز كرد. پس از آن، بيشتر مجلههايي كه صفحات ادبي پرباري داشتند، اشعار او را به چاپ رساندند.
در آن سالها، انجمنهاي ادبي متعددي در پايتخت تشكيل مي شد. سپيدة كاشاني گاه به همراه همسر خود، در بعضي از آن جلسه ها شركت ميكرد. حضور او، توجه و احترام حاضران نكتهسنج را برميانگيخت، و آنها را به انديشيدن واميداشت ؛ شاعري والا و باوقار، كه سروده هايش اغلب توسط يكي از شركت كنندگان قرائت مي شد، و از سبك و روش تازه اي برخوردار بود.
در سال 1349شمسي ، سپيدة كاشاني پدر خود را از دست داد. چند سال پيش از آن هم، داغ جدايي از مادر، دلش را به آتش كشيده بود.
«...ماه رمضان به آخِر رسيد، ولي سپيده كاشاني در هيچ جلسه شعرخواني عصر شنبهاي حاضر نشد. در هفتة بعد از عيد فطر، با جامة سياه به آنجا آمد. هم او و هم همسرش، لباس سياه پوشيده بودند. پدر، سپيده را تنها گذاشته، و در مسير جاودانگي، تا كوچههاي كودكي اش سفر كرده بود.
...از بام پر كشيد، آن مرغك سپيد پر مهربان من
تا خواستم طلوع رخش بنگرم ، دريغ ؛
ناگه غروب كرد
چون گل شكفت و ريخت.
من خود به گوش خويش شنيدم كه ناگهان،
ناقوس هجر، تا انتهاي گنبد نيلي طنين فكند
لرزيد پشت من،
فرمان حق ، نداي حق از ره رسيده بود...»
اگرچه سروده هاي او بيشتر در قالب غزل بود ، لكن شعري را كه در مرگ پدر و سوگ مادر سرود، هردو با وزن شكسته و به شيوة نيمايي بودند :
" مادر هنوز هم / آن تك ستاره اي كه به آن خيره مي شديم / شب ، بر فراز خانة ما جلوه مي كند / و بر سكوت و غربت من، خيره مي شود / من بارها ، بر صفحة آن، چهرة تو را، منقوش ديده ام / بسيار در خيال / آن را، به ياد روي تو در بر كشيده ام... / هرجا كه بگذرم / هرجا كه بنگرم / پر مي كشد به تربت پاكت نگاه من ! "
دو سال پس از آن شعرهاي خود را در يك دفتر جمع آوري كرد . براي گلچين آثارش ، نظر چند شاعر توانا را هم جويا شد . آنها، آگاه از شيوه خاص سخنسرايي او، كوشيدند تا آن گوهرهاي ارزشمند، جلوه گاه و منظر شايسته اي بيابد ، پس از ماه ها، كار به نتيجه رسيد. او بر نخستين دفتر شعرهايش ، نام « پروانههاي شب » را گذاشت.
در سال 1352 شمسي «پروانههاي شب» چاپ شد و به دست كساني رسيد كه در سرودههاي صاحب اثر، زباني تازه، مفاهيمي عميق و هوايي تازه و دلپذير مي ديدند.
آشنايي با ديوانهاي شعر پيشينيان، و آگاهي از رمز و رازهاي نهفته در غزلهاي حافظ و مولوي، به بيشتر غزلهاي چاپ شده در كتاب، قوام و استحكام بخشيده بود. هر شعر، گُلي خوشبو و رنگ بود كه حتي با پرپر شدن و ريختن، رنگ و عطر را با خود داشت :
دمي جستجو كن، كه در دفتر من
بيابي مرا اي گل خاطر من
به هر سطر، از پاي اندوه نقشي
به هر گام، آواز چشم تر من
مرا دستها پر شد از طول باران
بلند است از بخت خوش ، اختر من
چه شد سحر يشمين باغ بهاران
كه سبزه به خواب است در باور من
سحر جامه از نام من كرده بر تن
چرا شب كشيده است سر از بر من
من آن بوتة بي پناه كويرم
كه خاك تب آلود شد بستر من
زمستان سردي است در سينه پنهان
گرانبار دردي است بر پيكر من
مرا آتشي هست در جان ، كه ترسم
به درياچة باد ريزد پر من
مرا بي من اي دوست آنگه شناسي
كه در دست باد است خاكستر من
به هر بهانه، سعي داشت تا آنچه از كتاب خداوند و احكام الهي مي داند، به ديگران بياموزد . همسايه ها و آشنايان دور و نزديك ، كه براي آموختن قرآن و علوم ديني در خانه شان جمع مي شدند ، از او حسن خلق و خداشناسي و امانتداري مي آموختند .
آن كارگاه هاي علم و انديشه ، كه قرآن و نهج البلاغه را از تاقچه ها به عمق دلها برد، و آن جمع پرمهر، كه از صفا و نور سرشار بود و كتابهاي دعا و راز و نياز را بر زبانها جاري مي ساخت ، تا طلوع انقلاب اسلامي ادامه يافت و پس از آن فجر باشكوه نيز، به شيوه اي شايسته برگزارشد .
مشهورترين شعر حماسي سپيده كاشاني :
به خون گر كشي خاك من ، دشمن من
بجوشد گل اندر گل از گلشن من
تنم گر بسوزي، به تيرم بدوزي
جدا سازي اي خصم ، سر از تن من
كجا ميتواني، ز قلبم ربايي
تو عشق ميان من و ميهن من
مسلمانم و آرمانم شهادت
تجلّيِ هستي است ، جان كندن من
مپندار اين شعله افسرده گردد
كه بعد از من افروزد از مدفن من
نه تسليم و سازش ، نه تكريم و خواهش
بتازد به نيرنگ تو، توسن من
كنون رود خلق است درياي جوشان
همه خوشه خشم شد خرمن من
من آزاده از خاك آزادگانم
گل صبر مي پرورد دامن من
جز از جام توحيد هرگز ننوشم
زني گر به تيغ ستم گردن من
بلند اخترم ، رهبرم ، از در آمد
بهار است و هنگام گل چيدن من
ابياتي درباره " خرمشهر " :
گلهاي خرمشهر ، گلهاي دگر بود
شوري دگر از عشق ، آنها را به سر بود
آنجا كه نام شهر خون بر آن نهادند
آنجا كه جانها بر سر پيمان نهادند
هر لحظه اش ، آغشته با خون شهيدي است
هركوچه اش در حسرت صبح سپيدي است ...
نظر شما