به گزارش خبرگزاري مهر، معرفت انسان به خداوند دو گونه است معرفت فطرى غير اكتسابى و معرفت حصولى. خداوند انسان را به طور فطري خداشناس و خداپرست آفريده است. انسان به اقتضاى فطرت خويش به وجود خداوند آگاه بوده و به سوى آن ذات هستي گرايش دارد.
انسان علاوه بر شناخت و گرايش فطرى به خداوند، گرايشات فطرى ديگرى نيز دارد. گرايش انسان به لذات حسى نيز فطرى است و توجه او به امور محسوس از ويژگى هاى ذاتى او است .
هر گاه انسان در توجه به محسوسات و گرايش به لذات حسى افراط كند، فطرت او پوشيده مى شود و از آگاهى فطرى غافل خواهد بود، خداوند عقل را به انسان عطا فرموده است تا در اين مواقع راهنماى او باشد، انسان با عقل خويش مىتواند ترديدها را از خود دور سازد و آگاهى فطرى خويش را باز يابد.
معرفت انسان به وجود خداوند و صفات او هر گاه به يارى قوه عاقله و به واسطه مفاهيم كلى و دلايل عقلى صورت گيرد، معرفتى حصولى است و به دست آوردن اين معرفت نيازمند حركتى اختيارى براى شناخت حقيقت است.
اخلاق روابط انسان را به گونه اى تنظيم مى كند كه او را به كمال برساند. خوبى و بدى اعمال نيز بستگى به تأثير آنها در رسيدن به كمال دارد. عملى كه اثر مثبت دارد يعنى انسان را به كمال نزديكتر مى كند عمل درست و خوب است و عملى كه دور كننده انسان از كمال باشد نادرست و بد است.
بنابراين تلاش براى شناخت خداوند از نظر اخلاق به دلايل مختلف ضروري است . شناخت كمال انسان وابسته به شناخت خداست كمال انسان قرب خداوند است، چگونه مى توان اين كمال را شناخت بى آنكه خدا را شناخته باشيم.
كمال انسان، بالاترين رتبه معرفت به خداوند است. بالاترين مرتبه معرفت به خداوند كه براى انسان امكانپذير است كمال نهايى اوست .
انبيا اين مرتبه از معرفت به پروردگار و اوصاف او را دارا هستند. اديان الهى راه رسيدن به اين مرتبه را به انسان معرفى كرده اند راهى كه از مسير تهذيب نفس و انجام اعمال متناسب با توانايى ها و كمالات انسان مىگذر، راهى كه ترسيم كننده فضايل انسانى است و روابط و اعمال انسان را به گونه اى تنظيم مى كند كه بيشتر انسانها و بلكه همه آنها امكان رسيدن به هدف غايى خلقت را بيابند.
تشخيص درستى و خوبى اعمال، نيازمند شناخت آثار و نتايج آنها نسبت به هدف حقيقى و اصلى است پس بدون شناختن هدف امكان ارزيابى اخلاقى اعمال وجود ندارد.
يك عمل نسبت به يك هدف داراى ارزش مثبت و نسبت به هدفى ديگر داراى ارزش منفى است. براى آنكه ارزش حقيقى عمل را بشناسيم، بايد هدف حقيقى و اصيل را بشناسيم.
شناخت هدف غايى انسان، امكان طبقه بندى اهداف واسطى را فراهم مى كند و ما را قادر مى سازد كه ارزش هر عمل را نسبت به اهداف واسطه و هدف غايى بسنجيم. البته تشخيص آثار و نتايج تمام اعمال براى انسان امكان پذير نيست. به همين دليل راه شناسى علاوه بر اتكاء بر وجدان اخلاقى، نيازمند راهنايى الهى است و خداوند انبيا را براى همين امر مبعوث كرده است.
راه شناسى، يعنى شناختن راه رسيدن به كمال، نيازمند شناخت راهنماى حقيقى است بدون شناخت پيامبران راه وصول به كمال به طور دقيق و مشخص شناخته نمى شود. پس دليل ديگر براى ضرورى بودن شناخت خداوند ضرورت شناخت نبوت و انبياء الهى است. بدون شناخت خداوند و صفات حكمت و لطف الهى نبوت شناخته نمى شود و جستجو براى شناخت پيامبر راستين معنا نمى يابد.
بنابراين خداشناسى به معناى شناخت وجود و صفات خداوند، از ديد اخلاق امرى درست، خوب و واجب است. ريشه و علت تمايل انسان به شناخت خداوند كمال خواهى او است، انسان به طور فطري خواستار كمال و خواهان برترين كمال است.
نظر شما