فيلم دنيا، داستان زندگي پيرمردي پولدار و به ظاهر مقيد است كه با وجود داشتن همسر و فرزند، عاشق دختري به نام دنيا مي شود كه به تازگي از اروپا به كشور بازگشته و در پي يافتن خانه است. اين عشق سطحي به ازدواجي با شرايط سختگيرانه و يك طرفه دختر مي انجامد و در آخر با بي آبرو شدن حاجي نزد همسر و پسر جوانش و از دست رفتن خانه قديمي، همه چيز به زيان پيرمرد تمام مي شود. دنيا در پايان انگيزه خود از اين كار را باز پس گيري خانه پدري اش اعلام مي كند.
فيلم به همان نسبت كه د رقصه و نامش پيچيدگي و حتي عمق وجود ندارد، به همان اندازه هم از مفاهيم عميق اجتماعي تهي است. يعني كارگردان اين فيلم درعمل سعي كرده است، اثري خلق كند كه هم بتواند بازتاب دهنده رفتار اقشاري از جامعه باشد كه از شريعت تنها به سطح و رويه اي ظاهري بسنده كرده اند و هم مخاطبش را سرگرم نمايد و تا حدودي هم او را بخنداند. اما آنچه كه در وهله نخست به نظر مي آيد اين است كه، با وجود بهره گيري فيلم از مضموني ساده و مشخص، چنان فيلم بي مايه و محتوا است كه جز سرگرمي صرف چيزي به مخاطبش انتقال نمي دهد. هر چند كه شوخي و خنده اي كه در اثر گنجانده شده در فيلم با آه و افسوس و ناله پايان اثر، تاثير شيرين خود را از دست مي دهد و تماشاگر مي ماند كه چه عاملي باعث به وجود آمدن چنين انگيزه قوي براي انتقام گيري، در وجود دنيا شده است كه اين گونه بي محابا و بدون در نظر گرفتن هر گونه اصول انساني پيرمردي را كه دل به او بسته است، چنين بي آبرو و سرخورده مي سازد؟
البته سازنده فيلم با انتخاب كلمه «دنيا» براي اين فيلم، اشاره اي هم به مفهوم خاص اين كلمه با تعبير جهان فاني و گذرا دارد و سعي مي كند در پس قصه اي امروزي و ملموس، به جنبه هاي معنوي اين واژه اشاره كند و وجود دختر را استعاره اي از جهان فريبنده و بي وفا معرفي نمايد كه با گرفتار كردن انسانها در زرق و برق و ظواهرغفلت برانگيز، بشر را به تباهي سوق مي دهد. اما اين لايه مفهومي از فيلم، چنان در ميان جنبه هاي سرگرم كننده اثر گم مي شود كه هيچ جايي براي فكر كردن تماشاگر باقي نمي گذارد.
نبايد از نظر دور داشت كه ساختن فيلم هاي سرگرم كننده و خنده آور ا ولويتي درجامعه و در ميان آثار توليد شده به حساب مي آيد. اما وقتي يك فيلم مي كوشد تا ضمن ايجاد جذابيت ظاهري به بررسي افراد متظاهر جامعه بپردازد، لازم و ضروري است كمي به عمق برود و همه چيز را فداي گرفتن خنده از تماشاگر نكند. چه بسا فيلم هاي شاخصي كه در ژانر كمدي در جهان و كشورمان توليد شده است كه شهرتي فراگير دارند و از ارزش هاي خاص هنري نيز برخوردارند.
فيلم «دنيا» را بايد از جمله آثار «بازيگر محور» معرفي كرد. استفاده خاص از محمدرضا شريفي نيا در كنار هديه تهراني كه چهره اي شناخته شده و از نگاه تهيه كنندگان سينما، جذب كننده مخاطب است، موجب شده فيلم بتواند به بيشتر ظرفيت هاي خنده آور فيلمنامه دست يابد. اما نبايد از ياد برد آنكه در اصل فيلم را كارگرداني نموده است، بازيگران اثر بوده اند. به اين خاطر كه نقش پردازي چون شريفي نيا، از ويژگي في البداهه پردازي بسيار بالايي برخوردار است كه بخشي از خصوصيات انكار ناپذير وي در عرصه بازيگري به شمار مي رود. ديگر اينكه بازيگران حرفه اي چون شريفي نيا و تهراني، تجربه بده - بستان هاي خاص جلوي دوربين را در سطح بالايي دارند. شايد به همين دليل هم باشد كه ميزانسن هاي فيلم بسيار محدود، تكراري و عموما" تك بعدي است. چنان كه گاه سكانس هايي از فيلم به مانورهاي بازيگري نقش پردازان تبديل مي شود و ما كمتر حضور هدايتگر و هوشمندانه كارگردان را حس مي كنيم.
اين موضوع يعني در عمل سپردن فيلم به دست بازيگران و نبود كارگرداني خلاق و مسلط موجب شده است كه فيلم براي رهايي از خستگي و يكنواختي صحنه ها دست به استفاده از لوكيشن هاي بيروني بزند كه استفاده از آن بيشتر جنبه مخفي كردن ضعف هاي كارگردان را دارد تا ضرورت فيلم نامه و صحنه هاي مختلف فيلم.
از مصداق هاي مشخصي كه مي تواند بر اين موضوع صحه بگذارد، استفاده از حركات و صحنه هايي است كه در آثار كمدي تبديل به كليشه شده است. مانند صحنه برگشت زن حاجي به آپارتمان و ايجاد صحنه تعليق گونه، لورفتن رابطه حاجي و دنيا يا صحنه مخفي كردن دنيا در دستشويي به منظور عدم اطلاع فرزندان حاجي از حضور دنيا و يا به مسافرت فرستادن غيرمنتظره زن حاجي. همه اين صحنه ها و بخش هاي ديگري از فيلم كه ذكر همه آنها طولاني مي شود، نشان مي دهد فيلم سردستي و تنها به انگيزه گيشه ساخته شده است تا به انگيزه توليد يك اثر فرهنگي سرگرم كننده!
نظر شما