ناصر صارمي - شاعر و كارشناس حوزه موسيقي در گفتگو با خبرنگار فرهنگ و ادب مهر ، با بيان اين مطلب افزود : شاعران عصر ما بدانند و شايد مي دانند كه " ترانه " اساسا جايگاه ديگري دارد و عناصر سازنده آن به گونه اي است كه هر شاعري - و لو شاعر توانا - نمي تواند آن را بسازد.
اين شاعر معاصر تصريح كرد : موسيقي كهن ، موسيقي مدرن، موسيقي ايراني، موسيقي غربي ، همه يكي يا هيچكدام ؟ اينها بخش كوچكي از انبوه سوالات بي پاسخ در خصوص موسيقي است ، موسيقي امروز ايران ، اسيري است از ياد رفته و به نظر مي رسد در گذر زمان حتي نزديك ترين و خويشاوند ترين بدان فراموشش كرده اند . نسل دلسوز آن از بين رفته ويادر حال كوچند. راستي متولي موسيقي دركشور ما كيست؟ ارشاد صدا و سيما، مردم، همه هيچكس؟ ...
وي يادآور شد : اين جمله " شوپنهاور " را هرگز فراموش نمي كنم كه همه هنرها مي خواهند به موسيقي برسند ، اما ظاهرا امروز در مملكت ما همه هنرها موسيقي را دور زده اند ، به همين دليل با همه اعتبار و بهايي كه در بيست و چند سال اخير به هنر به گونه كلي داده شده است بر هيچ كس پوشيده نيست كه رفتار دست به عصا با موسيقي چقدر به كالبد و محتواي اين هنر والا آسيب وارد ساخته است . حالا ديگر موسيقي است كه دنبال مخاطب مي رود و به دليل عدم تنوع در آثار كه هر روزه از حيث عرضي ، گسترده و از جنبه بار و عمق ، كم مايه مي باشند ، مخاطب قيد موسيقي را زده است.
صارمي اضافه كرد : به دليل همين آشفتگي بازار، دست براي بسياري از هنرمندان نوپا و كم بضاعت و كم تجربه با قابليت هاي ناچيز باز شده است. هر چند كه بايد اجازه داد تا دست باز شود و زياد ، تا مخاطب قدرت انتخاب بيشتري داشته باشد اما نبود آدم هاي شايان وقابل در اين عرصه ، مجال را به آنهايي مي دهد كه سزاوار نيستند .
وي خاطرنشان ساخت : مخاطب دنبال موسيقي و با موسيقي در پي مخاطب ؟ نسل كنوني و به ويژه جوان ما رويكرد به موسيقي از آن دست دارند كه برخي سليقه ها مبتذلش مي خوانند ، چرا ؟ دليل گرايش به تكنو و الگو شدن دي جي ها براي چيست ؟ با سليقه ها درزمينه هنر موسيقي چگونه بايد برخورد كرد يا بهتر بگوييم چگونه بايد رفتار كرد ؟ نكته قابل ذكر اينكه در چنين حال و هوايي افراد صاحب نظر و مورد انتظار هم به گونه اي خود باخته ، اقدام به ارائه آثاري مي كنند كه نه در شان ايشان و نه در خور موسيقي ماست . حتما به عناويني از قبيل بازخواني ، بازنگري ، به ياد زنده ياد ... و... برخورد كرده ايم و همين عناوين يكي از آفات بزرگ موسيقي ما مي باشد.
ناصر صارمي اضافه كرد : اين جمله " يك سخن تازه بگو تا كه جهان تازه شود " بايد همواره مد نظر قرار بگيرد ، بازاري شدن محض موسيقي ، بلاي بزرگي است و نابجاتر اينكه اين بلا را هنرمنداني دامن مي زنند كه دستخوش دارند . اثري كه سالها پيش با نبود امكانات آن روزگار از قبيل مشكلات صوت و استوديو و ضبط و.. ارائه شده و به اين دليل كه ازحيث آهنگسازي ، شعر، ترانه و حس عميق و صادقانه خواننده و ديگر چيزها قوي بوده در دل مخاطب نشسته و با اقبال عمومي روبرو گرديده است ، حالا پس از گذشت اين همه زمان توسط خواننده جديدي به اصطلاح بازخواني مي شود. بازخواني ، ذوق نيست . دست بازديدن به نتيجه تلاش گذشتگان هنرهم نيست ، بلكه تكاپويي است براي مطرح كردن خود وباعث ركود و عقب ماندگي مي شود ، هر ترانه يك خاطره است و خاطره قابل بازسازي نيست .
اين شاعر و كارشناس موسيقي يادآور شد : صحبت از جايگاه شد ، راستي موسيقي ما با همه گستردگي و عمقي كه بالقوه دارد در كجاست ؟ ما در كجاي هرم ترانه و موسيقي دنيا قرار داريم ؟ موسيقي كودك ، موسيقي ورزشي ، موسيقي فيلم و... اينها كجايند و آيا اصولا جايگاهي دارند ؟
به گفته صارمي ، ادبيات ايران مثل ادبيات هر جاي دنيا در هر مقطعي از روزگار نامي به خود گرفته ، اما آيا موسيقي امروز ما درچند سال بعد عنواني خواهد داشت ؟ دوران سكوت ، دوران دگرگوني ، دوران ابتذال ، دوران خاموشي و افول ، دوران بازخواني و در جازدن و... راستي ، موسيقي اين هنر بي پناه و معصوم در كدام دادگاه به دفاع از خود خواهد پرداخت ؟ چه كسي از او داد خواهد ستاند ؟ تاريخ موسيقي ما بيانگر تلاش و رنج اهالي موسيقي درگذشته بوده ، حال براي اعتلاي اين هنر چه بايد كرد ؟
چهره سازها كه زماني نوازندگان ارادتمند و مخلص ، بدون وضو بدان دست نمي بردند ، امروز به چه گناهي و به كدام اتهام شطرنجي مي شود؟ بعد از اينها و با اين دانش كه شعر و موسيقي جزء لاينفك يكديگرند ، حالا بايد ديد كه چه شعري در خور موسيقي است ؟
ناصر صارمي اظهار داشت : بركسي پوشيده نيست كه " حافظ " شاعر همه روزگاران است ، اما ازحيث موسيقي و ترانه ، او ترانه سراي زمان خود بوده است ، چرا كه به تاكيد مي گويم " شعرترانه " جايگاه ويژه خود را دارد ، موسيقي وابستگي پيچيده تر و بيشتري به زمان دارد . موسيقي ، انديشه و انگيزه را همزمان نشانه مي رود و من فكر مي كنم كه هنرمندان عرصه خوانندگي ، اين هديه خداداد (يعني صوت خوب) را با خواندن اشعار ضعيف و نه درخور آواز را ارزان نفروشند.
وي درپايان تصريح كرد : شايد اگر شعراي كلاسيك ما زنده مي بودند ، بي ترديد امروز راضي نبودند كه شعرشان به چنين حال و هوايي خوانده شود ، اساسا اين كار نوعي نشخوار هنري است كه جلوهرگونه تكاپو و پيشروي را مي گيرد . ما حق نداريم مثلا شعري را از ديوان " شمس " به دليل قوت شعري برگزينيم و به عنوان " ترانه " بخوانيم ، آنها شعر زمان ما هستند اما ترانه هاي روزگار خودند و اين زماني مفهوم مي گردد كه عناصر تشكيل دهنده شعر ترانه را بشناسيم . شعر بايد بر ساز، راست بنشيند اما آيا شعر قرن هفتم با همه قدرت و جاذبه اي كه دارد ، مي تواند با عوامل يك گروه پاپ همسان باشد ؟
نظر شما