منافع ملي هدايت كننده اصلي سياست كشورها مي باشد، افزايش قدرت و گسترش آن جهت كسب منافع ملي چراغ راهنماي سياست خارجي دولت ها است، حكومت ها در پي افزايش قدرت سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي و اجتماعي خويش مي باشند و در اين راه به ابزارها و شيوه هاي متفاوتي متوسل مي شوند ودر روابط و مناسبات خود با ديگر كشورها به اشكال گوناگوني رفتار مي كنند كه يك طرف آن روابط خوب دعاوي و طرف ديگر آن درنهايت به مخاصمه ختم مي شود ، كشورها به شيوه هاي متنوع رفتار سياسي مانند عدم تعهد، انزوا و بي طرفي ، اتحاد وائتلاف با ديگران براي رسيدن به مقاصد و اهداف ملي دست مي زنند تا در شرايط متغير و سياسي بين المللي ايفاي نقش كنند بدين جهت هر كشوري براي خودش منافع متفاوت را تعريف و ترسيم مي كند و با توجه به شرايط جغرافيايي ،تاريخي ، اجتماعي و سياسي و همچنين نيازهاي مادي اش دست به اقداماتي مي زند كه در يك مجموعه هدفدار قابل بررسي اند.
بحث مفهومي و نظري پيرامون منافع ملي :
امروزه منافع ملي توجيهي است براي خواست هاي بين المللي به گونه اي كه هر گاه دولت ها درصدد اتخاذ تصمم و سياستگزاري خارجي براي اهداف ملي خويش باشند، مي كوشند آنرا در چارچوب منافع ملي خويش توجيه كنند. اصطلاح منافع نخستين بار در اروپا مطرح شد مفهوم منافع ملي مشتمل بر دو جز " منافع" و قيد وصفي " ملي " دستاورد تحولاتي است كه متعاقب انقلاب صنعتي و دموكراتيك در غرب بوجود آمده ، مفهوم منافع ملي به ترتيب در قرن شانزدهم در ايتاليا، قرن هفدهم در انگلستان ، قرن هجدهم در قانون اساسي ايالات متحده آمريكا به كار گرفته شده است واژه هايي چون " اراده شاهانه" ، " منافع نظام شاهنشاهي " و بالاخره" ملاحظات عاليه كشوري " در قرون فوق از اسلاف مفهوم منافع ملي بوده اند از لحاظ نظري ، مفهوم منافع ملي را اولين بار چارلز ببرد وارد متون تخصص روابط بين الملل كرده . وي دركتار " انديشه منافع ملي ، مطالعه اي تحليلي در سياست خارجي آمريكا" منافع ملي را تبلور و جلوه خارجي منافع عمومي در داخل مي داند.
اصطلاح منافعي واژه اي كشدار و تا حدود زيادي مبهم است اين اصطلاح ريشه در ارزش ها يعني آنچه براي يك ملت بهترين است دارد با اين حال نحله هاي مختلف فكري وانديشمندان گوناگون در علم سياست و روابط بين الملل هركدام نگاهي متفاوت و ويژه به اصطلاح منافع ملي داشته اند به طوري كه مي توان از يك تشتت مفهومي در مورد منافع ملي در ميان انديشمندان حوزه روابط بين الملل سخن به ميان آورد.
مفهوم منافع ملي هم در تحليل سياسي به كار مي رود و هم در عمل سياسي، به عنوان وسيله تحليل سياسي حوزه اي است براي تبيين و ارزيابي كفايت و سمت گيري سياست خارجي يك كشور ، در مقام وسيله عمل سياسي عموما ابزاري است براي توجيه، تاييد و نفي خط مشي ها و عملكردهاي زمامداران " منافع از ديدگاه گروههاي مختلف فكري متفاوت تعريف و توصيف مي شود فلذا براي آشنايي بيشتر با مفهوم و معناي اين اصطلاح نگاهي به اين ديدگاه ها مي اندازيم.
منافع ملي از ديد واقع گرايان وذهني گرايان :
هانس مورگنتاي واقع گرا همواره به انديشه اصلي مفهوم منافع ملي به عنوان " واقعيتي عيني " و " مهم" جهت شناخت فكر و اقدام سياست گزاران وفادار ماند، پيام اصلي او اين است كه منافع ملي معيار هميشگي است كه با آن بايد اقدام سياسي را ارزيابي كرد و يا در آماج هاي سياست خارجي را بايد بر حسب منافع ملي تعريف كرد و بالاخره آنكه معيار قدرت كشورها را قادر مي كند تا فقط بدنبال يك ستاره راهنما، يك معيار فكري ، يك قاعده اقدام و دريك كلام ،در خدمت منافع ملي باشند . شاه بيت تعريف هاي مكملي او اين است كه " منافع ملي بر حسب قدرت ، تعريف مي شود ولي بعدها وي مطرح نمود كه منافع ملي ممكن است شامل منافع مشترك و متضاد اوليه و ثانويه ، آغازين ، اجتماع منافع، همسان و مكمل حياتي ، مشروع ، محدود و خاص ، كليدي اصلي ، ضروري يا متغيير باشد.
رابينسون معتقد است كه منافع ملي مي تواند از تركيب سه عامل اوليه، خاص يا ثانويه ، متغير يا عام حاصل آيد، مورگنتا هشدار مي دهد كه منافع از عوامل متغيير و ثانويه پديد نمي آيد و اين هشدار بسيار مدبرانه است همچنين در مورد مشترك منافع بين دو يا چند كشور معتقد است كه مي توان بين منافع دو كشور سه جهت تضاد، يكساني و يا مكمليت را مشاهده كرد.
مورگنتا روابط كشورها را عمدتا مبتني بر تعارض منافع مي داند و يكساني و مكمليت گذار را نيز در اين قالب كلي معنا مي دهد و يكساني و مكمليت گذار را نيز در اين قالب كلي معنا مي دهد مورگنتا با ذهنيت واقع گرا و بدبينانه فكري تاكيد دارد كه اصول بين المللي را بايد بر اساس هدف هاي جوهري و ضروري نه هدف هاي مطلوب پايه ريزي كرد، شومان ،دات، راسل، شوارتزنبرگ ،آرون و تراب بامورگنتا هم آوايند واقع گرايان تاكيد مي كنند كه تنها قدرت مي تواند تامين كننده منافع باشد و لذا به هيچ وجه مفهوم منافع ملي مفهوم مبهمي نيست و همه آنها " فهم هوشمندانه و عقلايي سلسله مراتب منافع و قدرت را تشخيص مي دهند.
دومين گروه ذهني گرايان مي باشند كه به نوعي در مقابل واقع گرايان قرار مي گيرند ذهني گرايان منافع مل راحاكي از اموري مي دانند كه ارزش آنها تنها به جهت مفيد بودن آنها براي ملت است ، بنابراين منافع ملي شامل ارزشهايي چون حفظ سرزمين ، حفظ استقلال و حاكميت ، حفظ نهادهاي اساسي جامعه، كسب پرستيژ ، تقويت قدرت ملي و كارآيي سياست خارجي مي شود بر عكس واقع گرايان ذهني گرايان منافع ملي را با تصميمات اقتدار آميز تصميم گيرندگان اصلي هر كشور نيست تعيين نيازها و خواسته هاي آن كشور مساوي مي دانند، بنابراين ذهني گرايان عقيده واقع گرايان مبني بر وجود يك " واقعيت عيني " را نفي مي كنند وابستگان اين نحله فكري معتقدند كه نيازها و خواسته هاي هر كشوراز طريق پژوهش منظم قابل دستيابي است به همين لحاظ ، ذهني گرايان با بهره گيري از محيط مساعدي كه در رهيافت تصميم گيري براي آنها به ارمغان مي آورد به تعريفي كاربردي از منافع ملي رسيده و آنرا حاكي از انتخاب و تصميم مقامات اصلي يك ملت دانستند.
دو ديدگاه ذهني گرا و واقع گرا منافع ملي پلي است كه بين يك محيط جغرافيايي خاص با محيط اطرافش رابطه برقرار مي سازد نحوه ارتباط اين محيط جغرافيايي بامحيط بين المللي را حاكميت ملي تعيين مي كند كه به عنوان يك اصل عيني حاكي از حفظ و تداوم استقلال محيط جغرافيايي مزبور است كه در تقابل به كليه عوامل و تغييرات اقتصادي و اجتماعي در صحنه سياست خارجي قرار مي گيرد و قواعد جوهري اين برداشت از منافع ملي مبتني بر انعطاف در بازي ، هوشياري ، آمادگي ، تداوم زماني جهت مقابله با محيط از يكسو و ثابت فرض كردن تحولات از سوي ديگر است.
محدوده منافع ملي را قدرت و عناصر تشكيل دهنده آن تعيين مي كند نوسانات قدرت نه تنها بر ديدگاه يك دولت از منافع ملي ، بلكه بر جهت گيري ها و استراتژي هاي سياست خارجي آن نيز تاثير مي نهد.
نظر شما