به گزارش خبرگزاري مهر، اولين و اساسي ترين سخن اين است كه سياست بين الملل نظام محور است، به اين مضمون كه كنشگران اين نظام، دولتها هستند، دولتهايي كه اشكال متفاوتي از سلطنتي، مردم سالار، تئوترافيك و كمونيستي دارند. گذشته از تفاوت دولتها، همه آنها خصوصيات مشتركي دارند اول اينكه داراي يك نظم حقوقي - نهادي هستند و همچنين با داشتن حاكميت، جامعه و سرزمين، مدعي انحصار كاربرد مشروع خشونت سازمان يافته نيز هستند.
دولتها، از ديدگاه واقع گرايي علمي، اصلي ترين و عيني ترين كنشگران سياست بين الملل هستند، كنشگراني كه بر اساس دو مفهوم اصلي عمل مي كنند، يكي مفهوم منافع ملي كه از منافع عيني دولت - جامعه براي بقا، رفاه اقتصادي، استقلال و امنيت تشكيل مي شود. منافع ملي در هر جامعه بازتاب انگاره هاي آن جامعه است و نمي توان تعريف محصور و پايداري از آن ارائه كرد اما آنچه به عنوان بنياد اصلي مطرح است عقلانيت، حسابگري و تأمين شرايط مطلوب و بهتر است، يعني اينكه در منافع ملي هر دولت اين فرض را دارد كه بايد شرايط بهتري را نسبت به گذشته كسب كند و آن را منافع ملي خود مي نامد گرچه اين تعريف مي تواند حالتي مشاهده پذير و مشاهده ناپذير را بوجود آورد. ابهام و نسبيت دو ويژگي اصلي منافع ملي از ديد واقع گرايي علمي است، اولا ما هيچ گاه به يك تعريف احصاء شده اي از منافع ملي نمي رسيم و ثانياً اينكه هميشه منافع ملي در چارچوبي متغير و مرتبط با مناع ديگران مشخص مي شود.
اين گزاره كه روابط قدرت به سرشت سياست بين الملل شكل مي دهد يكي ديگر از پايه هاي معرفتي واقع گرايي علمي است، مفهوم قدرت با توجه به منافع ملي، همه رفتارهاي بين المللي را تبيين و تشريح مي كند. هر حركت نظامي، هر تحول اقتصادي و در كل هر رفتار بين المللي صادره از دولتها، در چارچوب قدرت شكل مي گيرد، لازم به يادآوري است كه قدرت خود مفهومي وسيع و پر دامنه دارد.
مسئله بعدي در سياست بين الملل از منظر واقع گرايي علمي، خردگرايي است. خردگرايي يك بعد خرد دارد و يك بعد كلان، آنچه در اينجا مطرح است الگوي عقلاني رفتار كلان است نه روان شناسي فردي. در بعد كلان عقلانيت، يا خردگرايي، رابطه امكانات و سياستها، مطرح مي شود، يعني اينكه عقلانيت در سياست بين الملل، همه چيز را در "تناسب " مي بيند و هر سياستي را كه مبناي مادي گرايانه نداشته باشد غير عقلاني و فرا ظرفيتي قلمداد مي كند.
آخرين بحث از نگاه واقع گرايي علمي اين است كه سياست بين الملل شديدا مادي گرايانه است اين به خاطر آن است كه قدرت و منافع هر دو " مادي " هستند.
اما سخن نهايي اين است كه سياست بين الملل از دولتهايي تشكيل يافته است كه اساسا " خودخواهانه " منافع ملي خود را تعريف مي كنند و همين منافع ملي ، بنياني مادي دارد يعني ريشه در تركيبي از سرشت بشر، آثارش و توانمندي هاي مادي صرف دارد.
نظر شما