پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۲ مرداد ۱۳۸۵، ۱۲:۳۹

/ مروري بر يك كتاب /

من ، راوي و واقعيت در " من ، منصور و آلبرايت "

من ، راوي و واقعيت در " من ، منصور و آلبرايت "

" من ، منصور و آلبرايت " سومين رمان فرخنده حاجي زاده با بهره گيري از شيوه روايي واقع گرا و متكي بر حضور نويسنده در داستان ، گونه اي تازه از رمان هاي مبتني بر داستان - واقعيت را ارائه كرده است.

 

به گزارش خبرنگار كتاب مهر، اين رمان كه از جهت موضوع و درونمايه قرابت هايي نيز با آخرين نوشته هاي فرخنده حاجي زاده دارد، با دستمايه قرار دادن اتفاقات و رويدادهاي تلخ حول و حوش نويسنده در نيمه دوم دهه هفتاد و بكارگيري شخصيت هاي بيروني و واقعي در دل داستان، ماجراي قتل حميد حاجي زاده و فرزندش كارون را روايت كرده است كه راوي - نويسنده - و ساير آدم هاي قصه را كاملا متاثر ساخته و جهان درون و برون آنان را دستخوش دگرگوني و آشفتگي ساخته است. 

رمان با مقدمه اي احساسي و رمانتيك و البته هول انگيز از نويسنده آغاز مي شود و خواننده از خواندن مقدمه و نحوه ورودش به داستان مي تواند پيش بيني كند كه با فضا و روندي نسبتا غيرمعمول و نزديك به خودنوشت اما به سبك توصيف گرايي، جزئيات محوري و درون گرايي رمان هاي نو مواجه است.

زمان، مكان و آدم ها در داستان حول يك محور جريان دارند و آن همان رويدادي است كه چه درون و چه بيرون از متن ، قبل از نگارش داستان حادث شده است.

در واقع مرگ و به عبارتي قتل حميد، يگانه نيروي محرك داستان، پيش برنده روايت و دگرگون سازنده احوالات آدم ها بالاخص راوي آشفته حال و مجنون " من، منصور و آلبرايت " است كه با حضور همه جانبه و پرقدرت و استيلايش بر دنياي عين و ذهن آدم ها، زمان و واقعيت داستاني را نيز در هم مي ريزد و تشتت دروني شخصيت رمان را به كل اثر گسترش مي دهد.

خواننده در اين داستان چندان قادر به تفكيك واقعيت از خيال، شناخت و درك توالي زماني، بازشناخت قواي عاقله يا ذهن جنون زده شخصيت ها و دريافتن روابط و مناسبات آدم ها بطور كامل نيست و صبغه روايت و دغدغه مندي راوي/ نويسنده ، او را وا مي دارد تا لحظه به لحظه با جستجوگري و كنكاش هاي شخصيت ها در يافتن علل و انگيزه قتل و ردپاي قاتلان همراه شود و همراه با " فرخنده " و ديگر زخم خوردگان حادثه سيري شهودي و تغزلي را از سر بگذراند.

اگرچه اتفاق، تعليق يا كشمكش رايج در داستان هاي جنايي، محور اين رمان نبوده و آنچه بيش از هر چيز به خلق اثر منجر شده انگيزه برون متني تغزلي و حيرت و بهت نويسنده از واقعه اي دلخراش بوده است با اين وجود به آساني نمي توان از استعارات و تصاوير شاعرانه و نمادين، جزء محوري و نگاه اغلب درون گرا و دقيق نويسنده، زمان گريزي و از هم گسيختگي روايت ماجرا و ديالوگ و واگويه هايي كه بعضا جزء نقاط قوت اثر به شمار مي آيند گذر كرد و تمام رمان را برخاسته از دغدغه اي ذهني عنوان كرد.

" من، منصور و آلبرايت " در 285 صفحه با طراحي جلد پيمان سلطاني به تازگي از سوي نشر خاوران در فرانسه عرضه شده است.

کد خبر 357229

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha