به گزارش خبرنگار مهر، مقام معظم رهبری درباره سید جمال الدین اسدآبادی می فرمایند: سیدجمال کسی بود که برای اولین بار بازگشت به اسلام را مطرح کرد. کسی که مساله حاکمیت،خیزش و بعثت جدید اسلام را اولین بار در فضای عالم به وجود آورد. او مطرح کننده، به وجود آورنده و آغازگر بازگشت به حاکمیت اسلام و نظام اسلام است. این را نمیشود دست کم گرفت و سیدجمال را نمیشود با کس دیگری مقایسه کرد. در عالم مبارزات سیاسی، او اولین کسی است که سلطه استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد قبل از سیدجمال چیزی به نام سلطه استعماری برای مردم مسلمان حتی شناخته شده نبود. او کسی بود که در ایران، در مصر، در ترکیه، در هند، در اروپا کلا در خاورمیانه در آسیا و در آفریقا سلطه سیاسی مغرب زمین را مطرح و معنا کرد و مردم را به این فکر انداخت که چنین واقعیتی وجود دارد و شما میدانید آن زمان، آغاز عمر استعمار بود چون استعمار در اول نشرش در این منطقه اصلا شناخته شده نبود؛ سیدجمال اولین کسی بود که آن را شناساند. اینها را نمیشود دست کم گرفت. مبارزات سیاسی سیدجمال چیزی است که قابل مقایسه با هیچ یک از مبارزات سیاسی افرادی که حول و حوش کار سیدجمال حرکت کردند نیست.» (مصاحبه حضرت آیت الله خامنه ای با روزنامه جمهوری اسلامی درتاریخ ۳۰خرداد۱۳۶۰) .
روز گذشته (۱۸ اسفندماه) سالگرد درگذشت بیدارگر مشرق زمین، سید جمال الدین اسدآبادی بود به همین بهانه با مجتبی کاظمی، عضو گروه مطالعات تاریخ معاصر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در خصوص تاثیر اندیشه های سیدجمال الدین اسدآبادی بر بیداری اسلامی به گفت و گو نشسته ایم. مشروح این گفت و گو را در ادامه می خوانید؛
*سید جمال الدین اسدآبادی در جهان اسلام به عنوان شخصیتی مطرح می شود که توانسته تاثیر مستقیمی بر بیداری اسلامی و ایجاد این موج در جهان اسلام بگذارد و حتی برخی افراد او را به عنوان آغازگر این جنبش می دانند. نظر شما در این خصوص چیست و سید جمال تا چه میزان توانست بر بیداری اسلامی تاثیر بگذارد؟
مرحوم سید جمال از ابعاد مختلفی در بیداری اسلامی نقش داشت اما از سخن گفتن درباره تاثیر او بر بیداری اسلامی، باید به این نکته اشاره کنم که معمولا او را شخصیتی تعریف می کنند که مبدع و پایه گذار حرکت بیداری اسلامی بوده در صورتی که این گونه نیست؛ به عبارت دیگر تاثیرگذاری سید جمال تا حدی نبوده که او را مبدع بیداری اسلامی بدانیم. به ویژه آن که بیداری اسلامی، حرکتی بود که در مواجهه با غرب در جهان اسلام به ویژه جامعه شیعه ایران، شروع شده و جامعه اسلامی به نوعی خود را در برابر غرب بازخوانی و حرکت خود را آغاز می کرد.
اما دیدگاه غلط و نادرست دیگری نیز درباره سید جمال وجود دارد که او را در مسیر بیداری اسلامی جاسوس می داند به دلیل روابطی که با برخی افراد انگلیسی یا حضور در لژ فراماسونری داشت، که این نظر در خصوص او اشتباه و به گونه ای اجحاف است.
در حقیقت بیداری اسلامی یک حرکت عمیق برخاسته از دورن اندیشه اسلامی و زایشی درونی در مواجهه با غرب بود و مساله ای نیست که شخصی پایه گذار آن باشد بلکه زایش اصلی آن به ابعادی باز می گردد که در خودِ اندیشه اسلامی حتی اندیشه اهل سنت به صورت مقاومت در برابر غرب به چشم می خورد. بنابراین سید جمال شخصیتی تاثیرگذار در بیداری اسلامی است اما نه مبدع آن.
*این تاثیرگذاری که مطابق با نظر شما به صورت مبنایی نبوده بلکه تنها اثرگذاری داشته است، به چه صورتی بوده و سید جمال چه سهمی در موج بیداری اسلامی داشته است؟
تاثیر سید جمال در حوزه های مختلف به طرق گوناگون بود؛ مثلا در ایران به صورتی، در شبه قاره به گونه ای دیگر، در منطقه شامات به ویژه مصر به شکلی دیگر و در مناطق دیگر نیز به همین ترتیب. بنابراین نمی توان حکمِ یکسانی درباره او صادر کرد. اگر بخواهیم نکات مثبت حرکن این شخصیت را بررسی کنیم، سید جمال با سفرهای متعددی که به کشورهای مختلف داشت، با سخنرانی ها و فعالیت های خود عملا ارتباطی را در بخش های گوناگون جهان اسلام ایجاد کرد یعنی یک مساله مشترک میان مسلمانان اعم از شیعه و سنی پایهگذاری کرد و احساس خطری را که به ویژه در مقالات او در روزنامه عروة الوثقی به قلم شیخ محمد عبده نوشته می شد، به چشم می خورد، به مسلمانان گوشزد کرد و کشورهای اسلامی را به آگاهی از حال و احوالات یکدیگر فرا می خواند. بنابراین نوعی تعهد اجتماعی نسبت به مشکلات جامعه اسلامی را در ادبیات او پر رنگ می بینیم که جامعه اسلامی را برای حرکتی نهیب می زند. در واقع نوع آیاتی که او استناد می کند یا نوع مطالبی که مطرح می کند، نکات برجسته ای است که در اندیشه و تفکر او وجود داشته و به طور واقعی نیز تاثیرگذار بوده است.
اما طرحی که سید جمال برای جهان اسلام می ریزد – که البته خاص او نیست – این است که ما اگر مواجهات جهان اسلام با غرب را عمدتا در قالب درگیری های اسلام و مسیحیت ببینیم، یعنی در قبل از مواجهه با غرب جدید، در خاطره مسلمان ها آن چیزی که به عنوان درگیری وجود دارد، جنگ های صلیبی است و در مفاهیمی که بر اساس تقابل با غرب مطرح می شود، اسلام و مسیحیت است؛ یکی از افرادی که بر این موضوع تاثیر گذاشت تا این ادبیات را به جامعه اسلامی منتقل کند که این غرب، غرب قرون وسطی نیست بلکه غرب جدید است، سید جمال بود. در حقیقت در ادبیات سید جمال اصلا واژه مسیحی دیده نمی شود حتی او تحلیل هایی مبنی بر این مساله دارد که اروپا تغییر کرده است و این اروپا، اروپای مسیحی نیست و حال اینکه این را مثبت می داند یا منفی، نکته دیگری است.
ویژگی دیگری که در بعد بیداری اسلامی در اندیشه سید جمال وجود دارد آن است که او حرکت بیداری اسلامی را در چارچوب اصلاح دینی تعریف می کند. اینجاست که باید طرح سید جمال را دید و این که مشکل را در کجا می بیند که طرح او در قالب اصلاح تعریف می شود.
اصلاح یعنی این که جامعه اسلامی نسبت به غرب دچار عقب ماندگی است و طرحی او برای حل این عقب ماندگی است. مشکل عقب ماندگی را نیز در آن چارچوب نظام آموزش دینی و دروس آموزشی که هنوز در جهان اسلام موجود است و تدریس می شود، مانند فلسفه، کلام، ادبیات عرب و ...تعریف می کند و معتقد است این نظام آموزش باید تغییر کند تا جهان اسلام بتواند حرکت جدی داشته باشد.
در واقع سید جمال این تغییر را در نگرش مثبت به غرب تعریف می کند و این تحولی که قرار است در اندیشه اسلامی اتفاق افتد، در نسبتی با غرب می داند و می سنجد. به عبارت دیگر او غرب را به عنوان نماد جامعه ای که پیشرفت کرده، قبول دارد و این بازخوانی نظام آموزشی را نسبت به غرب در نظر می گیرد.
لذا سید جمال، اصلاح را در آموزش دینی نسبت به وضعیت موجود جامعه اسلامی می داند و در نسبت به غرب؛ هر چند او با غرب مبارزه سیاسی نیز دارد. بنابراین از این زاویه، اساسا موضوع سید جمال متفاوت می شود و نمی توان حرکت او را حرکت کاملا منطبق بر آموزه های دینی بدانیم و می توان به این بُعد اندیشه ای او نقد داشت. در واقع این حرکت ذیل غرب تعریف می شود و بازخوانی معارف دینی بر مبنای پیشرفت غربی.
ویژگی دیگر حرکت سید جمال که از جهاتی ارزش دارد و هنوز هم ارزشمند است، توجه دادن جامعه اسلامی به گذشته پر رونق جهان اسلام است که سیدجمال پایه گذار این ادبیات بود. این گذشته پر رونق و موفق جهان اسلام را به نوعی عقبه حرکتی جامعه قرار می دهد و برای این که بتواند برای جهان اسلام ایجاد انگیزه ای کند و به آن ها هویت دهد، - به دلیل آن که آن ها زیر بار مستعمره شدن غرب تحقیر شده بودند -، با یادآوری گذشته جهان اسلام به عنوان نماد موفق، به آنها قوت قلب می بخشد و عقبه حرکت آنها قرار می دهد. در طرح سید جمال از جهاتی سلفی گری – البته نه به معنای وهابیت گری – وجود دارد.
*سلفیت در اندیشه سیدجمال به چه مفهومی بوده و در طرح سید جمال چه جایگاه و مفهومی دارد؟
سلفی گری در این طرح و اندیشه به این معنای آن است که گذشته موفق اسلام را به عنوان الگوی موفق و معیاری برای حرکت بیداری اسلامی قرار دهد. اینجاست که برخی از شاگردان سید جمال مانند عبده و پس از آن رشید رضا، این بازگشت به گذشته اسلامی را گاه با ایدئولوژی و ادبیات وهابی تفسیر کردند و نتیجه آن، این سلفیت جدید شد در غیر این صورت نمی توان در اندیشه سید جمال چنین اندیشه ای (سلفی گری به معنای وهابی گری) تعریف کرد. بلکه او وهابیت و بهاییت را نقد می کند و نمی توان این نسبت را به او داد. اما در شاگران او در بخشی از آراء و اندیشه هایشان می توان بازگشت به گذشته و این که این گذشته را معیار ارزیابی امروز قرار دادن، به خصوص در حرکت بیداری اهل سنت می توان تعریف کرد. وقتی آن ها گذشته جهان اسلامی را معیار قرار می دهند، بیان می کنند یکی از اتفاقاتی که در گذشته جهان اسلام روی داده، وجود نوعی اتحاد بوده است. سید جمال این اتحاد را در پیوستگی اجتماعی مسلمانان و ورای مذهب می بیند. اما شاگرد او عبده و به ویژه رشید رضا، شکست این اتحاد اسلام را بر اساس قرائت وهابی می بیند که اولین شکاف توسط شیعه اتفاق افتاد. یعنی وقتی آن ها گذشته جهان اسلام را بررسی می کنند که اتحاد داشتند، در اندیشه آن ها اولین شکافی که باعث شد اتحاد جهان اسلامی که زمینه موفقیت بود به هم بزند، تشیع بود البته در ادبیات سید جمال این موضوع وجود ندارد البته این در اندیشه و جامعه شیعه هرگز وجود ندارد و ما گذشته اسلام را ملاک نمی دانیم هر چند به عنوان الگویی موفق مد نظر قرار می دهیم که می توان از آن تجربه گرفت.
*چرا شیعه گذشته اسلام را ملاک به حساب نمی آورد؟
به دلیل آن که این تمدن، تمدنی است که محوریت آن دولت و خلافت عباسی است. به عبارت دیگر تفاوت اندیشه شیعه در بیداری اسلامی در آن حرکتی است که می بیند، شیعه تمدن را در افق مهدویت مشاهده می کند نه گذشته بلکه گذشته را تجربه ای می داند که می توان از آن استفاده کرد. بنابراین این اندیشه در تفکر سید جمال هست در صورتی که در اندیشه تشیع نیست لذا ما معتقدیم سید جمال در حرکت جامعه شیعه چندان تاثیری ندارد به جز آن که به صورت مصداقی در ماجرای تحریم تنباکو می توان به آن اشاره کرد که البته در مورد آن نیز جای انتقاد وجود دارد.
اما در جهان اسلام (به معنای جهان اهل تسنن) عمدتا گذشته گرایی را سید جمال به صورت نظری بیان کرد البته این مساله به ضعف تئوریک اهل سنت باز می گردد که آن ها به دلیل این که مهدویت را مهدویت جاری در تاریخ نمی بینند و آن افق را در محور ولایت نمی خواهتد تعریف کنند و امام را موجود نمی بینند، عملا نمی توانند ملاک و تفسیر روشن از آینده داشته و ملاکی روشن تعریف کنند که به سوی آن برود و این مساله موجب می شود عملا به سمت گذشته و نوعی سلفیت (البته نه به معنای وهابیت و داعش) اقبال داشته باشد.
*سید جمال چه تأثیرات خاصی در ایران بر جای گذاشت؟
مرحوم سید جمال در جهان تشیع به ویژه ایران، بر طیف خاصی تاثیر گذاشت که این طیف عمدتا در پی جمع اسلام و مدرنیته است که شروع آن با مرحوم اسدالله خرقانی بود و پس از آن به مرحوم بازرگان می رسد که در ذهن آن ها به نوعی آشتی اسلام با مدرنیته وجود دارد و این بُعد سید جمال و این که اندیشه دینی را با محوریت نگاه غربی بازخوانی کردن، برای آن ها مطلوب و ممتاز است اما در مورد بُعد انقلاب گری او ممکن است قرائت های مختلفی داشته باشند.
در این طیف و مشخصا در ایران سید جمال را دنبال کردند و جالب است در این طیف هم به نوعی سلفی گری وجود دارد که همان تعبیر روشنفکری دینی را در مورد آن ها به کار می بریم. در واقع سلفی گری یعنی گذشته جهان اسلام را مورد نظر و تأکید قرار می دهد به دلیل آن که نمی خواهد اندیشه تشیع را اندیشه زنده در تاریخ ببیند که خود هویت و حرکت مستقل و قابلیت ایجاد تمدن مستقل را دارد و می خواهد برای خود تاریخ و جای پایی پیدا کند، سلفی ها این جای پا را در گذشته می بینند.
*تفاوت این رویکرد و دیدگاه با سلفی گری که اهل سنت به آن معتقد شد، در چیست؟
در دیدگاه اهل سنت آن تجربه موفق در صدر اسلام دیده می شود و این طیف در شیعه، تجربه موفق را در قرن سوم و چهارم هجری دنبال می کنند که در آن نوعی علم گرایی حاکم است و موفقیت های علمی در این دوره بسیار برجسته است. این سخن در اندیشه و جامعه شیعه وجود داشت و این گروه به شدت در پی زنده کردن اندیشه سید جمال هستند و ما هرگز شاهد حضور این تفکر و اندیشه نه در ادبیات مشروطه هسیتم نه میان افراد اثرگذار همچون مرحوم نائینی، مرحوم آخوند و مرحوم آقا نجفی، هر چند گاه اشاره شده اما این که سید جمال به صورت محور باشد، وجود ندارد اما جالب است در ایران معمولا سید جمال به عنوان شخص مطرح در متون روشنفکری شناخته می شود و معمولا برخی افراد او را پایه گذار و آغازگر بیداری اسلامی می دانند در صورتی که این ادعا نادرست است و تاثیر او در ایران محدود است و حرکت شیعه، حرکت مستدامی است که از صفویه شروع شده و حرکت تمدنی در قالب دولت – ملت شیعی و مدنیت شیعی شکل گرفته و تا انقلاب اسلامی پیش آمده است.
*بنابراین شما قائل به تأثیرگذاری متفاوت سیدجمال بر شیعه و سنی هستید؟
تاثیرگذاری سید جمال در دو بخش قابل بررسی است؛ نخست در جهان اسلام و سپس در جهان تشیع که در طیف روشنفکری دینی دیده می شود که آن ها نیز در بازخوانی دینی این تاثیرپذیری را از سید جمال دارند برخلاف جهاتی که در اندیشه اهل سنت است و آن ها جهات هویتی را از سید جمال می گیرند.
نظر شما