اين يك عكس خبري از بازگشت يك افسر نظامي روسيه از سوريه است.
بدون هيچ بحث و حاشيه اي
بدون هيچ ابهام و ايهامي
عرض مي كنم:
ما اصلا بلد نيستيم دليران و قهرمانان سرزمين مان را روي دست بلند كنيم و قدردانشان باشيم.
برخلاف وصيت امام ره بسياري از پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره فراموش شدند.
نميدانم الان با ديدن اين عكس بنويسم: خجالت_كشيدمغبطه_خوردم خيلي_دلم_سوخت يا ... نميدانم.
هرچند رزمندگان رشيد ما ديروز و امروز براي اين حرفها نرفتند و شيرمردان بي ادعاي مدافع_حرم هم به قول عباس آژانس_شيشه_اي بعدا "برمي گردند سرِ همو زمين بي تراكتور" اما تعارف بردار نيست؛ ماقدردان نيستيم.
قدردان نيستيم كه مادري با خوشحالي به من مي گفت: "فرزندم كه فوق ليسانس مي خواند تا امروز! فقط دركلاس_مجردها پاي ميكروفن گفته فرزندشهيد است و از پدرش گفته در حالي كه مُصرانه در تمام دوران دبيرستان و دانشگاه اين را كاملا مخفي كرده بوده و با اصرار من هم هيچيگاه نپذيرفت كه در كنكورها از سهميه استفاده كند!" كم نيستند كساني كه هيچ كس از همكلاسي ها يا همكاران شان نميداند آنها فرزند شهيدهستند.
حالم خرابه الان؛ خراب. لطفا خرابترش نكنيد!
دانسته هايم فقط چشمم را تَر مي كند و بغض با گلويم مي جنگد.
دوباره عكس را ببينيد.
نظر شما