شب زيتوني چشمان عاشق را روايت كن
مرا درگير آن آيينه هاي بي نهايت كن
به رغم ابرهايي كه گذشتند و نباريدند
براي ساقه هاي تشنه ، باران را روايت كن
كسي از خوابهاي كودكان پروانه مي دزدد
بيا پروانه ها را در دل شبها حمايت كن
به تيغ بي دريغ و دشنه هاي تشنه خو كردي
به درد بي علاج عشق هم يك چند عادت كن
نمك گر در بساط زخم و بيداري نمي يابي
به شور اشكهاي ديده سامان جراحت كن
بگو در روزهاي آتش و توفان چه مي بيني
يك امشب از صبوري دست بردار و شكايت كن
همانند درختان صبور رسته در صحرا
در اوج تشنه كامي سبز باش و استقامت كن !
* دكتر محمد رضا تركي
نظر شما