به گزارش خبرگزاری مهر، فضایل هنری كه جزو لاینفك تحقق اثر هنری در طول تاریخ هنر اسلامی ایران بوده و سبب بوجود آمدن جلوههای معنوی هنر شده است متأسفانه امروزه رنگ باخته و حتی در حوزه آموزشهای دانشگاهی اثری از آن دیده نمیشود. توجه به فرمالیسم و دور شدن از هرگونه بازجست حقیقت هنر و از سوی دیگر تقلید كوركورانه از هنر بیگانه حاصل این دور افتادگی از فضائل هنری است.
در این تحقیق سعی شده تا به اجمال به طرح موضوع پرداخته شود و برخی از فضائل فراموش شده هنر مورد توجه قرار گیرد.
البته لازم است هر یك از این فضائل در جای خود مورد بحث و بررسی دقیق قرارگرفته و شرایط و آداب آنها به تفكیك بررسی موشكافانه شود و به صورت درسهای مستقل و یا به عنوان زیربنای برنامههای آموزش عملی هنر قرار گیرد. این امر مسلماً جزو مهمترین مقاصد عالیه انقلاب اسلامی است كه قصد دارد با تمامی فضائل و معارف قدسی و معنوی تجدید عهد کند و جامعه را مستعد ظهور امام عصر(عج) نماید.
مقدمه
اگر هنر را یكی از شاخصههای مهم میراث فرهنگ بشری بدانیم و دستاوردهای آنرا چراغ راه آیندگان، سنتی ایجاد میشود كه تمام فرهنگ و تجربیات هنری هنرمندان را در ادوار مختلف معلوم میكند. زیرا مواریث فرهنگی و هنری، آندسته از ناگفتههائیست كه در متن آثار هنری برای آیندگان باقی میماند.
باید توجه داشت كه اعتقاد به میراث فرهنگی و زنده بودن آن، ما را در مقابل این پرسش قرار میدهد كه اگر امری زنده است باید عملكردی داشته باشد و صرفاً نباید در گور موزهها دفن شود. پس مواریث هنری و فرهنگی چه تأثیر و چگونه اثری بر هر زمان دارند؟ در پاسخ باید گفت كه اعتقاد به میراث فرهنگی به عنوان امری زنده حكایت از تداوم سنت میكند. به قول كومارسوامی: سنت متضمن هر چیزی است كه سرچشمهای الهی دارد و در برگیرنده همه تجلیاتی است كه در سطح و مرتبه انسان متبلور میباشد.(ذکرگو، ص۷)
وقتی فرهنگ ریشهای الهی داشت به مقتضای حیات جاوید حق، سنت آن نیز پایدار و زنده خواهد بود. اما مهمترین ویژگی سنت داشتن ریشه در قدیم، زبانی در حال و ناگفتههایی برای آینده است. بر این اساس تحقق سنت در دل و جان اهل هنر با ذكر كه همان یادآوری دائمی حقایق است محقق میشود.
یادآوری گذشته كه امری لازم در همه زمانهاست به معنای تجدید گذشته نیست زیرا تجدید هرگز ممكن نیست -لاتكرار فیالتجلی- آنچه مهم است تذكری است به حقیقت ثابتی كه در هر زمان جلوهای را به نمایش میگذارد و میتوان از طریق جلوات تمدنی و یادآوری آنها سیر ظهور حقایق را تجربه كرد تا بتوانیم موقعیت خود را در مسیر تجلیات حق حقیقی كه مرضی به رضای اوست دریابیم و خود را مستحیل در آن گردانیم و ضمن استقرار در قرارگاه محكم حقی خود، پلی به سوی آینده و تذكاری برای آیندگان باشیم. اهمیت ذكر در همین امر است.
وقتی جهت حیات ما بسوی بقیهالله الاعظم است كه تمامی وجوه پنهان و آشكار و ظهور حق را همانگونه كه اراده الهی است محقق میكند چه چیزی جز مظاهر بقیهالله و احیاء آن میتواند ما را به ظهور اعظم نزدیكتر كند؟ مگر نه اینست که پشت پا زدن به مواریث فرهنگی و تمدن اسلامی، ما را نسبت به حقیقت تاریخ خود غافل میسازد و ما را دچار اكنونزدگی و بیتاریخی میكند؟ آیا صیانت از آنها و احیاء این مواریث جزو سلوك ایمانی ملت مؤمن و معتقد و منتظر به ظهور بقیهالله اعظم نیست؟ بی این طریق چه باید كرد؟
سنت در ما ثورات اسلامی، تجلی یك زندگی است كه آغازش با ظهور حقیقت محمدی و مبدأ وحی است كه ابتدای تاریخ معنوی بشر، و پایانش نیز با ختم ولایت است. در سنت اسلامی، انسان در محیط دایرهای واقع است كه در حول یك مركز به سوی سرنوشت سیر میكند و انسان مومن میاندار این ادوار معنوی است.
آسوده بركنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
سنت در لغت به معنای سیره، راه، روش، سرشت، قانون مقدس، نهاد، شریعت، دین و مذهب آمده است و در اصطلاح، ودایع و امانات الهی است كه در جوامع دینی جاری است و همه شئون زندگی معنوی و مادی آن جامعه را تشكیل میدهد این ودایع در معارف اسلامی، امانات و مأثورات خوانده شده كه با Tradition به لاتینی و در فارسی با فرادهش هم معنی است. اساساً سنت یك نسبت بیواسطه و دلآگاهانه و پیوسته بین آحاد یك جامعه با حق تعالی است كه سبب قرب و پیوستگی آن جامعه با مبدأ وحی میشود از اینرو در رأس هر فرهنگ سنتی، پیامبری قرار دارد كه حامل وحی است و صور تمدنی بر اساس مظهریت اسم آن پیامبر و نبی ظهور می کند.
سنت یك دور است كه از خداوند و مبدأ وحی آغاز میشود و سراسر تاریخ وجود را با راهبری انبیاء پی میگیرد و غایتش نیز به خدا باز میگردد. این اصل در همه فرهنگهای اصیل و دینی مطرح است كه پایان تاریخ هنر رجوع به مبدأ اوست و از این حیث مبدأ، ملاك قضاوت و سیر در امور است. این مطلب به این معنی نیست كه سیر تكاملی در سنتها وجود ندارد بلكه تكامل در جهتی است كه سنت تعیین میكند. از سویی بازگشت بصورت و ماهیت اولیه به این معنی نیست كه دوباره در پایان به همان وضع اول باز خواهیم گشت زیرا این امر محال است، بلكه این بازگشت در یك سیر كمالی است كه سنت، ما را به آن رسانده و بازگشت به حقیقت اولیه با همه تجربیات معنوی است.
از اینرو هنر و همه شئون معرفتی بشر یك تجربه معنوی میشود كه در مسیر تكامل خویش همواره در نسبت با اصول سنت بوده است.
تمامی هنرهای اسلامی با این رویكرد كه نمایشگر هدف غایی و متعالی مورد نظر هنرمند باشد به وجود آمده و از اینرو جلوه و نمود فضائل بشری محسوب میشوند و حق آنست كه در عصر گسستگی با حق، این فضائل شناسایی شده و اهل هنر اهتمام نمایند تا آنها را مجدداً احیاء نمایند.
فضیلت چیست؟
آگاهی بر بن واژههای هنر در زبانهای اوستایی و پهلوی، این گمان را به حقیقت نزدیكتر میگرداند كه استفادهكنندگان از این واژه در سدههای بعد، معنای حقیقی آن را در نظر داشتهاند، یعنی هنر را به معنای فضیلت و مخالف و متضاد با عیب و كاستی دانستهاند.
«در همه چیزی هنر و عیب هست
عیب مبین تا هنرآری به دست»
شناخت و معرفت حقیقی، جز با دوری از رذایل، زشتیها و مخالفت با هوای نفس میسر نمیگردد و این همان توجه بر جنبهی اخلاق و پرورش بعد معنوی انسان است. كه از مهمترین مشخصهها و ویژگیهای تربیت اسلامی است(احمدی، ص۳) و از نخستین آموزهها، تلاش و كوشش برای آراسته گشتن به صفات الهی و پیراستن زنگار آلودگی و گناه است و در این مسیر، مانع و حجابی جز خود انسان نیست. «كمال هر چیزی مستلزم نفی خود است، مرگی كه تولد دوباره نیز هست، زیرا كسی كه به هیچ بودن خود پی برده است، قابل و در خور آن است كه به محضر الهی راه یابد» (نصر، ص۴۹) و غایت آمال و آرزوهای وی رسیدن به فنای در حق است و در آنجاست كه انسان به آیینهی صفات حق مبدل میگردد. یعنی انسان با صیقل دل از زنگار گناه به عاملی برای ظهور حقیقت مبدل گشته و اهل حسن و هنر میشود.
فضیلت در فرهنگهای گوناگون معانی و تعاریف بسیاری دارد. در فرهنگ یونانی فضائل اربعه (اخلاق یونانی) را عفت، شجاعت، حكمت و عدالت دانستهاند كه البته همه این واژهها با مشابه به آن در فرهنگ اسلامی متفاوت است. در فرهنگ اسلامی فضائل خمسه در اخلاق اسلامی مطرح شده است كه شامل: حرام، حلال، مكروه، مستحب و مباح است. در این فضائل جهت اخلاق، تخلق به اخلاق الله بوده و الله محور اخلاق اسلامی است كه این امر در فضائل یونانی وجود ندارد.
در برخی از منابع اسلامی اساس درك فضیلت و دستیابی به آن را عهد دانستهاند. زیرا انسان معهود با حق بر تمامی مواریث الهی متعهد میشود و تا پای جان از آن حمایت و پیروی میكند. از اینرو پیامبر بزرگوار اسلام (ص) اساس دینداری را بر عهد دانسته و فرمودهاند: لادین لمن لاعهدله (پاینده، ص۶۶۶). لازمه پاسداری از عهد نیز وفاست كه در آداب و طریقت دینی بسیار بر آن تأكید شده، زیرا وفای به عهد سبب تصفیه قلب از ما سوی الله و توجه سالك به ذكر مدام برهمان عهد الست میشود. فضیلت انسان به فضلی است كه از سوی خداوند بر او جاری میشود و این فضل به انسانهایی عطا میشود كه با صدق یعنی راستی، وفای به عهد نمایند تا فضیلت دینی را محقق سازند.
شرافت هنر:
یكی از تعلیمات مهم در كتب و روشهای آموزشی عملی این بود كه ابتدا شرف آن علم و یا هنر را گوشزد میكردند. از آنجاییكه در فرهنگ اسلامی، حقیقت همه چیز به خداوند بازمیگردد و باطن و عاقبت همه امور نیز به حضرت حق، لذا اگر به مقتضای رضای الهی باشد شرافت مییابد. از اینرو برای تمامی علوم و هنرها شرافتی قائل بودند كه ابتدای هر كتاب علمی و یا دستورات عملی و اخلاقی شرافت آن علم را بیان میداشتند. این بحث حتی در آفرینش عالم نیز مطرح میگردید و تمامی موجودات عالم از انسان و حیوان و نبات و جماد را در برمیگرفت.
همانگونه كه سعدی میگوید:
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
هنر نیز دارای شرافت است زیرا در فرهنگ اسلامی هنر مجلای تجلی اراده الهی بنا به مظهریت اسم لطف اوست و هنرمند در مقام بیخودی از خویش زبان حق و محقق اراده خداوند میشود. اما آنچه بیش از همه خودنمایی میكند وجود پیران و معلمان روحانی است كه در این طریق، راهنما و هادی هنرمندان بسوی خداوندند تا آنها راه را گم ناكرده و در جهت طریقت ایشان باشند.
وجود روایات بسیار مبنی بر پیروی همه آحاد مسلمین از روش پیامبر (ص) و اولیاء علیهمالسلام، دلیل بر تاریكیهای راه است. واعظ كاشفی میگوید: در این تعلیم و تربیت، سرمشق از آن خداوند است و متابعت از قرآن و پس از آن پیامبر (ص) و اعتقاد به ولایت علی مرتضی (ع) و اولیاء الله است( کاشفی، ص۶۸).
مجموع این دستورات، امت اسلام را بر آن داشت تا مدینهالنبی را كه ظهور تمدن نبوی است بر محور گفتار و كردار اولیاء قرار دهند. در تمامی كتب هنری ریشههای هنرها را كه سبب شرافت این هنرها بوده به یكی از اولیاء نسبت داده زیرا آنها را انسان كامل و راز دار عالم غیب میدانند.
سلطان علی مشهدی خوشنویس نامدار ایرانی، هنر خویش را مدیون توفیق كرامت از امیرالمؤمنین علی(ع) دانسته و میگوید:
بنده سلطان علی غلام علی است
روز و شب گوید از نبی و ولی
شهرت خط او زنام علی است
ذكرم اینست از خفی و جلی
همچنین شرافت خوشنویسی را مستند به نوشتن خط دلبربای امیرالمؤمنین علی(ع) میكند و با اشاره به فرمایش رسول خدا (ص) كه فرمود: انا مدینهالعلم و علی بابها سلسله شرافت این هنر را از طریق امیرالمؤمنین به رسول الله(ص) میرساند.
سند علم خط به حسن عمل
زانكه هم اوست در تمام علوم
بس بود مرتضی علی ز اول
علما را به علم، امام عموم
در رساله چیتسازان كه یكی از رسالات عملی برای اهل حرفه چیتسازی است، این هنر- صنعت را از حضرت علی(ع) دانسته و حتی محتوای رساله و دستورات آنرا از امام جعفر صادق (ع) میداند و مینویسد: بدانكه این رسالهایست كه حضرت امام جعفر صادق (ع) بدین ترتیب گفته و فرستاده است تا بدانند و یاد گیرند. اگر پرسند كه چند استاد چیتساز بودند؟ بگو كه دوازده كس بودند كه حضرت امام به حق ناطق، امام جعفر صادق (ع) فرمود كه: استادان كامل بودند و پیر ایشان حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) بوده است.(صراف،ص۲۲۶)
سلوك و تابعیت از دستورات معنوی:
ای درویش! هر كه سلوك خواهد كرد، او را معرفت چهار چیز ضروری باشد: یكی معرفت مقصد، یكی معرفت رونده بهمقصد، و یكی معرفت راه بهمقصد، و یكی معرفت هادی كه شیخ و پیشواست. بیمعرفت این چهار چیز سلوك میسر نشود. بدان كه مقصد و مقصود سالكان كمال خود است و بعضی گفتهاند كه خدای است رونده بهمقصد، و بعضی گفتهاند كه روح سالك است، و بعضی گفتهاند كه عقل سالك است، و بعضی گفتهاند كه نورالله است و این ضعیف میگوید كه رونده، باطن سالك است از جهت آن كه باطن سالك یك نور است، و آن یك نور را به اضافات و اعتبارات به اسامی مختلفه ذكر كردهاند، به اعتباری نفس و به اعتباری روح، و به اعتباری قلب و به اعتباری عقل، و به اعتباری نورالله گفتهاند و مراد از این جمله یك جوهر است و آن یك جوهر حقیقت آدمی است.(نسفی،ص۹۱)
آینه شو جمال پری طلعتان طلب
جاروب كن تو خانه سپس میهمان طلب
یكی از درسهای بزرگ و عام كه بر تمامی مردم واجب بوده سلوك عملی در رفتار و كردار و اقوال بوده است و این سلوك دارای مراتبی بوده كه از مرتبه عام آغاز و تا سلوك خاص كه مقتضای اهل معرفت بوده ادامه داشته است. در فتوتنامهها، كتب اخلاق و كتب عرفانی، سلوك را پایه و اساس درك هر معنای متعالی قرار دادهاند زیرا اولین چیزی كه در مسیر سلوك میبایست اتفاق بیفتد گذشتن از انانیت است كه به قول مولوی،
درگذر از نام و بنگر در صفات
اختلاف خلق از نام اوفتاد
تا صفاتت ره نماید سوی ذات
چون به معنی رفت آرام اوفتاد
مغربی نیز میگوید:
كی تواند یافتن در پیش یار خویش بار
هر كه بار هر دو عالم را نیندازد زدوش
نسفی نیز میگوید:
بدانكه شرایط سلوك شش چیز است، اول ترك است،ترك مال و ترك جاه و ترك دوستی مال و جاه، و ترك معاصی و ترك اخلاق بد كند. دوم صلح است. با خلق یكباره صلح كند، و بدست و زبان، هیچكس را نیازارد، و شفقت از هیچكس دریغ ندارد، و همه را همچون خود عاجز و بیچاره و طالب دارند. سوم عزلت است. چهارم صمت است پنجم جوع است، ششم سهر است. این است شرایط سلوك كه گفته شد.(نسفی،ص۹۵)
از این مطلب چنین مستفاد میشود كه در طی سلوك تمامی مراتب عالم در انسان به ظهور میآید و انسان مقام جمع مییابد و اگر در این مقام اثری از وی ظهور كند اثری جامع بین وی و سایر انسانها و موجودات است. هنر از این طریق و در این مرتبه ظهور متعهد میشود.
عبدالرزاق نیز در كتاب نفیس تحفهالاخوان با استمداد به فرمایش امیرالمؤمنین علی (ع) صدق را اساس سلوك و فتوت دانسته و نشان صدق را صفا میداند و میگوید: صدق مبنی و اساس حكمت است و اولی درجات آن و حكمت، فضیلت و كمال قوت نطق است و خاصیت و فایده نطق اِخبار غیرست از خبری که او را معلوم نبوده… و هر كه صدق را شعار خود ساخت و بدان معهود گشت استفتاح جمیع ابواب خیرات كرد و طرق جمیع شرور برخود بست و مستعد قبول تمامت سماوات و كمالات شد… و صفا مستلزم جودت فهم و ذكاء و فراست و لب و فطنت است و لب خلاصه عقل است مجرد گشته از غواشی و شوائب وهم و خیال و آن مستلزم تذكر عهد الست و احوال عالم قدس باشد. (عبد الرزاق کاشانی، ص۲۵۱و۲۵۲)
مجموعه این دستورات معنوی برای هنرمندان نیز جزو دروس سلوك بوده و آنها با تصفیه قلب خویش گوش جان را مهیای كلام الهی نموده و چشم دل را به سوی مه رویان بستان خدا باز كرده و دست آورد خویش را صاحب شأن میكنند.
واعظ كاشفی نیز در فتوتنامه سلطانی میگوید: دیگر آنكه آئینه دل را به صیقل ذكر روشن داری و این خلوت خانه را از خس و خاشاك به جاروب تصفیه پاك سازی تا بر مناظر او به جمال منظور حقیقی نظر توانی كرد.
تا نروبند به جاروب صفا خانه دل
منظرش جلوهگه حضرت جانان نشود
(کاشفی،ص۲۰۹)
هنرمند در این مسیر طبع خود را كه مایه اصلی بروز اثر هنری است معتدل نموده كه این اعتدال نشانه ایمان و سكینه قلبی و شرح صدر اوست. اعتدال یعنی زدودن صفات ذمیمه كه در فرهنگ عرفانی تخلیه است و كسب صفات حمیده را كه مقام تجلیه و سپس پیوستگی به حق و عدم هر نوع دلبستگی به دنیا كه مقام تحلیه گفتهاند سبب ظهور جمال شاهد حقیقی در اثر هنرمند میشود. میرعمادالحسنی در این باره میگوید: در بیان آنكه كاتب را از صفات ذمیمه اهتراز میباید كرد زیرا كه صفات ذمیمه در نفس، علامت بی اعتدالی است و حاشا كه از نفس بیاعتدال كاری آید كه در او اعتدال باشد- از كوزه برون همان تراود كه در اوست- پس كاتب باید كه از صفات ذمیمه بكلی منحرف گردد و كسب صفات حمیده كند تا آثار انوار این صفات مبارك از چهره شاهد خطش سرزند و مرغوب طبع ارباب هوش افتد. ( میرعماد، ص۳)
سفارش به پاكی و طهارت ظاهری و باطنی به هنگام اشتغال به هنر در تمامی هنرها مورد توجه بوده تا جایی هنرمندان معمار، نقاش، موسیقیدان و خوشنویس و… به هنگام ابداع اثر هنری همواره در حال وضو بوده و با ذكر كار خود را به پایان می بردند.
ذكر و فضیلت انس:
هنر اسلامی سیر از قرب نوافل به قرب فرائض است و در مرتبه قرب فرائض عالیترین جلوههای هنر اسلامی ظهور میكند و مرتبهایست كه از آن به مقام طوطی صفتی و یا مستی و یا بیخودی از خویش یاد كردهاند. به قول حافظ:
چنان پر شد هوای سینه از دوست كه یاد خویش گم شد از ضمیرم
در هنر اسلامی انسان از ساحت غفلت به وسیله ذكر، با حقیقت عالم و آدم نسبت پیدا كرده و در آن فانی میشود و حقایق عالم را در آن حال مشاهده میكند و از اینرو زبان به قول حق میگشاید و دستش به دست خدا باز میشود و ارادهاش در اراده خداوند منحل میشود. همانگونه كه حافظ گفت:
در پس پرده طوطی صفتم داشتهاند آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم
شووان نیز این امر را چنین بیان میكند. وقتی انسان به خاطر خدا از دنیا غائب میشود خدا در جهان بر انسان حاضر میشود.(شووان،ص۱۴۳)
در مقام انس، حكمت و هنر حقیقی كه تجلی عینی حكمت است آشكار میشود زیرا حكمت، كمال قوه نطق است و خاصیت نطق عبارت از اِخبار خبر است به غیر كه بر خبرگیرنده معلوم نبوده است. اگر هنر را نیز ابداع بدانیم، در اینصورت هنر هم به پیدا میآورد امری را كه قبلاً آشكار نبوده است. در مقام انس، انسان سالك با انحلال و اتحاد با حق، مقامی جاوید و منبسط پیدا میكند و از مرزهای زمان و مكان فانی میگذرد و جلوههای عالم باقی را مشاهده میكند.
قطرهائی قطره زدریاچو به ساحلهایی گر به دریا برسی قطره نئی دریایی
در این مرتبه به قول عارفان مسلمان من عرف اسم ربه نسی اسم نفسه هر كس اسم خدایش را شناخت نام خود را فراموش كرد. اما انس را همراهی است كه وی را همچون پیر راهبر به سر منزل مقصود میرساند. این پیر هادی ذكر است كه قلب را مهیای گذشت از تعلقات و انس با حق میكند.
در نتیجه انس با حق كه گذشت از مقام فنا و باقی شدن در حق است در عرفان اسلامی آن را مقام بقا گفته اند. خواجه عبدالله انصاری آخرین میدان سلوك را كه صدمین آنست مقام بقا دانسته و میگوید: از میدان فنا میدان بقاست قوله تعالی و الله خیروابقی. خداوند تعالی و بس. علایق منقطع و اسباب، مضمحل و رسوم، باطل و حدود، متلاشی و فهوم، فانی و تاریخ، مستحیل و اشارت، متناهی و عبارت، منتفی و خبر متحّی و حق به یكتایی به خودی خود باقی. و این صد میدان در میدان دوستی مستغرق. ( خواجه عبد الله انصاری، ص۳۳۳)
حاصل انس، همزبانی و همسخنی با حق است. هنرمند در این مقام مظهر اسم الحفیظ حق شده و با تمام وجود بی هیچ اضافهای كلام و اراده حق را باز مینماید. به قول حافظ:
خوش چمنی است عارضت خاصه كه در بهار حسن
حافـظ خـوش كـلام شـد مرغ سخـن سرای تــو
مسئله انس و اتحاد با محبوب آنقدر در تمامی فرهنگهای دینی مهم بوده كه حتی در زمانه عسرت معاصر و دوری از این حقایق، هنرمند متفكر و متفكرین در دمند غربی نیز از آن سخن گفتهاند و آنرا اساس پیدایش هنر ناب دانستهاند. هیدگر فیلسوف و حکیم معاصر آلمانی میگوید: استادی به طور دقیق در همین نهفته است. در اینكه شعر بتواند شخص و نام شاعر را به فراموشی بسپارد.( هایدگر،ص۸۳) مولانا نیز میگوید:
تو مپندار كه من شعر به خود میگویم تا كه هوشیارم و بیدار یكی دم نزنم
فتوت، طریقه تعلیمی اهل عرفان:
فتوت از ریشه فتی به معنی جوانی آمده است و جمع آن فتیان است. معادل فارسی آن جوان و در لاتینی jovenis است اما در اصطلاح به حالی از انسان گویند كه شخص به مقام ترك ما سوی الله رسیده و درون خود را جلا به نور حق داده است. در واقع این جوانی، مرگ از خویشتن و زنده شدن به صفات الهی است و جاودانه ماندن در این صفات است كه عین طراوت جوانی است. در تعریف فتوت در فتوتنامه سلطانی آمده است: اگر پرسند كه حروف فتوت چه معنی دارد، بگوی فای فتوت دلیل فناست. تا سالك از صفات خود فانی نشود به صفات دوست باقی نتواند شد. تا ی اول دلیل تجرید است، و او فتوت دلیل وفاست یعنی نگاهداشتن آداب ظاهر و باطن، و تای دوم، ترك ما سوی الله است.(کاشفی،ص۲۷)
نكته الفتوه ان لا تشهد لك فضلاً و لاتری لك حقاً از غیرت فتوت آن است كه مشاهده نكنی از برای نفس خود فضلی را بر احدی، و نبینی از برای خودت حقی كه مطالبه كنی به او احدی را، بلكه بینی حقوق را واجب بر خود از برای كل – نه از برای خود- زیرا كه از خصوصیت صفاست شهود فضل ناس و محو انانیت شیطنت و رعونت نفس(مولایی، ص۲۶۱)
در تمامی دستورات اسلامی كه همگی منبعث از دستورات قرآن كریم است سیر از ظاهر به باطن هدف تعلیمی اسلام است. عرفا این سیر را عین تفكر میدانند و پرسش از ظاهر و سیر به باطن امور را كشف حقیقت دانسته كه هدف غایی هر تحقیقی است و بوسیله متفكر پی گرفته میشود. به قول شبستری:
تفكر سیر از باطل سوی حق
به جزو اندر به دیدن كل مطلق
از اینرو عالم را دارای جسم و جانی میدانند كه هریك بهدیگری محتاج است و لازم و ملزوم یكدیگرند. هنرمندان در توصیههای خود هنر را روح و فنون هنری را مركب آن میگفتند كه روح بیمركب به مقصد نمیرسد و مركب به سوار هدفی ندارد.
مولانا نیز همین معنی را با اصالت دادن به معنی در مقابل صورت و ظاهر در فیهمافیه چنین بیان میدارد:
پیش معنی چیست صورت بس زبون
گردش این باد از معنای اوست
چرخ را معنیش میدارد نگون
همچو چرخی كو اسیر آب جوست
شاه نعمت الله ولی نیز میگوید:
هر صورتی كه بینی معنی در آن توان دید معنی آن نظر كن بنگر كمال صورت
صورت در نظر میآید و قابل شهود است و در عین حال قائم به معناست. معنا اگر چه در نظر نمیآید ولی قابل شهود است. شهودی از نوع درونی و باطنی كه متفاوت با مشاهده ظاهری است:
لفظ را ماننده این جسم دان
معنی آن باشد كه بستاند تو را
معنی آن نبود كه كور و كر كند
معنیاش را در درون مانند جان
بینیاز از نقش گرداند تو را
مر تو را بر نقش، عاشقتر كند
هنرمندان از سه جلوه ادبی عرفانی، حماسی و اخلاقی كه غایت همه آنها تزكیه نفس و گذشت از ظواهر عالم و نمایش باطن آن بوده استقبال كردهاند و این نوع تفكر را که طریق فتوت و جوانمردی است به شاگردان خود منتقل میكردند. به عنوان مثال در دیباچه دوست محمد گواشانی به شاگرد نقاش توصیه می كند كه از صورت ظاهر اشیاء بگذرد و به معنا و باطن آن بپردازد.
در این صورتگری حیران چه مانی
اگر سیرت نباشد پاك و دلكش
به سیرت كرده رسم مردمی گم
چو تغییرات سیرت را بدانی
به معنی چیست نفع از صورت خوش
چه سود ار یافت صورت شكل مردم
(مایل هروی،ص۲۶۰)
فضیلتهای فراموش در هنر اسلامی
رنج مقدس:
یكی از فضائل مهم كه جزو اولین درسهایی بوده كه استادان در آموزش هنر وسایر علوم گوشزد میكردند، تحمل رنجی بود كه طلبه هنر میبایست در طول زندگی آنرا با جان و دل بپذیرد تا مطلوب هنر حاصل آید. این مسئله از آنجا نشات می گرفت كه در نظام آموزش سنتی اعم از آموزش علوم ظاهری، حكمت و یا سلوك عملی، محصل بتواند در حال تحصیل به تطهیر نفس نیز بپردازد.
در تمام كتب شرح حال بزرگان علم و هنر در عالم اسلام رنجهای طولانی آنها برای كسب معرفت به عنوان یكی از ملزومات تحقق دانش و هنر دائماً ذكر شده است. گاهی برای استفاده از محضر استاد و یا پیر و یا دانشمندی، طلبه مجبور بود سالها از خانه و كاشانهاش دور شود و در مناطق مختلف كشور و یا حتی خارج از آن زندگی کرده و با ناملایمات سفر دست و پنجه نرم كند تا لایق استفاضه از استادان و پیران گردد. به قول جامی:
كسی گفت چونی چنین رنج بر
بگفتا از آن نقش آب و گلم
از آن شد تن من پذیرای جان
به تعظیم استاد بیش از پدر
و زین تربیت یافت جان و دلم
و زین آمدم زنده جاودان
متأسفانه به دلیل آموزش همگانی دوره جدید كه رهآورد تمدن غرب در كشور ما بوده، سادهاندیشی و رسیدن سریع به مقصد، سبب فراموشی این اصل اساسی در آموزش هنر شده است. شاید مهمتر از همه اینها هدف غایی هنر باشد كه امروزه به فراموشی سپرده شده است. آنچه رنج سالک طریق هنر را قابل تحمل میكرد جهت هنر بود كه برای رضای خدا انجام میشد و هنرجو در طلب كشف حقیقت و رضای خداوند تمامی تلاش خود را ران ملخی هدیه سلیمان میدانست. چنانچه حافظ گفت:
خرقه زهد و جام می گرچه نه درخورهمند
این همه نقش میزنم ازجهت رضای تو
گرچه در نظام دانشگاههای كشور این امر به فراموشی سپرده شده اما خوشبختانه تا حدودی در هنرهای سنتی هنوز هم این نكته قابل توجه و تأمل است و استادان هنر به شاگردان خود آنرا گوشزد میكنند. پس قداست این رنج به دلیل مقصد مقدس آن است. زیرا شاگردی كه از ابتدا برای جلب رضای خداوند وارد حوزه هنر میشود همه رنجها و سختیها را با یاد خداوند طی میكند.
استادان هنرمند به شاگردانشان آموزش میدادند كه میبایست در راه كسب هنر رنج بسیار برند و آن را هم باید از زمان جوانی آغاز كنند، زیرا عیش و خوشی و خوشگذرانی با كسب معرفت و هنر و دستیابی به حقیقت، مناسبتی ندارد. سلطان علی مشهدی در رساله صراطالسطور، خطاب به شاگردان و طالبان خوشنویسی میگوید:
ترك آرام و خواب باید كرد
وین زعهد شباب باید كرد
و یا ریاض شاعر خوش قریحه عصر ناصری در زمان قاجار چنین میگوید:
هر كه چون مرغ سحر ترك شكر خواب نكرد
پیش ابروی تو از سجده سری برنكند
ج عیش با یار شكر خنده شاداب نكرد
آنكه عمری هوس گوشة محراب نكرد
آغاز و انجام كار بنام خدا:
خواجه عبدالله انصاری در تفسیر بسماللهالرحمنالرحیم در ابتدای هر كاری میگوید: ب، برّ با اولیاء، س، سربااصفیاء، میم، منت بر اهل و لاء… ( میبدی، ص ۱) اسم (بسمالله) از سمت گرفتهاند و سمت داغ، یعنی گوینده بسمالله دارنده آن رقم و نشان كرده آن داغ است. حضرت رضا (ع) فرمود: وقتی بنده بسمالله میگوید یعنی خداوندا داغ دارم و بدان شادم، اما از بود خود بفریادم، كریما مرا از پیش من برگیر كه بودِ تو راست كند همه كارم، خدایا بودِ تو چراغ معرفت بیفروخت پس روشنی دل من افزونی است.(همان، ص ۲)
این سنت در میان تمام هنرمندان بدون استثناء رعایت میشد. شاعران بزرگ ایران همواره برای سرودن اشعار بلند خود همچون مثنویها با ساقینامه كه ذكر و یاد خداوند است آغاز میكردند و اعلام سر سپردگی خود را ابتدا به پیشگاه ربوبی مینمودند. در ساقینامهها بیعملی و از خود بیگانگی شاعر به درگاه حق به مستی از شراب خمخانه هستی تعبیر میشود وجهت این مستی و غایت آن را طلب كمال و صفای باطن شاعر مطرح میكند. این سنت در تمامی ساقینامهها مرسوم بوده است.
شاعران در سرایش غزلهای خود، با شعری نغز آغاز میكنند و آنرا حسن مطلع مینامند و در پایان نیز با شعر نغز دیگری بپایان میبرند كه آنرا نیز حسن ختام مینامند. آغاز و انجام شعر با حسن كه نام خداست، نشانگر آغاز و انجام كار با نام زیبای حق است.
در میان اصناف نیز همواره توصیه میشد كه در پایان كار با درود و سلام بر پیامبر اسلام محمد مصطفی (ص) و آلش كار را به پایان برند زیرا كه ذكر صلوات سكه تأیید بر كاری است كه برای رضای خدا انجام شده است. در فتوتنامه چیتسازان توصیه شده است كه در پایان كار سكه تكبیر را با صلوات بر پیامبر و اهلش به پایان برند.
اگر پرسند كه سكه تكبیر كدامست؟ جواب بگو كه: صلوات بر بهترین موجودات یعنی محمد- صلیالهعلیهوآلهوسلم- تا بندة مومن صلوات نفرستد سكه زده نشود. سبحانربكربالعزه عمایصفونوسلام علیالمرسلین و الحمدلله ربالعالمین(صراف،ص۲۳۲)
ادامه دارد …
منبع: نشریه بیناب – ش۲۱
نظر شما