خبرگزاری مهر، گروه استان ها- مریم قاضی زاده: آخرین شب بهار بود. آخرین شب زندگی بیش از ۳۵ هزار نفر از مردمانی که شب را به امید صبح به خواب رفته بودند و چه آشفته خوابی شد.
ساعت ۳۴ دقیقه بامداد ۳۱ خرداد ۶۹ زمین قهر کرد، روی برگرداند، لرزید و چه داغ ها که از قهر زمین بر دل ها ماند و خبر زلزله ۶۰ ثانیه ای منجیل و رودبار، سر خط اخبار شد.
وسعت محدوده زلزله زیاد بود. استان های تهران، آذربایجان شرقی، مرکزی، مازندران، سمنان، همدان و کردستان هم لرزش زمین را حس کردند و طارم علیا در زنجان نیز خسارت دید. شهرهای گیلان نیز به وضوح لرزش زمین را حس کردند و حتی در برخی شهرها خسارات جانی و مالی نیز پیش آمد. همه شنیدند و خواندند که رودبار و منجیل با خاک یکسان شد اما شنیدن کی بود مانند دیدن؟
۲۶ سال از فاجعه زلزله رودبار می گذرد. شاید امروز خیلی ها اصلا خاطرشان نباشد که ۳۱ خرداد ۶۹ چه اتفاقی رخ داده اما مردم رودبار از همان سال تا به امروز، ۳۴ دقیقه بامداد ۳۱ خرداد را فراموش نکرده اند و هنوز هم آخرین شب بهار برایشان معنای دیگری دارد. هنوز هم این شب رنگ غم دارد و بوی خاک آغشته به خون می دهد و نوای «برمه لالا»- نوای حزن انگیز محلی مردم رودبار که در زمان غم و اندوه سر می دهند- در فضا جاری است.
در بیست و ششمین سالگرد فاجعه زلزله رودبار، فرصتی پیش آمد تا برای حضور در مراسم سالگرد این حادثه به شهری سفر کنم که هرچند این روزها نشانی از خرابی های زلزله ندارد اما، دل مردمانش پر از غم است و هنوز تصاویر آن شب برایشان زنده است.
۵۷ نفر از عزیزانم را یک شبه از دست دادم
علیرضا سروری یکی از بازماندگان حادثه تلخ ۳۱ خرداد ۶۹ است. او که در زمان وقوع زلزله تنها ۱۳ سال داشته، پدر خود و جمعی از بستگان نزدیکش را در آن شب از دست داده است.
وقتی از او درباره شب زلزله می پرسم بغضی ۲۶ ساله گلویش را می فشارد و به خبرنگار مهر می گوید: وقتی که زلزله آمد خواب بودم. یک آن فکر کردم بمباران شده و تا آمدم به خودم بیایم، سقف خانه روی سرمان خراب شد.
وی ادامه می دهد: وقتی به خودم آمدم فقط صدای برادرم که زیر رختتخواب مانده بود و از زیر آوار صدایم می کرد را شنیدم. تمام تلاشم را کردم و او را نجات دادم و وقتی به سراغ مادر و خواهرم رفتیم تا نجاتشان بدهیم، مادر از من خواست که اول به فکر پدرم باشیم.
سروری می افزاید: هرکاری کردیم نتوانستیم او را نجات بدهیم چرا که بخش اعظمی از آوار سقف، بین ما و او دیوار ایجاد کرده بود.
وی به خاطر دارد که وقتی بعد از دو روز جنازه پدرش را از زیر آوار بیرون کشیدند، به طور نیم خیز افتاده و گردنش با تیرآهن سقف شکسته بود.
سروری همچنین از زخمی شدن خواهر و خواهر زاده اش یاد می کند. خواهر زاده ای که در زمان زلزله شیرخوار بود و فشار آوار بر روی گهواره اش، وی را با مشکل در ناحیه سر مواجه کرد اما زنده ماند و بعد از ۲۲ سال، در اثر تصادف از دنیا رفت.
وی از ساعات پس از زلزله خاطرات زیادی به یاد دارد. از شنیدن خبر مرگ رفیق صمیمی اش عباس که با هم فوتبال بازی می کردند و بعدها هروقت خواهر عباس او را می دید، سراغ بردارش را از علیرضا می گرفت تا مغازه طلافروشی که در اثر زلزله آسیب دیده بود اما مردم نگذاشتند حتی یک قطعه از طلاهایش به سرقت برود.
وقتی از او درباره عزیزانی که در این حادثه از دست داده می پرسم، سعی می کند جلوی اشکش را بگیرد و پاسخ می دهد: ۵۷ نفر از نزدیکانم را یک شبه از دست دادم. از دختر خاله هایم گرفته تا دختر عمویم با پنج تا بچه اش. همه در یک شب و تنها در عرض ۶۰ ثانیه از بین ما رفتند.
شاهین آبزن نیز یکی دیگر از بازماندگان زلزله رودبار است. وقتی از او درباره شب حادثه می پرسم، انگار همه چیز برایش زنده می شود. مکث عمیقی کرده و به خبرنگار مهر می گوید: زلزله که آمد، هر لحظه منتظر مرگ بودم.
وی که از زنده ماندنش به عنوان معجزه یاد می کند، می افزاید: از شدت زلزله به گوشه ای پرتاب شدم و وقتی سقف فروریخت، منبع آبی که روی پشت بام بود دقیقا توی رختخواب من فرود آمد.
شاهین که به گفته خودش در زمان وقوع زلزله ۱۲ سال داشته، از لحظه ها و ساعاتی می گوید که صدای جیغ و شیون و فریادهای کمک خواهی فضای شهر را پر کرده بوده. از اجسادی که از زیر آوار بیرون کشیده می شدند و از عزیزانی که هیچ گاه صبح روز بعد را ندیدند.
او حتی لبخندی که بر چهره خون آلود دختر دایی اش نقش بسته بود را هنوز از یاد نبرده. دختر دایی جوانی که تنها سه روز از شنیدن خبر قبولی اش در دانشگاه می گذشت.
شاهین جنازه دختر دایی را با موهای آغشته به خون به خاطر دارد که مادر آب بر لبان او می زده که شاید برادر زاده اش زنده شود.
شاهین همچنین از بازماندگانی می گوید که زنده ماندشان چیزی شبیه معجزه بوده. شیرخواره ای که وقتی بعد از یک هفته از زیر آوار بیرون می آوردنش، آنقدر انگشت مادر را مکیده بود که انگشت مادر کوچک شده بود. از پسر بچه ای می گوید که شدت زلزله به داخل یخچال پرتش کرده بود و زنده ماند و جوانی که بعد از ۱۵ روز، زنده از زیر آوار بیرون کشیده شد.
همه و همه تصاویری است که در ذهن وی نقش بسته و درباره اش توضیح می دهد: سنگینی غم از دست دادن تعداد زیادی از دوستان و نزدیکان آن هم در یک شب آنقدر وصف ناشدنی است که هنوز بعد از ۲۶ سال واژه ای برای توصیف حال و هوای آن روزها نیافته ام.
شاهین ادامه می دهد: یکی از بهترین دوستانم را در زلزله از دست دادم و تا سال ها در مراسم سالگرد قربانیان زلزله که در سطح شهر برگزار می شد، حجله اش را حمل می کردم.
زلزله رودبار، حادثه ای که همه را غافلگیر کرد
رضا کاظمی تکلیمی که در زمان زلزله رودبار مسئولیت بخش اداری- مالی سازمان بازنشستگی کشوری را به عهده داشته، از روزهایی می گوید که وقوع زلزله رودبار همه را غافلگیر کرده است.
وی به خبرنگار مهر توضیح می دهد: حوادث غیر مترقبه از تلخ ترین اتفاقاتی است که در زندگی بشر رخ می دهد و متاسفانه چون آمادگی قبلی برای رویارویی با آن وجود ندارد، حوادث تلخی را رقم می زند.
کاظمی ادامه می دهد: زلزله رودبار نیز یکی از تلخ ترین حوادثی است که تاریخ کشور به خود دیده و چون بعد از پایان جنگ بود و حجم عظیمی از خرابی را به بار آورد، حتی مسئولان را هم غافلگیر کرد.
وی از سختی های امداد رسانی به مناطق زلزله زده یاد می کند و می گوید: بسته شدن جاده ها و نبود خط ریلی و فرودگاه در مناطق زلزله زده، امداد رسانی را با مشکلات بسیار زیادی مواجه کرده بود.
کاظمی از تنها خط تلفنی که به سختی برقرارش کرده بودند تا وضعیت تخریب رودبار را به اطلاع وزیر کشور و معاون اجرایی رئیس جمهور وقت برساند می گوید و ادامه می دهد: یکم تیرماه ۶۹ بود که به رودبار آمدم و از طریق تنها خط تلفن برقرار شده توانستیم عمق فاجعه را به تهران و به معاون اجرایی رئیس جمهور اطلاع رسانی کنیم.
وی به خاطر می آورد که در زمان حضور وزیر کشور وقت در منطقه رودبار، مهمترین خواسته مردم زلزله زده از مسئولان، کمک به دفن اجساد قربانیان بوده است.
کاظمی در ادامه حرفهایش از عزم مردم رودبار برای آبادکردن شهرشان سخن می گوید. مردمانی که شهر را ترک نکردند و با همان آواربرداری رایگان دولت و اعطای وام های ۸۰۰ هزار تومانی بلاعوض، در شهر ماندند و جان تازه به شهر بخشیدند.
وی یاد آور می شود: کمک های مردمی از سراسر کشور، اقدامات دولت وقت و همت مردم و عزم آنها برای آبادانی شهر، به رودبار جان دوباره بخشید.
آسمان چادر سیاه برسر کشیده و شب به نیمه رسیده. مردم شهر در تدارک اجرای مراسم ویژه برای قربانیان زلزله هستند. سکوت شب را صدای ماشین هایی که به سمت گلزار قربانیان زلزله می روند، می شکند. نوای «برمه لالا» در شهر پیچیده و ماه از این غم بزرگ چهره نهان می کند. اینجا رودبار است، ساعت ۳۴ دقیقه بامداد.
نظر شما