وي اضافه كرد: شاهان صفوي تحت عنوان شيعي گري و مبارزه با عثماني زبان فارسي و تشيع را رواج و خدمتي بزرگ انجام دادند كه نتيجه اصلي آن اين بود كه ما صاحب شاخصه اي معين شديم. البته پشت اين تفكر هم سياست جاي داشت. بنابراين به جرات مي توان گفت كه ما در طول شش يا هفت قرن گذشته فاقد بينش و انديشه فلسفي نو و مشخصي بوده ايم.
نويسنده رمان نقش پنهان تصريح كرد: سراسر تاريخ معاصر ايران، كودتا در كودتاست. مشروطه خواهي اولين كودتا بود بر عليه استبداد. آن زمان، مشروطه خواهان و آزادي خواهان هنوز مجال آن را نداشتند كه درباره تغيير و تحولات شعر و رمان فكر كنند و صاحب انديشه و تئوري هاي ادبي باشند. هرچه بود خودجوش و في البداهه بود.
وي ادامه داد : در آن دوره صرفا مبارزه وجود داشت و نظم و نثر و نمايش كاملا در خدمت انقلاب بود. اما در سال هاي 1299 و 1300 شمسي دو كودتاي مهم شكل گرفت. هم رضا شاه آمد سر كار و هم نيما و جمال زاده. رضاشاه بر عليه دموكراسي كودتا كرد، نيما و جمال زاده و دهخدا و ... هم بر عليه استبداد رضاشاه. رضاشاه حاصل بلبشو و ندانم كاري هاي سياست بازان ما را جمع كرد ، همه را به حساب خود واريز كرد و در سال 1304 رسما تاجگذاري كرد و خاندان پهلوي را به مصدر نشاند و بدين وسيله، كودتايي صورت گرفت بر عليه انديشه هاي چپ و آزادي خواهي و عدالت طلبي.
اين نويسنده با اشاره به دوران درخشان انديشه ورزي در ايران در عهد سلجوقي و سپس ايجاد يك گسست فكري بعد از آن دوره گفت : روشنفكران ما در 85 سال گذشته صاحب فكر نيستند و تنها به تاكتيك هاي مبارزه با استبداد و ديكتاتوري و استعمار فكر مي كردند. بخشي از اين جريان مبارزه گري و استبداد و استعمارستيزي تبديل به مهارت و تبحري براي روشنفكران و انديشمندان ما شد. ما در عصر مشروطه به جهان اعلام كرديم كه اگر صاحب انديشه سياسي نو نيستيم، ولي پارلمان مي خواهيم و ... كه البته در منطقه خود پيشرو نيز بوديم. به عنوان مثال روسيه ده سال پس از ما در 1917 انقلاب كرد و هند هم در آن زمان همچنان زير سيطره انگليس قرار داشت. در مقايسه بين سرنوشت و آخرت اين دو كشور نگاه كنيد ما چه كودتايي كرده ايم عليه شعور خودمان.
وي ادامه داد: در اين دوره فاصله بين مردم و تحصيل كردگان و روشنفكران ما به قدري زياد بود كه مردم در محروميت و بي خبري و بي سوادي تحت تاثير فرنگ رفته ها و در واقع مرعوب و شيفته آنها قرار داشتند. مردم با شاخصه هاي توسعه نيافته خود با شيفتگي و شوريدگي به دنبال آنان روانه شدند نه با پشتوانه فكري و انديشگي. از سوي ديگر چون روشنفكران هم خالي از تفكرات عميق بودند تنها انديشه تمرد و سرپيچي و مبارزاتي را در مردم تقويت مي كردند.
محمدعلي ادامه داد: با اين حساب اعلام مي كردند مثلا مظفرالدين شاه نباشد و يا مجلس و عدليه و ... باشد اما به هيچ وجه از سازوكار و كم و كيف آن مطلع نبودند و نمي دانستند چه مي خواهند. كليه اسناد و مدارك تاريخي موجود حاكي از اين است كه هيچ انديشه فلسفي و غير انديشه مبارزاتي پشت سر مشروطه نبوده است تا آن را با آگاهي و پشتوانه فكري همراه كند. حتي بحث تجدد خواهي و تجددطلبي پس از رضاشاه رواج مي يابد. با اين وصف خود روشنفكران هم در تعارضات و اختلافات گسترده به مقابله با هم روي آوردند و سرآخر هم با حضور رضاشاه جنبش تجددخواهي به عرب ستيزي منجر شد.
اين نويسنده به فاصله بسيار زياد مردم با رهبران جنبش اشاره كرد و گفت : امروز اگر رئيس جمهور يا فلان وكيل و وزير مملكت صحبت مي كنند بخش عظيمي از مردم آن را مي فهمند اما در آن زمان اغلب مردم فهم و درك درستي از مفاهيم رايج شده نداشتند. مثل آن وكيلي كه در مجلس از واژه قحط الرجال كه تازه آن را شنيده بود استفاده كرد و قحطي آب ليمو را هم قحط الرجال آب ليمو عنوان كرد و تبديل به لطيفه شد. البته چنين اتفاقاتي در انقلاب فرانسه هم وجود داشته است.
نويسنده رمان " برهنه در باد " با تاكيد بر فاصله فرهنگي و سياسي ميان مردم و رهبران و پيشروان نهضت گفت : رهبران نيز كه فاقد پشتوانه فكري و تئوريك بودند و اغلب خودشان هم نمي دانستند كه اگر مصاديقي بايد كنار بروند چه چيز يا چيزهايي بايد جايگزين شود، به بي هويتي و بي هدفي ماجرا دامن مي زدند. كساني مي توانند از دموكراسي ومجلس و حقوق فردي و ... دم بزنند كه ابتدايي ترين حقوق انساني يكديگر را لااقل در خانواده خود رعايت كنند كه متاسفانه شواهد و قرائن در اين زمينه گوياي وضعيت رقت انگيزي است. حقيقت اين است كه ما هنوز به مرحله اي نرسيده بوديم كه انقلاب كنيم. ما مرتب كودتا كرده ايم عليه شعور و حقوق فردي خودمان.
وي تصريح كرد: هر انقلاب دانش و بينش خاصي را مي طلبد. با اين حساب مي توانيم بگوئيم تمام فراز و نشيب هاي تاريخي ما در سده اخير به نوعي كودتا بوده اند. ما كودتا كرديم در برابر استبداد و بي كفايتي حاكمان قاجار و به مشروطه رسيديم. رضاخان عليه رجال قاجار و مشروطه خواهان كودتا كرد و بعد انگليس و آمريكا عليه او و سپس فروغي و محمدرضا پهلوي عليه آزادي هاي فردي دست به كودتا زدند. در اين شرايط مصدق هم هست و هر دو عليه يكديگركودتا مي كنند؛ ضمن اين كه تمام اين اتفاقات در سطح بالا (حاكميت و دولت) رخ مي دهد و ملت در سطح وسيع هيچ كاره است تا اين كه در دهه سي و چهل نفت ما فروش مي رود و توزيع ثروت از دست رجال خاص خارج مي شود و از دل اندكي رفاه، طبقه متوسط كمي جلوه مي گيرد. (ادامه دارد)
نظر شما