به گزارش خبرگزاری مهر، به نقل از پایگاه طلیعه، حجت الاسلام عبدالحمید واسطی عضو هیئت رئیسه موسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام. در خصوص علوم انسانی اسلامی به چند سؤال پاسخ داده است که اکنون از نظر شما می گذرد.
*در زمینه علوم انسانی اسلامی دیدگاههای مختلفی مطرح است گروهی از ابتدا این مسئله را نفی میکنند در پاسخ به این دیدگاه نظر خود را بفرمائید؟
علوم انسانی اسلامی ممکن است به معنای یک علمِ دارای دیسیپلین باشد علتش این است که وقتی یک علم وقتی شکل میگیرد، اصول موضوعی آن به علاوه روش تولید قضایا با او ترکیب میشود و یکسری قضایا و گزارههایی را در خصوص اون موضوع تولید میکند، که در نهایت قدرت تغییر و پیشبینی را ایجاد میکند. اگر ما به سؤالات و مسائل موجود در زندگی بشری که مربوط به امور رفتاری، حال چه رفتارهای ظاهری و چه درونی، چه کلی و چه جنبی، به این موضوعات و مسایل بر اساس روش نقلی پاسخی را به صورت گزاره منطقی بدهیم. یک دستگاه علمی شکل میگیرد. دستگاه علمی که اصول موضوعه است از فلسفه، فلسفه اسلام شکل گرفته امتداد فلسفه روش تحقیق مبتنی بر فلسفه را تولید کرده و ترکیب این دو باهم برای پاسخگوئی به مسئله ها در دین اسلامی نیاز به تتمین وحیانی دارد.
روش اجتهاد ضمیمه می شود به روش تحقیق مبتنی بر فلسفه اسلام، و منابع وحیانی که گزارههای قرآن و روایات هستند که بر اساس نظر اجتهاد استخراج و استنباط میشود. که از مسألهها و قرآن و روایات عرضه میشود. و به صورت یک گزاره ی منطقی دارای موضوع و محمول است که یا توصیف ویا تجویز میکند و قدرت پیشبینی تکمیل دارد را ارائه میکند. مجموعه قضایائی که یک نظم علمی را شخم میزند و دستهبندی و محور بندی آنها شکل میگیرد. لذا ما میتوانیم روانشناسی اسلامی، جامعه شناسی اسلامی، مدیریت اسلامی، حقوق اسلامی و بقیه رشتههای علوم را به صورت اسلامی داشته باشیم.
نحوه قضاوت واجب است. سنجش، اعتباریابی، راجب به این قضایا که به وسیله روش تحقیق پایه و منطق و به وسیله روش تحقیق اجتهادی شکل میگیرد تا انسجام درونی را اثبات کند. این گزارهها حتی آزمون تجربیپذیر هستند. اما تمام گزارهها محیط آزمون برایشان فراهم نیست و ما دسترسی نداریم اما میتوانیم فرض کنیم موقعیتی را که این گزارهها به زبان فلسفی علم ابطالپذیر میشوند. لذا یک دستگاه علمی بر اساس وحی قابل تکمیل است.
*استاد شما هم امکان وجود و هم چگونگی این علم را بیان کردید. حال با توجه به اینکه چند دهه از موضوع علوم انسانی اسلامی میگذرد و کارهایی که در این زمینه انجام شده و باتوجه به مطالعات شما در این حوزه به نظر شما در چه رشتههایی پیشرفت کرده و گامهای بیشتری را برداشتهایم؟
۳ تا مؤسسه در کل کشور حرکتهای پیشرو داشتند: ۱. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۲. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۳. پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی. این سه مجموعه بیشترین تولیدات را هم در زمینه مبانی و هم در زمینه مسائل و هم برخی نظریهپردازی مبتنی بر آموزههای دین با حوزههای مختلف علوم انسانی انجام دادهاند.
در رشته علوم سیاسی به خاطر ابطاع حاکمیتی، نظریهها بیشتر عینیت پیدا کرده، در روانشناسی و جامعهشناسی تازه در حال شکلگیری است، در رشته حقوق چون با فقه همسان بوده بیشترین نظریههای مبتنی بر آموزههای رهبری در حقوق است.
در فضای اقتصاد هم مثل جامعهشناسی و روانشناسی در حال تولیدات اولیه نظریات هست و همچنین در رشته مدیریت اقتصاد تکگزارهها بیشتر تولید شده نسبت به رشته روانشناسی و جامعه شناسی.
*کسی که میخواهد نظریهپردازی کند آیا لازم است هم علوم انسانی متداول و رایج را بداند و هم علوم اسلامی را و اینکه پیدا کردن چنین شخصی میسر میباشد یا تشکیل گروه خاص باید باشد؟
بدون موضوعشناسی و تشخیص ابعاد، زوایا و لایهها سطوح در موضوع نمیشود سراغ حکم رفت، پس در نتیجه نمیشود گزاره و قضیه تولید کرد. کار موضوعشناسی کار رشتههای علمی رشته علوم انسانی است تأکید میکنم فرق است بین موضوع شناسی، مسئله شناسی با تئوریهای علوم انسانی، کسی که بخواهد نظریههای اسلام را استخراج کند باید با مسائل علوم انسانی و موضوعاتش آشنا باشد نه لزوماً با تئوریها البته آشنایی با تئوریها در تشخیص موضوعات مسائل و کارهای تطبیقی کمک میکند لذا چون میخواهیم علوم انسانی اسلامی را به دست بیاوریم و نظر وحی را در مورد این مسئله میخواهیم کار اصلی دست یک فقه دارای قدرت اجتهاد و استنباط است. با موضوع شناس در علوم انسانی کار را عرضه میکند به منابع وحدانیت و پاسخهایش به بدست می آورند.
یک نکته را هم باید عرض کنم، گزارههای وحیانی به علاوه الزامات عقلانی و الزامات عرضی و طبیعی هر دوی آنها منبع استنباط هستند و منحصر در نقد صرف نیست.
*شبههای وجود دارد در خصوص پایههای متعارف علوم غربی که از پایههای علوم اسلامی در جهان اسلام شکل گرفته است مثل ابن هیثم، خوارزمی، ابن سینا و ابن رشد، با توجه به اندیشههای اسلامی که در تولید علوم اسلامی متعارف گرفته شده، آیا ضرورت به علوم انسانی اسلامی هست یا همین موارد کافی به نظر میرسد؟
ملاک صدق اسلامی، مسیحی، بودائی یا مارکسی این است که از اندیشه آن منبع برای پاسخ به مسألههای علوم اسلامی استفاده شود. مسئلهها عموماً هسته مشترک دارند و هر چه جلوتر بروی گستردهتر و متنوعتر میشوند؛ پاسخ ها در صورتی که از منابع وحیانی بدست آمده باشد علوم انسانی اسلامی است و چیزی که در فضای غرب موجود است گرچه دارای پیشینه و ریشه در تمدن اسلام داشته، ولی نمیتوانیم اسلامی بدانیم، زیرا نظریات بشر غربی در پاسخ به این مسألهها در منابع و کتب اصلی علوم انسانی و در تحقیقات و آزمایشگاههای علوم انسانی به کار برده میشود به خاطر اینکه علوم انسانی غربی همکنون بر اساس مبتنی بر اثباتگرایی است نه منابع احکام اسلامی.
*از فلسفه در جهت پیشبرد اهداف علوم انسانی اسلامی چه بهره هایی می توان گرفت؟
مرکزیترین جایی که علوم انسانی باید مورد بررسی و کاوش قرار گیرد فلسفه است. به خاطر اینکه علوم انسانی مربوط به انسان، سطوح و ابعاد و همچنین عوامل حرکتی انسان و به تعبیر دیگر معادلات حرکت انسان در زندگی را بررسی میکند و کار فلسفه تبیین مختصات انسان و تعیین معادلات کلام حرکتی انسان در شبکه هستی میباشد؛ لذا برای علوم انسانی بیشترین استفادهای که باید بشود از مبانی فلسفه است.
علوم انسانی، اسلامی باشد از فلسفه اسلام، علوم انسانی مسیحی باشد از فلسفه مسیحیت، بنابراین از هر زاویه دیدی علوم انسانی را ببینید نسبت به همان دید از فلسفه آن باید استفاده شود.
مباحث حق، عدل، رشد، کمال، فطرت و سعادت، همه مدل نیازها مواردی هستند که ریشههای اصلیشان از فلسفه به نشأت میگیرد. آن هم نه ریشههای دور، بلکه ریشههای نزدیک آنها از فلسفه به دست میآید.
*شما چه انتقادهایی به علوم انسانی متعارف دارید؟
نکته مرکزی نقد علوم انسانی موجود بحث مقیاس دیدشان نیست بلکه اولاً فکر انسان، جهان و زندگی است و دوماً روش کشف واقعیتهاست.
توضیح در مورد اول: بر اساس فلسفه ماتریالیستی متغییرهای اثرگذار در انسان، متغییرهای محسوس قابل تجربه هستند. چه درونی و چه بیرونی در حالی که ابعاد هستی، بنا بر برهان عقلی از متغییرهای حسی تجربی ما وسیعتر است.
لذا نقطه مختصات انسان در شبکه هستی درست محاسبه نمیشود تا بخواهد معادلات حرکت انسان در شبکه هستی توسط علوم انسانی تعریف شود.
نسبت به روش هم چون مبنای فلسفه روش است؛ لذا کشف واقعیت آن روش سراغ مواردی میآید که آزمونپذیر هستند در حالی که خود آزمونپذیری مبتنی بر برهان عقلانی است در جاهایی که قابل تطبیق است، پس روش عقلانی باید ضمیمه بشود به تعبیر دیگر باید روش قیاسی یا روش استقرائی ضمیمه شود.
*گسترش و تولید علوم انسانی اسلامی تا حد ضرورت دارد؟
تمدن یعنی زندگی در سیستمهای همافزای معرفت افزا. ساختارهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و … اینها همه تشکیل دهنده پایههای اصلی تمدن هستند و معادلات حرکت در این سیستمها در علوم انسانی تعریف میشود، لذا هسته اصلی تمدنسازی دستیابی به معادلات علوم انسانی است.
*در خصوص اینکه اگر ما بخواهیم به تمدن علوم انسانی برسیم یا در تدوین این الگو، باید به چه بایسته هایی توجه کنیم و چهارچوب آن چه خواهد بود؟
الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت اگر بخواهد سند بالادستی را حتی مثل قانون اساسی باشد هویت آن یک دستگاه معرفتی محاسباتی است و این اصول موضوعه و روش انتاج میخواهد یعنی الگوی اسلامی ایرانی در بستههای مبانی و بسته روش و بعد هم فرمول تغییر در سطح کلام را در الگو و سندمان ارائه بدهیم که از مبانی و روش برسیم به الگوی تغییر سند الگو اسلامی پیشرفت یک سندی است که معادلات تغییر کلام را بیان میکند.
نظر شما