آسمان شهر ، روشن شد
عطر بال و پرزدن پيچيد
هركجا رنگين كماني شد
جبرئيل دوستي خنديد
***
از زمين خشك و بي ريحان
غنچه ايمان ، شكوفا شد
در شب تاريك بي مهتاب
ناگهان خورشيد پيدا شد
***
سنگ هاي غار هم ديدند
صورت شاداب احمد را
عطر آيات خدا پركرد
جامه سبز محمد را ...
***
در سكوت كوچه هاي شهر
يك فرشته ، بال و پر مي زد
دفتر شب ها ورق مي خورد
خانه ها را نور ، در مي زد
***
دست احمد ، بوي گل مي داد
قلب پاكش ربنا مي خواند
تيرگي هم تا هميشه داشت
روي سنگ غار ، جا مي ماند ...
* حميد هنرجو

خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و ادب : آنچه در پي مي آيد قطعه شعري مرتبط با عيد بزرگ بعثت است كه براي گروه هاي سني كودكان و نوجوانان سروده شده است .
کد خبر 369308
نظر شما