۱۶ تیر ۱۳۹۵، ۱۶:۱۲

طنز مهرآباد؛

ای داد که بدجور کلاهی سرمان رفت

ای داد که بدجور کلاهی سرمان رفت

مهرآباد: سعید طلایی شاعر و طنزپرداز شعری با دست مایه عید فطر و پایان ماه مبارک رمضان سروده است:

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت

هم آمدنش عالی و هم رفتنش عالی

با بانگ اذان آمد و با بانگ اذان رفت

یک ماه خلایق همه خوردند و نخوردیم

دائم ز لب و لوچه ما آب دهان رفت

تا عذر بیابند، مگر روزه نگیرند

پرویز پی دکتر اعصاب و روان رفت

محمود پی دکتر قلب و غدد و پوست

پروانه پی دکتر اطفال و زنان رفت

گفتند که بایست سفر کرد در این ماه

اصغر به لواسان و سیاوش همدان رفت

گفتند صواب است بگیرید بخوابید

خوابیدم و بیدار شدم نصف زمان رفت

آن نصف دگر نیز لمیدم بر کولر

دیگر چه بگویم که چنین رفت و چنان رفت

خیلی هیجان داشت دم لحظه افطار

ماه رمضان رفت و پِیَش هم هیجان رفت

ده روز نخستش که به تندی سپری شد

باقیش ولی کند همانند ژیان رفت

تا دیده شود روی هلال مه شوال

از هیکل درمانده ما تاب و توان رفت

جاندار که جان داشت در این ماه سر ظهر

با چشم خودش دید که یک مرتبه جان رفت

یک ماه فقط فکر شکم بودم و در خواب

ای داد که بدجور کلاهی سرمان رفت

این ماه پک کاملی از رحمت حق بود

دیدید که کم بهره گرفتیم از آن رفت

وقتی که به خود آمدم افسوس، سرآمد

گفتم که کجا میروی ای ماه؟بمان! رفت

کد خبر 3707067

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • آ ۱۷:۰۸ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۹
      0 0
      آفرین خیلی خوب بود