همشهری محله نوشت: میان شلوغی و ازدحام همیشگی خیابان جمهوری، کنار ساختمان پرماجرای علاءالدین، ساختمان سالخوردهای خودنمایی میکند که ۸۷ سال پیش با دستان پر مهر زنی خوش فکر بنا شد. «مریضخانه نجمیه» آن روزها و «بیمارستان نجمیه» امروز، یادگار «نجمالسلطنه» یکی از شاهزاده خانمهای قجری است که با دوراندیشی خود دریافته بود یکی از نیازهای اساسی اهالی شهر رو به گسترش تهران، نیازهای درمانی و پزشکی است. مریضخانه نجمیه که بعد از عریض و طویل شدن تهران، در هسته مرکزی شهر قرار گرفت، در تمام این سالها نه فقط برای ساکنان منطقه ما بلکه برای بسیاری از شهروندان تهرانی نویدبخش سلامتی بوده است. برای آگاهی از پیشینه این مرکز درمانی و داستان زندگیبانی و واقف آن صفحات کتاب تاریخ معاصر را ورق زدهایم.
نوه عباس میرزا در منطقه ما
حاجیه «ملکتاج خانم فیروز» ملقب به «نجمالسلطنه» در سال ۱۲۳۳ هجری شمسی در خانوادهای اشرافی و از تبار شاهان قاجار به دنیا آمد. پدر او شاهزاده «فیروزمیرزا نصرتالدوله» پسر عباسمیرزای ولیعهد(فرمانده سپاه ایران در جنگهای ایران و روس) و مادرش حاجیه «هما خانم» دختر بهمنمیرزا بهاءالدوله، نوه فتحعلیشاه قاجار، و دخترعموی شاه قاجار ناصرالدینشاه بود.
نجمالسلطنه بزرگترین فرزند خانواده بود و ۲خواهر به نامهای «اشرفخانم سرورالسلطنه» و «ماهسماءخانم» و یک برادر به نام «عبدالحسینمیرزا» معروف به «فرمانفرما» داشت. سرورالسلطنه بعدها به ازدواج با مظفرالدین میرزای ولیعهد که پس از ناصرالدین شاه به حکومت رسید، درآمد و مفتخر به لقب حضرتعلیا شد اما ماهسماءخانم در اوان جوانی فوت کرد. عبدالحسین میرزا، برادر نجمالسلطنه که بسیار مورد علاقه و محبت او بود هم موقعیت بسیار خوبی در دربار پیدا کرد. او مانند پدر وارد میدان سیاست شد و شهرت و ثروت زیادی کسب کرد.
زن ثروتمندی که اهل تجملات نبود
۸۷ سال پیش مریضخانهای به همت نجمالسلطنه در تقاطع خیابانهای حافظ و جمهوری امروز ساخته شد که اکنون به نام خود او (بیمارستان نجمیه) معروف است. افرادی که از نزدیک نجمالسلطنه را میشناختند، بر ویژگیهای اخلاقی و مدیریت این زن سنتی اما دارای فکر باز و نگاه عمیق مهر تأیید زدهاند. دکتر «منصوره اتحادیه» که در کتاب خود «زنانی که زیر مقعنه کلاهداری نموده اند» به روایت زندگی نجمالسلطنه پرداخته است، او را اینگونه معرفی میکند: «او اهل یاوهگویی و سخنان بیهوده نبود. تند حرف میزد و با سرعت حرکت میکرد،گویی وقت او در روی زمین حساب شده بود و باید عجله میکرد. زندگیاش ساده و بیآلایش بود و تجمّل را به خود راه نمیداد. با انرژی بسیار و ایمان راسخ در اواخر عمر ثروتش را وقف ساختن بیمارستانی مدرن کرد که نخستین بیمارستان خصوصی در تهران لقب گرفت.»
زوال قاجاریه، غروب شوکت خانوادگی
نجمالسلطنه در خانوادهای وابسته به سلسله قاجاریه و در میان ثروت و امتیازات فراوان متولد شد. اما مرور زندگی او نشان میدهد این موقعیت خانوادگی و مالی او را از مصائب و ناملایمات روزگار دور نکرد. شاهزاده قاجاری داستان ما ۳بار ازدواج کرد و هر ۳بار با داشتن فرزندان خردسال بیوه و برای اداره زندگی و اموال خود با مشکلات بسیاری روبهرو شد. از طرف دیگر، حوادث سیاسی مانند انقلاب مشروطه و بهویژه تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی، وضعیت خانواده او را متزلزل کرد. به زندان افتادن برادر(فرمانفرما) و برادرزادهها برای نجمالسلطنه، نشانه تغییر زمانه بود، تغییراتی که زندگی او را بیش از پیش متلاطم کرد.
وقف شد برای تمام بیماران مملکت...
بعد از تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی اما نجمالسلطنه که حالا زنی کهنسال بود، به جای گوشهنشینی به امور خیریه و فعالیتهای نیکوکارانه مشغول شد. او که صاحب املاک زیادی بود، در سال ۱۳۰۵ تصمیم به ساخت مریضخانهای برای درمان فقرا گرفت. بنابراین باغی را که در ضلع غربی خیابان یوسفآباد(حافظ کنونی) از شوهر سومش «میرزا فضلالله خاندیبا» به او رسیده بود، برای این کار در نظر گرفت. نجمالسلطنه در آبان سال ۱۳۰۷ این باغ را با نام «مریضخانه نجمیه» برای تمامی بیماران مملکت وقف و طبق همین سند، املاکی را در داخل و خارج شهر برای مصارف این مرکز و بیمارانش ضمیمه کرد. در کتاب «دایرهالمعارف زن ایرانی» آمده است نجمالسلطنه ساخت بیمارستان را با شور و اشتیاق انجام میداد تا حدی که با وجود کهولت سن، در خانه کوچکی در همان باغ منزل کرد تا از نزدیک و شخصاً به امور ساختوساز بیمارستان نظارت کند. گفته میشود او هر غروب اجرت کارگرانی که برای ساخت مریضخانه کار میکردند را پرداخت میکرد. یک سال بعد آرزوی نجمالسلطنه محقق و مریضخانهاش آماده پذیرش بیماران شد.
نخستین بیمارستان خصوصی
مریضخانه نجمیه که با پیگیریها و تلاشهای نجمالسلطنه و از محل اموال شخصی او ساخته و برای درمان بیماران وقف شد، جزو نخستین بیمارستانهای مدرن و خصوصی تهران و ایران بود. نویسنده کتاب «زنانی که زیر مقعنه کلاهداری نموده اند» معتقد است او درباره ساخت این مریضخانه با اطرافیان خود بهویژه برادرش «فرمانفرما» که خود انستیتو پاستور را وقف کرده بود، مشورت کرده و با تشویق آنها اقدام به تأسیس این مکان کرده بود. مریضخانه نجمیه در ۱۵ آذرماه سال ۱۳۰۸ افتتاح شد و کار خود را برای پذیرش مجانی بیماران شروع کرد. البته در مهر سال ۱۳۰۹، بار دیگر نجمالسلطنه موقوفاتی را به بیماران این مرکز و امور دیگر اختصاص داد که رونوشتی از آن در حاشیه سمت راست وقفنامه آمده است. نجمالسلطنه از همان ابتدای کار، نیمی از تختهای مریضخانهاش را وقف بیماران مستمند کرد. از این تاریخ تا مهرماه ۱۳۱۱ نجمالسلطنه ماهانه ۴۵۰تومان برای مخارج نگهداری ۱۰مریض شبانهروزی و حتی دادن نسخه مجانی به بیماران غیردائم و به قولی سرپایی به مدیر بیمارستان که شخصی به نام دکتر «یوسف میرایروانی» بود، پرداخت میکرد. گفته میشود بعد از مدتی به دلیل اینکه این مبالغ جوابگوی مخارج مریضخانه نبود، برنامه پذیرش مجانی بیماران تعطیل شد. در مقطعی نیز نجمالسلطنه مریضخانه را به شخصی به نام «دکتر معاون» واگذار کرد و مقرر شد از درآمد درمان بیماران خصوصی، ماهانه ۲۵۰تومان به شاهزاده خانم پرداخت کند تا به همراه عواید حاصل از املاک و مستغلات او پسانداز شود و پس از جمع شدن مبلغ کافی بتواند مریضخانه را تعمیر کند و دوباره بیماران شبانهروز و مستمند در مریضخانه پذیرفته شوند.
حق نظارت مریضخانه با دختران!
نکته جالب توجه و قابل تأمل درخصوص وقف مریضخانه نجمیه که تا آن زمان در تاریخ وقف بیسابقه بود، این است که نجمالسلطنه حق نظارت بر اداره مریضخانه وقفی خود را به دخترانش واگذار کرده بود. نجمالسلطنه مانند دیگر دختران روزگار خود طعم محرومیت از امتیازات فردی و اجتماعی را چشیده بود. او گرچه مانند دیگر دختران خانوادههای اشرافی با آموزشهای معلم خانگی درس و خط را آموخته بود اما مثل همه آن دختران، از سواد بالایی برخوردار نبود چراکه در آن روزگار، آموزش مخصوص مردان بود. او تجربه ناخوشایند دیگری را نیز با خود داشت. نجمالسلطنه زمانی که یک نوجوان ۱۶ ساله بود، ازدواج کرد بیآنکه در انتخاب همسرش دخیل باشد. او با صلاحدید پدرش به عقد مردی سالخورده و دارای چند همسر و فرزند درآمد. تجربه تلخی که ۲بار دیگر نیز تکرار شد. اما با این پیشینه، نجمالسلطنه با نگاه مترقیانهاش، مسئولیت نظارت بر مریضخانه نجمیه را به دخترانش واگذار کرد و این مسئولیت ابتدا به «زرین تاج خانم حاجیه شوکتالدوله»، بعد از او به «ملوک خانم عشرتالدوله» و پس از او به «آمنه خانم قمرالملوک» رسید. البته تولیت و سرپرستی مریضخانه هم برعهده پسران او؛ «محمد مصدق» و سپس «ابوالحسن دیبا» بود. دکتر منصوره اتحادیه در کتاب خود درباره انگیزه نجمالسلطنه برای واگذاری نظارت مریضخانه به دخترانش به جای پسرانش، آورده است: «سؤالی که میتوانیم بپرسیم این است که چرا نجمالسلطنه به این اقدام غیرمعمول دست زد و نظارت بیمارستان را به دخترانش سپرد؟ آیا پیروی از نظریات پسران بود؟ آیا میل داشت بین پسر و دختر تفاوتی قائل نشده باشد؟ یا اینکه دوران پر جنب و جوش عهد مشروطه و دوران پهلوی که زنان را به حضور در صحنه اجتماع تشویق میکرد، بر او تأثیرگذارده بود؟...» آنطور که گفته شده، تمام این دلایل در تصمیم خاص نجمالسلطنه نقش داشته است. البته اتخاذ چنین تصمیمی از جانب شاهزاده خانم تعجبآور هم نیست چراکه این دختران دست پرورده مادری قوی، فعال و خوش فکر بودند و این زن قابلیت دختران خود را خوب میشناخت و مطمئن بود آنها از عهده چنین مسئولیتی برمیآیند.
«محمدحسن شمشیری» و توسعه مریضخانه
نجمالسلطنه در سال ۱۳۱۱ از دنیا رفت اما مریضخانه نجمیه پایدار و فعال باقی ماند تا اینکه به گفته منصوره اتحادیه در زمان نخست وزیری دکتر مصدق در سال ۱۳۳۲ یکی از هواداران او به نام «محمدحسن شمشیری» که در بازار تهران صاحب رستوران و چلوکبابی معروفی بود، بخش جدیدی به این مریضخانه اضافه کرد و سپس از محل فروش بعضی از موقوفههای بیمارستان و کمکهای این خیر به همراه پسر دیگر نجمالسلطنه، ساختمانی بزرگ با تجهیزات جدید در کنار ساختمان قدیمی بیمارستان تأسیس شد. نقشه ساختمان جدید بیمارستان تهیه و با حمایت مالی حاجی شمشیری اجرا و ساخته شد. شمشیری پس از ساخت این بیمارستان، آن را وقف کرد و تولیت آن را نیز به دکتر مصدق سپرد. «محمدحسن شمشیری» به دلیل پایمردی و استقامت در پشتیبانی از مصدق، پس از سقوط دولت وی، مدتی طعم زندان و تبعید را هم چشید. او صاحب چلوکبابی معروف شمشیری واقع در سبزهمیدان تهران بود که مرغوبیت غذای آن برای سالها زبانزد خاص و عام بود و مشتریان بسیاری داشت.
دکتر «محمد مصدق» همراه همیشگی مادر
نجمالسلطنه در طول زندگی پرتلاطمش ۳بار ازدواج کرد که هر ۳تجربه او از زندگی مشترک با فوت همسر پایان یافت. ثمره این ۳ ازدواج، ۵ فرزند بود که این زن بدون حضور سرپرست، آنها را با سختی فراوان بزرگ کرد. جالب است بدانید یکی از پسران او دکتر «محمد مصدق» سیاستمدار بنام معاصر و چهره شاخص نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران بود. آنطور که گفته شده، عوامل موفقیت نجمالسلطنه در زندگی، ایمان قوی خودش، حمایتهای «فرمانفرما» برادرش و یاری و همراهی محمد مصدق، پسرش بوده است. دکتر مصدق در ساخت و اداره بیمارستان نجمیه نیز همراه و مددکار مادر بود. بعد از کودتای ۲۸مرداد سال ۱۳۳۲ که ورق برگشت و دولت مصدق ساقط شد، حکومت پهلوی او را تبعید کرد. دکتر مصدق پس از ۱۳سال تبعید در روستای احمدآباد به شدت بیمار شد و از سوی حکومت به او اجازه داده شد به تهران و به بیمارستان نجمیه، یادگار مادرش که حالا فرزندش در آن طبابت میکرد، منتقل شود خانواده دکتر مصدق بدون اطلاع او در صدد مداوای وی در خارج از کشور بودند که شاه این اجازه را به آنها نداد. آنها در مرحله بعد میخواستند از خارج پزشک بیاورند ولی وقتی دکتر مصدق از این موضوع آگاه شد، گفت: «لعنت بر من و هر کس دیگر که در این زمان خرج چندین خانوار این مملکت فقیر را صرف آوردن پزشک از خارجه نماید. من خاک پای این ملتم و هر امکانی که در ایران وجود داشته باشد، برای من کافی است.» نخست وزیر پرآوازه ایران در ساعت ۶:۵۴ صبح روز یکشنبه ۱۴ اسفندماه ۱۳۴۵غریبانه در بیمارستان نجمیه از دنیا رفت.
نظر شما