علاقه مندان به شعر و ادب فارسي به خوبي با نام رهي آشنا و با آثاراو خاطره ها دارند .رهي در نوجواني روي به دنياي شعر آورد و هفده سال بيش نداشت كه اولين رباعي خود را سرود :
كاش امشبم آن شمع طرب مي آمد وين روز مفارقت به شب مي آمد
آن لب كه چو جان ماست ، دور از لب ماست اي كاش كه جان ما به لب مي آمد !
و از آن پس نيز تا وا پسين دم از سرودن شعر و ترانه ، از هردست، باز نا ايستاد . در نقاشي و موسيقي نيز دستي داشت . اما در اين دو هنر به قدر شعر هاي خود ندرخشيد . از سال 1321 تا سال 1326 با مجله "تهران مصور "و روزنامه ي "بابا شمل" همكاري داشت و طنز هاي انتقادي و سياسي و اجتماعي او با نام هاي مستعار " شاپريون "،" زاغچه "،و گاه "حقگو " و " گوشه گير" در آنها چاپ مي شد .
در دهه پايان عمر خود نيز با برنا مه گل هاي راديو ، همكاري داشت و پس از او نيز تا پايان زندگي آن برنامه را سر پرستي مي كرد .
رهي بعد از سالها فعاليت در عرصه شعر ، ادب و موسيقي پس از يك بيماري جانكاه ، در ساعت سه و نيم ، نزديك پگاه جمعه بيست و چهارم آبان ماه 1347 شمسي ، ديده از جهان فرو بست و دريغ و تاسفي بس بزرگ در پي گذاشت . « رهاورد رهي ، ص 9و 10» .
رهي را بايد شاعري غزل سرا دانست اگرچه در ديگر قالبهاي شعري نيز هنر خويش را آزمايش كرده است . او در شعر با استفاده از شيوه قدما و تاثير پذيري از شاعراني چون" سعدي "، "مولانا" و مي توان گفت" صائب " غزلي را مي سرايد كه متعلق به خود اوست . او سادگي و عاشقانه سراي را از سعدي ، شور و حال عرفاني را از مولانا و مضمون پردازي را از صائب مي گيرد در حال كه آنها را با زباني نسبتا" تازه و خاص خود مطرح مي كند.
رهي تنها در غزل خلاصه نمي شود . او در حالي كه شاعري تواناست ترانه سرايي زبر دست نيز است. رهي ترانه سرايي جدي با شيوه اي قابل قبول است ، به طوري كه ترانه ها و اشعاراورا چهرهاي نامدارآهنگ گذاري و خواند گاني نام آشنا خوانده اند كه ازآن جمله مي توان به : علي تجويدي، حبيب الله بديعي، مرتضي محجوبي، موسي معروفي، روح الله خالقي و محمد رضا شجريان اشاره كرد . ترانه هايي مانند : شد خزان گلشن آشنايي- نواي ني - من از روز ازل ديوانه بودم نيز ازجمله ترانه هاي شنا خته شده رهي هستند.
آنچه بايد در مورد رهي به آن اشاره كرد اين است كه او به خوبي با آثار شعري ، باز مانده از گذشته زبان و ادبيات فارسي آشناست و از همگي آنها بهره برده است . رهي برخلاف آنچه امروز در عرصه شعر و ترانه سرايي در بين بعضي از شاعران مرسوم است كه بي مطالعه به شعر و ترانه گويي روي مي آورند ، با مطالعه و آگاهي از ادبيات به شعر و ترانه پرداخت و از خود نيز آثار زيبايي به جاي گذاشت .
نغمه حسرت
ياد ايامي كه در گلشن فغاني داشتم
در ميان لاله و گل ، آشياني داشتم
گرد آن شمع طرب مي سوختم پروانه وار
پاي آن سرو روان ، اشك رواني داشتم
آتشم برجان ولي از شكوه لب خاموش بود
عشق را از اشك حسرت ، ترجماني داشتم
چون سرشك از شوق بودم خاك بوس در گهي
چون غبار از شكر ، سر بر آستا ني داشتم
در خزان با سرو و نسرينم ، بهاري تازه بود
در زمين با ماه و پروين ، آسماني دا شتم
درد بي عشقي زجانم برده طاقت، ورنه من
داشتم آرام ، تا آرام جا ني دا شتم
بلبل طبعم « رهي» باشد زتنهايي خموش
نغمه ها بودي مرا ، تا همزباني داشت
روحش شاد
نظر شما