به گزارش خبرنگار فرهنگ و ادب مهر، دكتر آرمان گودرزي در نشست ادبيات ملل كه در فرهنگسراي ملل برگزار مي شد با ارائه مقدمه اي راجع به ادبيات تطبيقي و مشخصات آن، به بحث پيرامون ادبيات عصر روشنگري فرانسه و سپس ادبيات دوره مشروطه ايران پرداخت.
وي گفت : قرن هجده فرانسه را عصر روشنگري اطلاق مي كنند كه البته من ترجيح مي دهم آن را عصر انوار بنامم؛ به اين دليل كه جنبه فلسفي دارد. دليل ديگر اين است كه نور يا انوار شامل توانايي هاي طبيعي ذهن افراد مي شود و تمام روشنفكران اين دوره نيز با كنار گذاشتن ماوراءالطبيعه، به نور طبيعت و زائيده خرد توجه مي كنند. با اين وجود روشنگري ترجمه اي از انگليسي است.
وي به فلاسفه فرانسوي همچون روسو، منتسكيو و ولتر اشاره كرد و ادامه داد : عصر مشروطه ايران در قرن نوزده ميلادي حادث مي شود كه با عصر روشنگري داراي يك فاصله زماني است كه مي بايست به آن توجه كرد. در حقيقت اين فاصله زماني بايد موجود باشد تا ادبيات تطبيقي را بتوان صورت داد؛ به اين معني كه كتاب ها و نوشته ها به زبان و فرهنگ ديگر راه يابد و بتوان آنها را مورد قياس قرار داد.
گودرزي تصريح كرد : ادبيات انقلاب مشروطه ايران اگر مي بايست از عصر روشنگري فرانسه تاثير بپذيرد به اين فاصله صد ساله نياز داشت. شرط ديگر ادبيات تطبيقي اين است كه ادبيات يك زبان به ادبيات زباني ديگر منتقل شود. ادبيات تطبيقي به تاثيرات، تعاملات و دادوستدهاي دو ادبيات مي پردازد.
اين محقق ادبيات فرانسه به صورت بندي جامعه فئودالي قرن هجده فرانسه پرداخت و افزود : در اين زمان سه طبقه اشراف، كليسا و مردم در ذيل حاكميت رژيمي سلطنتي قرار دارند. در اين جامعه اشراف و كشيشان از امتيازات ويژه اي بهره مندند. بر اساس آموزه هاي كليسا در اواخر دوره لويي چهاردهم شاهان داراي حق الهي مطلق هستند و به هيچ عنوان پاسخگوي مردم نيستند. آنان تنها در برابر خداوند خود را مسئول معرفي مي كنند.
وي اضافه كرد : در دوره روشنگري سعادت بشر و احترام به آزادي به گفتمان رايج بدل مي شود و علم گرايي و نقادي، نظريات مطلق ارسطويي كليسا را كنار زده و خردورزي بر اساس طبيعت، مشاهدات و بديهيات پي ريزي مي شود.
آرمان گودرزي به كتاب هايي از منتسكيو، بو مارشه و ساير روشنفكران فرانسوي اشاره كرد و گفت : جامعه در اين زمان متوجه تضادهاي حقوقي و طبقاتي مي شود و نسبت به امتيازات طبقات فوقاني و اربابان اعتراض مي كند. منتسكيو با الهام از آراي ارسطو، انديشه حكومت ها و تفكيك قوا را مطرح و تعريفي هم از جمهوري ارائه مي دهد.
اين مترجم افزود : روسو در اين زمان بيشترين ميزان توجه را به علم و سياست و هنر نشان مي دهد. اين كه آيا هنرها و علوم تاثيري در بهبود و پيشرفت وضعيت بشر داشته اند يا خير؟ روسو معتقد است انسان زماني كه به دنيا مي آيد خوب و پاك و معصوم است و وقتي كه وارد اجتماع مي شود به مسير انحطاط و ناپاكي و وحشي گري كشيده مي شود؛ چرا كه اين جامعه است كه عوامل شر را به انسان تحميل مي كند.
وي تصريح كرد : او همچنين مي گويد انسان ها با هم برابر نيستند، يكي قوي و ديگري ضعيف و يكي باهوش و ديگري كم هوش است. اينها تفاوت هايي طبيعي است اما نابرابري هايي هم وجود دارد كه به طبقات اجتماعي باز مي گردد و در واقع خاستگاهي ناعادلانه و غيرطبيعي دارد. اينجا به حق مردم و انتخاب حاكمان بطور مستقيم از سوي مردم تاكيد مي كند و قواي مجريه و قضائيه را نيز تحت انتخاب مردم توصيف مي كند.
دكتر آرمان گودرزي تاكيد كرد : فاصله روشنفكر فرانسوي هم با مردم توسط نويسندگان و دايره المعارف نويسان پر مي شود كه مفاهيم مربوطه را به زبان ساده و همه فهم تقرير مي كنند.
وي كار فلاسفه را بنيان گذاري انديشه ها توصيف كرد و گفت : در رسائل مشروطه ايران نيز مثل فرانسه شعارهاي اخوت و مساوات و حريت را داريم و شيخ فضل الله نوري هم دقيقا همين مفاهيم را سرزنش و محكوم مي كند. اما آيا اينها نشان دهنده تاثيرپذيري ما از فرانسه است؟ آيا فلسفه ، تئوري و ادبيات مشروطه بر ما تاثير گذاشت؟ مشروطه ما بر اساس اين تعاريف نهادينه نشد.
اين محقق و پژوهشگر ادبي و تاريخي ادامه داد : در آن زمان طالبوف در ايران كتاب " درباره آزادي " را مي نويسد و در آن مي آورد كه همه از آزادي خوشحال اند اما هيچ كس نمي داند معني اين آزادي چيست؟ مترقي ترين فعالان ما در آن دوره متعلق به مناطق شمال غربي ( آذربايجان) هستند؛ چرا كه با سوسيال دموكرات ها در ارتباطند.
گودرزي ادبيات انقلاب مشروطه ايران را تحت تاثير سه عامل فعاليت سوسيال دموكرات هاي قفقاز، ارتباط با تركيه بعد از اصلاحات سياسي و ارتباط ايرانياني همچون ملكم خان و سيدجمال و سپهسالار و مستشار الدوله با غرب دانست و افزود : آنان فرنگ رفته هاي ما بودند و تنها بازتاب و تصويري از روشنگري را براي ما آوردند. آيا آنها آن قدر هوش و سواد دارند كه آراي روسو و منتسكيو را بخوانند و براي ما بياورند؟
وي در ادامه تصريح كرد : اسناد و شواهد نشان مي دهد كه آنها حتي با زبان فرانسه و غرب هم به زحمت آشنا بوده اند. در دارالفنون نيز تحصيلات به اندازه اي نبوده كه اين آمادگي را ايجاد كند. با اين حال حتي اگر آنان با آگاهي هم اعزام مي شدند و باز مي گشتند، در داخل مورد پذيرش قرار نمي گرفتند. دگرگوني راديكال در آن زمان امكان پذير نبود؛ چرا كه فلسفه ايراني با انديشه غربي كاملا در تعارض بوده است. بنابراين نه روشنفكران سطح بالايي داشته اند و نه زمينه طرح بي واسطه مفاهيم روشنگري در ايران وجود داشته است.
مترجم ادبيات فرانسه گفت : وظيفه روشنفكر ايجاد بنيان فلسفه است نه مبارزه و سياست ورزي. هيچ روشنفكر چپ را نمي شود يافت كه خود كارگر و فرودست بوده باشد. روشنفكران يا نويسنده اند يا معلم و نظير آن و اگر بر دست هايشان پينه اي هم ببندد بواسطه نوشتن زياد است نه كارگري. كار و وظيفه آنها ارائه تئوري هاست كه ما در زمان مشروطه هيچ وقت نمونه آن را نداشتيم.
نظر شما