۲ شهریور ۱۳۹۵، ۹:۱۶

تفسیر قرآن؛

صراط مستقیم، فقط یک راه است/ هدایت، فقط از آنِ خداست

صراط مستقیم، فقط یک راه است/ هدایت، فقط از آنِ خداست

آیت الله قرهی گفت: هدایت از ناحیه‌ی خداست و هر چه غیر از ناحیه‌ی الهی بود، ضلالت و گمراهی و سیاهی و پشیمانی می‌شود.

به گزارش خبرگزاری مهر، متن تفسیر هفتگی قرآن کریم در تاریخ ۳۱ مرداد از آیت الله قرهی که به آیه ۳۸ سوره بقره اشاره دارد در پی می آید.

«أعوذباللّه من الشّیطان اللّعین الرّجیم»

«قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ» (بقره ۳۸)

صراط مستقیم، فقط یک راه است

در باب هدایت بیان کردیم: چرا پروردگار عالم بعد از تبیین هبوط همه‌ی ما - که به صیغه جمع فرمود: «اهبطوا» و بعد هم به تأکید، «جمیعاً» را هم بیان فرمود: از این جنّت و بهشت، همه‌تان هبوط کنید - فرمود: من برای شما هادی می‌فرستم و هر کس از هدایت من، تبعیّت کند، خوف و حزنی برای او نخواهد بود؟

اوّلاً پروردگار عالم تبیین فرموده که این هدایت، متعلّق به خودش است. بیان کردیم: صراط مستقیم و هدایت، فقط یکی است و همه چیز در باب هدایت، از ناحیه‌ی خداست. در جلسات عقل بیان کردیم که حتّی عقل هم که به عنوان هادی الهی است؛ چون از ناحیه‌ی خداست، هدایت است. هر کس هم که از هادیان الهی تبعیّت کند، خوف و حزنی نخواهد داشت.

بحث «هدایت، فقط از آنِ خداست» در آیات الهی

سوره‌ بقره: فقط هدایت خدا، هدایت است، «إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی‏»

پروردگار عالم در سور مختلف و در آیاتی، تبیین کردند که این هدایت، متعلّق به خود من است. از جمله، سوره بقره، که فرموده: «إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحیم‏»[۱]، به تحقیق که ما تو را به حقّ فرستادیم که مردم را بشارت بدهی و از عذابی که متعلّق به اعمال خودشان است، بترسانی (یعنی پیامبر، بشیر و نذیر است) و تو مسئول کسانی که به راه جهنّم رفتند نیستی. خودشان خواستند.

بیان کردیم که خداوند، همه‌ی هوی و هوس و گمراهی را از شیاطین که از انس و جنّ می‌باشند «الوسواس الخنّاس، الذی یوسوس فی صدور النّاس، من الجنّة و النّاس»، می‌داند. بارها بیان کردم که کسانی که ما را گمراه می‌کنند، از جنس خود ما (ناس) هستند. خدای متعال می‌فرمایند: این‌ها، همان یهودیان هستند.

«وَ لَنْ تَرْضی‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری‏ حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ »[۲]، یهودی‌ها و نصاری (بارها بیان کردم که جالب این است که پروردگار عالم نمی‌فرمایند: مسیحی و کلیمی، بلکه یهود و نصارا می‌فرمایند؛ چون ما هستیم که به حقیقت کلیمی و به حقیقت مسیحی هستیم، «لا نفرّق بین احد من رسله». چون خدا یکی است، دین هم یکی است، لذا تمام انبیاء هم برای یک چیز آمدند و همه‌ی آن‌ها سلسله‌وار برای یک هدف به رسالت مبعوث شده‌اند. اگر کسی حضرت موسای کلیم، حضرت عیسای مسیح را قبول نداشته باشد، طبعاً پیامبر عظیم‌الشّأن را هم قبول ندارد و این یک قاعده است) از تو راضی نمی‌شوند، تا این که تو از آئین آن‌ها («ملّتهم»؛ یعنی آنچه که آن‌ها به عنوان آئین، اظهار کردند) پیروی و تبعیّت کنید.

«قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی‏»، پیامبر به این‌ها بگو: راهی که خدا بنماید، به یقین راه حقّ و هدایت است. پس هدایت از ناحیه‌ی خداست.

«وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیر»، پروردگار عالم برای این که اتّفاقاً معلوم کند که حقّ فقط از ناحیه‌ی خداست، می‌فرماید: مابقی، هوی و هوس و ظلمت است و حقّ و هدایت نیست، ولو به ظاهر آن را حقّ جلوه بدهند. هدایت فقط از ناحیه‌ی خداست و اگر تو از میل و خواهش آن‌ها تبعیّت کنی، دیگر از طرف خدا، یار و یاوری نخواهی داشت و خدا یار تو نخواهد بود.

البته در این‌جا منظور تبعیّت پیامبر از آن‌ها نیست، بلکه پروردگار عالم می‌خواهد به همه‌ی ما اعلان کند که شما یک راه بیشتر ندارید، آن هم هدایت و آن هم از طریق خداست، حالا هر کسی می‌خواهید باشید، ولو پیامبر. لذا خدا پیامبرش را هم دارد انذار می‌دهد، چه برسد به من و شما.

این نکته بسیار مهم است که پروردگار عالم دارد اتمام حجّت می‌کند. می‌خواهم بیان کنم که هدایت، همه، یکی است و همه از ناحیه‌ی خداست و انبیاء هم به عنوان هادیان الهی یک هدف را دارند. کتاب، انبیاء و عقل را هم که فرموده هادی هستند، همه، از ناحیه‌ی خداست.

پس مختصر و مفید این بحث، این است: هر چه از ناحیه‌ی خدا باشد، هدایت است. هر چه غیر خدا باشد، ضلالت است.

در ادامه می‌فرماید: «الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ »[۳]‏، کتب، همه، یکی است، از ناحیه‌ی خداست. کسانی که برای آن‌ها کتاب فرستادیم؛ (یعنی همان مسیحیان و کلیمیان حقیقی که برایشان کتاب آمد و متوجّه هستند، بیشتر این دو گروه مطرح هستند، چون گروه‌های دیگر مانند پیروان حضرت ابراهیم که برایشان صحف ابراهیم آمد و ... کمتر شدند، امّا دو گروهی که در مقابل اسلام هم ایستادند، همین یهود و نصارا بودند)، کتاب را خواندند و حقّ آن را به جا آوردند؛ یعنی عمل کردند؛ این‌ها به حقیقت اهل ایمان هستند.

کما این که این، در شأن ما هم هست، یعنی ما معتقدیم که موسای کلیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) فرمود: بعد از من، حضرت مسیح(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) می‌آید و ما پذیرفتیم. حضرت مسیح(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) هم فرمود: بعد از من کسی می‌آید که «إسمه أحمد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)» (به اسم رمز آسمانی فرمود) و ما پذیرفتیم. پس این، همان «حقّ تلاوته» می‌شود و ما حقّ را پذیرفتیم و هدایت را گرفتیم.

لذا می‌فرماید: «أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ »، این‌ها به خدا و هدایت ایمان آوردند. ابتدای آیه هم با «الذین» آمد و صله و موصول پشت سر هم هست. بزرگان و اعاظم در مورد برخی از آیات می‌فرمایند که این‌ها باید با هم خوانده شود. مثلاً حتّی در باب وقف تبیین به این دارند که این‌گونه بیان شود: «وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ»  و در این‌جا وقف کند. چون می‌گویند این‌ها با هم ارتباط دارد.

«وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُون»، آن‌ها که نسبت به کتاب خدا کافر شدند و نسبت به حقّ آن، حقّ‌نشناس شدند، معلوم است که از زیانکاران عالم هستند.

پس پروردگار عالم فرمود: «قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی‏»، هدایت از ناحیه‌ی خداوند تبارک و تعالی است. لذا در این آیه‌ی شریفه‌ی مورد بحثمان هم فرمود: «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی»، یعنی پروردگار عالم «هدی» را به خودش نسبت داد و باز هم فرمود: فَمَن تَبِعَ هُدَایَ، باز هدایت متعلّق به خود خدا شد.

هدایت از کس دیگری نیست، انبیاء هم به عنوان هادیان الهی یعنی از طرف خود خدا هستند. کما این که پروردگار عالم فرمود: «و جعلنا منهم ائمّة یهدون بامرنا»، این‌ها به امر ما هدایت می‌کنند. یکی از بزرگ‌ترین خصایص هادیان الهی، این است که مردم را دعوت به خود نمی‌کنند، بلکه مردم را به خدا دعوت می‌کنند؛ چون هدایت از ناحیه‌ی خداست و آن‌ها از ناحیه‌ی خدا آمده‌اند.

لذا می‌فرماید: هر چه غیر از هدایت پروردگار عالم بود، هوی و هوس می‌شود.

ما می‌خواهیم در ابتدا، از ناحیه‌ی خدا بودن هدایت را از قرآن اثبات کنیم، بعد روایات را بیان خواهیم کرد. چون هفته‌ی گذشته، جبراً بحث امام، هادی است را به مناسبت این که جلسه‌ی تفسیر مصادف با ولادت وجود مقدّس حضرت ثامن‌الحجج شد، بیان کردیم، یک میان‌بر رفتیم و حالا مجدّد به اصل بحث برگشتیم. آن، جبری بود، امّا سلسله‌ی بحث که در تفسیر داریم، این است که ما اوّل این که هدایت از ناحیه‌ی خداست را بررسی کنیم که چرا اوّل می‌فرماید: «منّی هدی» و بعد هم می‌فرماید: «هدای»؟ چون هدایت فقط از خداست و هر چه غیر خدا باشد، دیگر هدایت و صراط مستقیم نیست.

سوره‌ی اعراف: هدایت گرفتن از غیر خدا، ضلالت است

در سوره‌ی اعراف هم مطلبی در این باره در آیه‌ی ۳۰ هست، قبل از این آیه، پروردگار عالم در آیه‌ی ۲۹ می‌فرماید: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ ‏»[۴]، بگو: پروردگارم شما را به عدل و دادگری و درستی امر کرده است. یعنی به اعمال زشت، بدی‌ها و پلشتی‌ها دعوت نفرموده است. قسط، مجموعه‌ای از عدل و خوبی‌هاست. قسط، ماورای عدل است و همه‌ی خوبی‌ها که در آن، عدل هم نهفته شده، دربرمی‌گیرد.

پروردگار عالم بعد از این امر به قسط می‌فرماید: «وَ أَقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»، منظور از مسجد در این‌جا، جایگاه سجده نیست، بلکه تبیین به «روی آوردن به خدا» است و إلّا اگر مسجد به همان معنا بود و با توجّه به صیغه امری که آمده، برخی از آقایان تبیین به وجوب می‌گرفتند؛ مسجد رفتن، واجب می‌شد.

گرچه ما این بحث وجوب گرفتن از صیغه‌ی امر را در مباحث خارج خود بیان کردیم، هر چند این‌جا بحث تفسیر است و باید عمومی بیان کنیم. امّا تفسیر هم نسبت به اخلاق، سنگین‌تر است و برای همین است که خواستارش هم محدود است. امّا علی ایّ حال مجبوریم و من نمی‌توانم سبک‌تر از این، بیان کنم. چون به هر حال در تفسیر هم باید حالاتش حفظ شود. لذا در درس خارج فقه و اصولمان بیان کردیم: این که بدانیم در صیغه‌های امری که از ناحیه‌ی خدا در قرآن آمد، اراده‌ی مولا هست یا خیر، از قول معصوم می‌فهمیم.

مثلاً همین جا که «اقیموا» بیان می‌شود، آقایان می‌رمایند: این، دلالت بر وجوب نیست. امّا «و اقیموا الصلاة» را دلالت بر وجوب گرفتند. «و ارکعوا مع الراکعین» را نیز می‌گویند: دلالت بر وجوب نیست. چون قرآن ناطق، معصوم - که قول و فعل و تقریر معصوم را به عنوان سنّت می‌گوییم - بیان نفرمودند که نماز جماعت، واجب است، آن هم با همه‌ی اهمیّتی که نماز جماعت دارد که اگر ده نفر، بیشتر شد، درختان، قلم شوند، دریاها مرکّب شوند، نمی‌توانند ثواب یک رکعت آن را بنویسند. امّا نفرمودند: وجوب است، با این که «ارکعوا» آمده و صیغه‌ی امر است.

این‌جا هم همین است، بیان می‌کنند: «و اقیموا وجوهکم» یعنی در هر عبادتی رو به حضرتش بیاورید. لذا بیان کردند که اقیموا در این‌جا دلالت بر وجوب است، امّا مسجد به معنی محل سجده نیست.

وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُون، یعنی رو به خدا بیاورید و از سر اخلاص، او را بخوانید و مخلص باشید. همان‌طور که در ابتدا شما را آفریدیم، بدانید که به سویش بازمی‌گردید.

بعد پروردگار عالم فرمود: «فَریقاً هَدی‏ وَ فَریقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ ‏»[۵]، گروهی به طاعت خدا رهنمون و به سمت هدایت رفتند و گروهی هم به سمت گمراهی رفتند.

بعد خدا توضیح می‌دهد که دلیلش چیست که این‌ها به سمت گمراهی رفتند، می‌فرماید: إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون، این‌ها به سمت شیاطین رفتند - که بیان کردیم «من الجنّة و النّاس» هستند و برای ما از ناس هستند - و آن‌ها را اولیاء خودشان، غیر از خدا گرفتند. پیش خودشان هم حساب کردند که به راه راست هدایت یافتند و این‌ها خودشان هدایت‌یافته هستند که این، یک گمان باطل است. نه تنها این‌ها به راه راست هدایت نشدند، بلکه شیاطین هستند.

پس پروردگار عالم بالصّراحه بیان می‌فرماید: حبیب من! گروهی به طاعت خدا رهنمون می‌شوند. پس هدایت از راه خداست، فَریقاً هَدی. و گروهی به سمت ضلالت می‌روند؛ چون شیاطین را به عنوان اولیاء و دوستان و سرپرستان خودشان اخذ کردند.

پس این آیه هم نشان می‌دهد که هر کس غیر از خدا، هدایت بگیرد، ضلالت است. پس هدایت از ناحیه‌ی خداست. برای همین است که پروردگار عالم در همان روز اوّل انذار داد، فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً» همه‌تان از این جنّت هبوط کنید، فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًیامّا از ناحیه‌ی من برایتان هدایت می‌آید، حالا فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ، پس به تحقیق آن کسی که از هدایت‌گری من و هر چه از هادیان الهی می‌فرستم، تبعیّت کند (چون این‌ها خودشان نیستند و از ناحیه‌ی خدا هستند)، خوف و حزنی برایشان نیست.

پس غیر از خدا، هدایت نیست و هر کس غیر از خدا رفت، ضلالت است و به گمراهی می‌افتد. لذا طبعاً خوف و حزن خواهد داشت.

سوره‌ی حجّ و لقمان: مجادله‌کنندگان در مورد خدا، بدون علم و هدایت هستند

آیه‌ی شریفه‌ی دیگری در سوره حجّ است که می‌فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنیر»[۶]، در شأن نزول این آیه‌ی شریفه بیان شده: مثل ابوجهل و نضر بن حارث که از روی جهل و گمراهی و بدون هیچ دلیل، مجادله می‌کردند. این آیه‌ی شریفه می‌فرماید: برخی از مردم، بدون علم و بدون دلیل و برهانی و بدون کتاب آشکار و حجّت روشنی در مورد خدا، مجادله می‌کنند.

پس معلوم می‌شود که حتّی آن‌هایی که استدلال‌هایی می‌چینند تا با خدا مجادله کنند، کارشان بدون علم و دلیل است. یکی از استدلال‌هایشان این بود که پیشینیان ما هم بت می‌پرستیدند، زندگی‌شان هم خیلی خوب بود و به جایی هم برنخورد. حالا تو آمدی، باعث شدی اختلاف انداختی، یک عدّه هم که در شعب ابی‌طالب ورود پیدا کردند و محاصره‌ی اقتصادی شدند. پس تو همه چیز را بر هم زدی و تا قبل، همه چیز خوب بود. مکه هم یک جایگاه امن بود که مردم از جاهای دیگر می‌آمدند و دارالتّجاره خوبی هم بود. کسی هم مشکل نداشت. یعنی به نام هدایت، ضلالت را ایجاد می‌کردند.

حضرت حقّ می‌فرماید: وَ لا هُدیً، این‌ها، هدایتی ندارند. یک معنای هدایت، دلیل و برهان می‌شود. لذا می‌فرماید که آن‌ها دلیل و برهان خاصّی ندارند. چون کسی که هادی الهی است، دلیل و برهان دارد. کسی که هدایت شده است، دلیل و برهان دارد.

آیاتی هم راجع به موضوعات دیگر هدایت هست که در جلسات آینده بیان خواهیم کرد. امّا در این‌جا می‌خواهیم بگوییم که هدایت‌گری از ناحیه‌ی خداست.

در سوره‌ی لقمان، باز پروردگار عالم همین را می‌فرماید که این‌ها اصلاً هدایتی ندارند. می‌فرماید: «أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»[۷]، آیا شما مردم ندیدید که خدا انواع موجودات و آنچه در آسمان و زمین است را برای شما تسخیر کرده است.

البته ما انسان‌ها در قبل نمی‌دانستیم که می‌توانیم برویم و آسمان را هم تسخیر کنیم، امّا امروز متوجّه شدیم و دیدیم که می‌شود. هواپیما به وجود آمد و حتّی به کرات رفتیم، امّا در قبل باورمان نمی‌شد و فکر می‌کردیم سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ فقط یعنی باران می‌بارد. البته این هم یکی از مواردش است، امّا فقط این نیست. خیلی از موارد دیگر هم هست که هنوز به آن نرسیدیم. یعنی زمان آقا جان، حضرت حجّت(روحی له الفداء)می‌رسد که طیّ الارض که هیچ است، طیّ الجوّ می‌کنیم. یعنی از این کره به کره دیگر می‌رویم. چون عقول انسان‌ها کامل می‌شود. علم بما هو علم عندالامام است، حالا این را که چرا هادی، امام است و اصلاً هدایت به دست امام است، آن موقع بیان می‌کنم. خیلی جالب است پروردگار عالم برای کسانی که می‌خواهد بگوید که هدایت در دستشان نیست، اوّل چیزی که بیان می‌فرماید، بغیر علم است.

«أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً »، آیا شما مردم آنچه را در آسمان و زمین برای شما مسخّر کردیم و نعمت‌های ظاهر و باطن را که برای شما فراوان قرار دادیم، نمی‌بینید؟!

همین وجود خود انسان، نعمت است. امیرالمؤمنین در باب حکمت نهج‌البلاغه می‌فرمایند: عجبا از این انسان که با یک چیزی که به نام پیه است، می‌بیند. با مطالب دیگری هم که نه پیه است و نه استخوان و حال صدفی دارد و می‌چرخد و ...، می‌شنود و با چیزی که نه پیه است و نه نرم و قابل تغییر، یعنی استخوان، راه می‌رود. چون اگر نرم باشد، نمی‌توان راه رفت. با یک جایی که نه استخوان است و نه پیه است و نه آن چیز نرم و قابل تغییر، امّا با حالت گوشتی که نه گوشت است و نه سفت است، سخن می‌گوید و می‌تواند آن را حرکت دهد (زبان را می‌فرمایند).

لذا در این‌جا هم می‌فرماید: شما این نعم را چه ظاهری و چه باطنی نمی‌بینید؟! بعد می‌فرماید: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنیر، برخی از مردم مجادله و جدال می‌کنند، بدون این که هیچ آگاهی داشته باشند و هیچ هدایت‌گری هم نخواهند داشت و کتاب روشن هم ندارند.

پس معلوم می‌شود که «و لا هدی» یعنی جهل و ضلالت و گمراهی. خدا هر موقع هدایت را بیان می‌کند، هدایت توأم با نور است. هر موقع می‌خواهد بیان کند که هدایت نیست، توأم با ضلالت و گمراهی و جهل است و این‌ها را با هم می‌آورد. می‌فرماید: و لا کتاب منیر، چون کتاب، نور دارد.

پس در بحث این جلسه معلوم می‌شود که پروردگار عالم، هادی است و غیر از پروردگار عالم، کسی نمی‌تواند هادی باشد و مابقی، ضلالت و گمراهی است. یعنی هر کس غیر از خانه‌ی خدا، جای دیگری برود، به گمراهی رفته است. بعداً بحث پیش می‌آید که پس ائمّه چه؟ می‌گوییم: انبیاء و ائمّه هم خدا می‌شوند. البته نعوذبالله منظور این نیست که آن‌ها هم خدا هستند. ما یک خدا داریم «قل هو اللّه احد»، خدا یگانه است، خدا که مخلوق نیست، آن‌ها خودشان مخلوق هستند. یعنی این‌ها کارهایشان الهی است و راه هدایت را به ما نشان می‌دهند.

سوره‌ی سبأ: هر چه غیر از ناحیه‌ی الهی باشد، گمراهی است

در سوره‌ی سبأ نیز آمده: «قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلی‏ هُدیً أَوْ فی‏ ضَلالٍ مُبین‏»[۸]، بگو آن که از نعم آسمان و زمین به شما روزی می‌دهد، کیست؟ بگو: خداست؛ یعنی هیچ جای شکی نیست. ما که موحّدیم یا شما که مشرک هستید، کدام در هدایت یا ضلالت هستیم؟ زود معلوم می‌شود.

پس معلوم است که هدایت از ناحیه‌ی خداست و هر چه غیر از ناحیه‌ی الهی بود، ضلالت و گمراهی و سیاهی و پشیمانی می‌شود.

لذا پروردگار عالم از همان روز اوّل هشدار داد: «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ، ای انسان‌ها باید از هدایت من تبعیّت کنید و إلّا در ضلالت و گمراهی می‌افتید. بر من فرض است که هدایت بفرستم و شما را یله و رها نگذارم.

پس اوّلاً خدا هدایت را فرستاده و ما را یله و رها نگذاشته است و جز خدا هم هر چه که باشد، ضلالت و گمراهی است. لذا آن کسی هم که از هدایت، تبعیّت کند، دیگر خوف و حزنی ندارد.

معلوم می‌شود اختیار هم با ماست، چون فرمود: فَمَن تَبِعَ هُدَایَ. اجباری نیست. برای همین است که خیلی‌ها از هدایت تبعیّت نمی‌کنند.

پروردگارا! به اولیاء و انبیائت ما را با قرآن، محشور بگردان.


[۱]. بقره/ ۱۱۹

[۲]. بقره/ ۱۲۰

[۳]. بقره/ ۱۲۱

[۴]. اعراف /۲۹

[۵]. اعراف/ ۳۰

[۶]. حجّ/ ۸

[۷]. لقمان/ ۲۰

[۸]. سبأ/ ۲۴

کد خبر 3749219

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha