به گزارش خبرگزاری مهر، بیست و هشتمین شماره دو فصلنامه علمی- پژوهشی جاویدان خرد با مقالهای از محمد مصطفائی و دکتر خسروپناه با عنوان «نقد و بررسی دیدگاه میرداماد در اصالت یا اعتباری بودن وجود»به صاحب امتیازی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با همکاری انجمن حکمت و فلسفه ایران منتشر شد.
فهرست مقالات این دو فصلنامه به ترتیب الفبا از این قرار است؛
سعادتمندی انسان از منظر افلاطون (بررسی دو رسالة آلکیبیادس و فیلبُس)- شهین اعوانی، نقدی بر تبارشناسی اشراقیان زهرا زارع -شهرام پازوکی، بررسی و تحلیل نسبت خودآگاهی با مبانی متافیزیکی در فلسفه ابنسینا - اسماء اسحاقینسب-حسین زمانیها، زبان دین از منظر علامه طباطبایی-شهاب شهیدی، تقریری از واقعنمایی گزارههای اخلاقی برپایه تحلیل فلسفی فعل اخلاقی-مهدی عبدالهی، معرفت ذات الهی از نظر شاه نعمتالله ولی-فاطمه فرهانیان-سید صدرالدین طاهری، نقد و بررسی دیدگاه میرداماد در اصالت یا اعتباری بودن وجود-محمدمصطفائی-عبدالحسین خسروپناه، سخن عارف - قربان ولیئی محمدآبادی.
در ادامه چکیده مقالات منتشر شده در این شماره را میخوانید:
سعادتمندی انسان از منظر افلاطون،(بررسی دو رساله آلکیبیادس و فیلبُس)-شهین اعوانی
در برخی از آثار افلاطون، همچون دفاعیه، کریتون و فایدون، موضوع مرگ ملموستر از زندگی است؛ ولی آنجا که زندگی مطرح است، غایت سعادتمند شدن انسان را در بطن خود دارد؛ سعادتی که آدمی از طریق کسب فضائل بدان نائل میآید. منظور افلاطون از «فضیلت» که به «سعادتمندی انسان» در زندگانی و پس از مرگ منجر میشود، چیست؟ مقاله بخشی از پاسخ این پرسش را در رسالة آلکیبیادس و بخش دیگر آن را در فیلبُس جسته است.
به طور کلی نزد افلاطون، دانایی و تأمل دربارة حقیقت، جدا از زندگی نیست و سعادت یا نیکبختی افراد و به تبع آن جامعه، به میزان آگاهی به فضیلت و دانایی آنان نسبت به حقیقت بستگی دارد. از این رو ماهیت انسان در رسالة آلکیبیادس بررسی شده است که مطابق آن اختلاف انسانها در بودنها و هستها نیست بلکه اختلافشان در شدنها و چیستیهاست. انسانها در نحوة پرورش و میزان تلاش در تهذیب و خودشناسی متفاوتاند ولی همه سعادت را میجویند و از این منظر به لحاظ روحی با یکدیگر مرتبطاند. رسالة فیلبُس به «خیر»، «زیبایی» و مناسبات این دو با «لذت» اختصاص دارد. نتیجهای که از برداشت افلاطون دربارة «سعادتمندی انسان» میتوان گرفت، این است که زندگی، تحقق تطابق عالم مرئی محسوس با کمال مُثُل معقول است که در آن همه چیز بر اساس خیر مطلق تنظیم میشود. زندگی بودن نیست، «شدن» و «صیرورت» است.
نقدی بر تبارشناسی اشراقیان-زهرا زارع- شهرام پازوکی
شیخ اشراق در کتاب المشارع والمطارحات، خود را وامدار میراث معنوی و حکمی کهنی میداند که از خمیره مقدسه (ازلی) نشأت گرفته و در قالب دو شاخه شرقی(ایرانی) با محوریت ذوق و شهود و شاخه غربی(یونانی) با غلبه بحث و برهان تداوم یافته و سرانجام در حکمت ممزوجه حکمای مشرقی تجلی یافته و به او رسیده است.
پیشتر برخی سهروردی پژوهان تفسیر و توصیف خود را از این تبارنامه تمثیلی ـ تاریخی به نحوی طرح کردهاند که در بعضی مطالب به نظر درست نمیآید. این مقاله میکوشد نقدهای خود را به خوانشها از این تبارنامه در باب چینش اعلام و اشخاص اساطیری و تاریخی آن نظیر هرمس، قصاب آملی و حکمای مشرقی ایران بیان نماید.
بررسی و تحلیل نسبت خودآگاهی با مبانی متافیزیکی در فلسفه ابنسینا- اسماء اسحاقینسب-حسین زمانیها
مسأله خودآگاهی یکی از مهمترین مسائلی است که فلاسفه در طول تاریخ با رویکردهای مختلفی به آن پرداختهاند. ابنسینا از جمله اولین فیلسوفانی است که با رویکردی فلسفی و نه صرفاً اخلاقی- دینی این بحث را مطرح میکند. او در انسان معلق در فضا، موقعیتی شهودی را فراروی ما قرار میدهد. بسیاری از ابنسیناپژوهان با مقایسه انسان معلق در فضای ابنسینا و کوجیتوی دکارت سعی کردهاند تا بین این دو، نوعی قرابت نشان دهند و حتی برخی با تتبع در پیشینه تاریخی کوجیتوی دکارت، بر تأثیر غیرمستقیم انسان معلق در فضای ابنسینا بر کوجیتوی دکارت تأکید دارند. ما در این مقاله نشان میدهیم که انسان معلق در فضای ابنسینا ارتباطی وثیق با مهمترین مبنای هستیشناختی فلسفه وی، یعنی تمایز متافیزیکی وجود و ماهیت دارد و از این منظر ابنسینا توانسته است ساحتی از «خود» را فراروی ما قرار دهد که تا پیش از وی به آن توجهی نشده بود؛ ساحتی که ابنسینا از آن به انیت یاد میکند و آن را در مقابل ماهیت قرار میدهد و ما آن را ساحت وجودی مینامیم. از آنجا که در فلسفه دکارت ما با چنین تمایزی بین ساحت وجود و ماهیت در ذات خودآگاه مواجه نمیشویم؛ لذا میتوان گفت ابنسینا در تحلیل خودآگاهی از دکارت فراتر رفته است.
زبان دین از منظر علامه طباطبایی-شهاب شهیدی
زبان دین از جمله مسائل مهم در حوزه دینپژوهی است. در این مقاله موضع علامه را در خصوص زبان دین بررسی میکنم. تفحص در مباحث معرفتشناسانه و هستیشناسانه و رویکردهای علامه در تفسیر قرآن از جمله مباحث محکمات، متشابهات و تأویل از جمله منابع ما در این تحقیق است. برخی نویسندگان معتقدند که قرآن گرچه از زبان عرفی بهره میگیرد، اما این زبان برای فهم قرآن کافی نیست و از اینرو بعضی زبان قرآن را زبان ترکیبی و بعضی دیگر نیز زبان عرفی خاص مینامند. به نظر میرسد اگر زبان عرفی به خوبی تفسیر و تعریف شود، نیاز به نظریات «زبان ترکیبی» و «زبان عرفی خاص» نیست.
میتوان گفت که زبان قرآن، «زبان عرفی» است و راه دستیابی به لایههای عمیقتر قرآن، تزکیه و تطهیر نفس است نه کاوش در کلمات و عبارات قرآن. در این مقاله ما با کاوش در آثار علامه، موضع ایشان را درباره واقعنمایی گزارههای دینی آشکار میکنیم.
تقریری از واقعنمایی گزارههای اخلاقی بر پایه تحلیل فلسفی فعل اخلاقی- مهدی عبدالهی
بنا بر رویکرد واقعگروانه در اخلاق، ارزشهای اخلاقی اموری مستقل از اذهان آدمیان، وجودی خارجی دارند که انسانها میکوشند این ارزشها را کشف نمایند. این رویکرد در دوران معاصر گرفتار چالشهای ژرفی شده، بسیاری از اندیشمندان حوزه اخلاق در غرب آن را کنار نهادهاند.
این مقاله، با تحلیل فلسفی رفتارهای ارادی انسان، تقریری از واقعگروی اخلاقی بهدست میدهد. طبق فلسفه اسلامی، انسان در رفتارهای ارادی «فاعل بالقصد» می¬باشد، بدین معنا که رفتارهای جوارحی همواره برای دست¬یابی به هدفی انجام می¬گیرند. در این دسته از رفتارها که شامل افعال اخلاقی نیز میشوند، هدف فعل نقشی بنیادین در رفتار دارد، زیرا مطلوب نخست فاعل، رسیدن به هدفی خاص میباشد، اما از آنجا که هدف مذکور بدون انجام فعلی مخصوص محقق نمی¬شود، شوق فراچنگ آوردن آن هدف (= علت غایی) سبب مطلوبیت فعل یادشده و انجام آن میشود.
نتیجه این تحلیل آن است که چون فعل به عنوان مقدمه هدف انجام میگیرد، پس ارزش¬گذاری هر فعل، تابع ارزش هدف مترتب بر آن است، یعنی بایدها و نبایدهای اخلاقی ناظر به رابطه فعل اخلاقی با هدف مورد نظر از آن فعل است. بهبیان دیگر، بایدها و نبایدهای اخلاقی بیانگر رابطه مقدمیت یا عدم مقدمیت افعال اخلاقی با هدف مورد نظر از اخلاق هستند.
معرفت ذات الهی از نظر شاه نعمتالله ولی-فاطمه فرهانیان-سیدصدرالدین طاهری
از نظر شاه نعمتالله ولی، ادراک ذات الهی توسط حس، وهم، خیال و عقل ناممکن است. اما با کشف و مشاهدۀ تام میتوان به معرفت ذات الهی رسید. معرفت ذات فقط از طریق خود ذات امکانپذیر است؛ یعنی ذات الهی توسط غیر نمیتواند شناخته شود؛ زیرا غیری وجود ندارد تا بتواند عارف ذات شود. انسان با فنا از وجود مقید خود به ذات حق باقی میگردد. اما تعین از انسان کاملاً مرتفع نمیشود، فقط شاهد اتصال وجود مقید خویش به وجود مطلق میگردد. حاصل این شهود رفع دوئیت میان او و ذات است و چون ذات از خویش غایب نیست، عارف ذات میشود. اما این معرفت او از حیث بشریت و وجود مقید او نیست، بلکه از آن حیث است که به ذات واصل است. پس در واقع ذات است که عارف ذات است و انسان شاهد این معرفت میشود. در این صورت، هم عین انسان باقی است و هم معرفت ذات امکان دارد.
نقد و بررسی دیدگاه میرداماد در اصالت یا اعتباری بودن وجود-محمد مصطفائی-عبدالحسین خسروپناه
از مسائل مبنایی در فلسفه اسلامی بحث اصالت وجود یا ماهیت است که ثمره آن در مباحث صفات، سنخیت و رابطه وجودی میان خلق و خالق است. مشهور برآن است که میرداماد از قائلین به اصالت ماهیت بوده است؛ اما شواهدی در آثار میرداماد از جمله مفاض بودن وجود از خداوند، هم سنخی وجود خدا و وجود ممکنات، بیان برهان صدیقین، تساوق وجود و تشخص، رابطی بودن وجود ممکنات، وعاء بودن دهر برای وجود، مجعول بودن وجود، نظام وحدانی عالم، انقسام موجود به واجب و ممکن وجود دارد که وی را جزء قائلین به اصالت وجود قرار می¬دهد. جمع بین دو بیان ما را به این نتیجه می¬رساند که: دعوای اصالت ماهیت یا وجود اختلافی لفظی است، در عبارات میرداماد باید بین اعتبارات مصدری و حقیقی وجود تمییز داده شود، در فلسفه میر تفاوتی بین وجود و تقرر مشاهده می¬شود تقرر در فلسفه میر همان وجود در فلسفه ملاصدرا است که با جایگزینی آنها اختلاف مرتفع خواهد شد.
سخن عارف-قربان ولیئی محمدآبادی
خاموشی زبان و ضمیر در سلوک عرفانی جایگاهی بنیادی دارد و سرّ تأکید فراوان عارفان بر لب فرو بستن و نفی خواطر، در تأثیر عمیق این دو در پیمودن موفقیتآمیز مسیر سلوک عرفانی نهفته است.
در این نوشتار، کوشش ما معطوف به یافتن پاسخی برای این پرسش بنیادی است که «چرا عارفان بهرغم تأکید بر ضرورت خاموشی، غالباً پرسخن بودهاند؟» البته ناگفته پیداست که همه عارفان مشمول چنین حکمی نیستند اما چهرههای شاخص عرفان اسلامی غالبأ پرسخن بودهاند و اقوال شفاهی یا آثار مکتوب منظوم و منثور فراوانی از خود بر جای نهادهاند. کثرت آثار چهرههای برجسته عرفان اسلامی از قبیل خواجه عبدالله انصاری، سنایی، عطار، مولوی، ابنعربی و جامی نیازی به اثبات ندارد.
در این مقاله میکوشیم که دواعی و انگیزههای سخن گفتن عارف را کشف کنیم و علل و عوامل انبوهی کلام شفاهی و مکتوب آنان را نشان دهیم.
شایان ذکر است که مقصود ما از «عارف» ، مصداق اتمّ این واژه است؛ یعنی کسی که سفر إلیالله را به پایان رسانده است و پس از فنای فیالله، واجد مقام بقای بالله شده است. یادآوری این قید از آن رو اهمیت دارد که در طول سلوک إلیالله، از خاموشی زبان و نفی خواطر گریزی نیست و در حالت فنا نیز خاموشی زبان و ضمیر از لوازم ذاتی فنا به شمار میرود؛ بنابراین عارفی که واجد مقام بقای بالله است، عرصه ظهور و بروز اسماء و صفات الهی است و میتواند «ناطق» و «قائل» نیز باشد.
نظر شما