به گزارش خبرگزاری مهر، حجت الاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در کانال تلگرام خود یادداشتی با عنوان تمدن شناسی اسلام و علوم انسانی منتشر نموده است که در ادامه می آید.
یکی از پرسشهای اسلامشناسی، پرسش از هویت و ماهیت فلسفه اسلامی است و اینکه آیا اسلام، علاوه بر عقاید و اخلاق و احکام شرعی، دربردارندۀ فلسفه نیز هست و آیا اصولاً فلسفه اسلامی، مفهومی معنادار است یا مفهومی بدون مصداق خواهد بود؟
به عبارت دیگر، آیا فلسفه اسلامی، امکانپذیر است؟ آیا فلسفه اسلامی، وجود دارد؟ درباره هویت و فلسفه اسلامی، دو دیدگاه کلان ایجابی و سلبی مطرح شده است؛ عدهای، چنین فلسفهای را اثبات و گروهی، انکارکردهاند. یکی از پرسشهای مربوط به هویت فلسفه اسلامی به امکان آمیختگی فلسفه با اسلام و نقش و کارکرد آموزههای اسلامی در مقام گردآوری و داوری دستاوردهای فلسفی برمیگردد.
برخی از پژوهشگران حکمت اسلامی با تقسیمبندی فلسفه اسلامی به فلسفه اسلامی اخص و اعم، فلسفه اسلامی را ممکن دانستهاند. فلسفه اسلامی اخص، برگرفته از متون دینی و فلسفه اسلامی اعم، عبارت از آرا و دیدگاههای حکیمان و فیلسوفان مسلمان است.
فلسفه اسلامی اخص، به خودی خود، وصف اسلامیت را دارد؛ زیرا خاستگاه آن متون اسلامی (نه گفتار فیلسوفان) است؛ البته به دلیل دخالت استنباط در تحقیق و تفسیر و برداشت آن، خلوص و ناب بودن آن نسبی است و فقط خالص بودنش در اندیشه صاحبان معصوم تحقق دارد. نهادهای فلسفه اسلامی اخص، همان متون دینی و آیات قرآن و احادیثند. آیات قرآن به محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقید، نص و ظاهر، مجمل و مبین و احادیث از لحاظ سند، به متواتر و واحد(صحیح، حسن، موثق، ضعیف، قوی) و از لحاظ دلالت به نص و ظاهر و مجمل، و از لحاظ قرینه به خبر محفوف به قرائن و خالی از قرینه تقسیمپذیرند.
بیاعتبار خواندن ظنّ و اختصاص حجیت به قطع و یقین باعث میشود که از میان متون دینی، فقط متون یقینزا در فلسفه اسلامی اخص اعتبار داشته باشد؛ یعنی متون قطعیالسند، مانند: قرآن و خبر متواتر و خبر محفوف به قراین و متون دارای دلالت قطعی.
بسیاری از متفکران، با بهرهگیری از فرهنگ و تمدن اسلامی و تعالیم قرآن و سنت، طرح مسأله و ابداع استدلال و رفع اشتباه از آموزههای اسلامی، جهتگیری اسلامی، اسلامیت فلسفه را پذیرفتند و دسته دیگری، آن را مفهوم بیمصداق یا بیهویت معرفی کردند.
پیرامون رابطه اسلام با فلسفههای اسلامی میتوان به مطالب ذیل توجه داشت:
۱ – وقتی از پیوند و هماهنگی اسلام و فلسفه سخن به میان میآید، از دو زاویه فلسفه محقّق و فلسفه بایسته میتوان سخن گفت. رویکرد برگزیده بر این باور استکه فلسفه تحققیافته با بخشهایی از آموزهها و معارف اسلامی پیوند دارد؛ اما بر فلسفه بایسته ضروری استکه پیوند محکمتری داشته باشد. به عبارت دیگر، عنوان فلسفه اسلامی، مفهوم تشکیکی و دارای مراتب و شدّت و ضعف است؛ یعنی گرایش فلسفی در مقطع تاریخی خاصی، پیوند ضعیفی با اسلام پدید میآورد و گرایش دیگر در مقطع تاریخی معینی، پیوند محکمتری با اسلام مییابد. فلسفه صدرایی در مقایسه با فلسفه سینوی، پیوند استوارتری با اسلام دارد و وصف اسلامیت را شدیدتر شامل میشود و این حرکت اشتدادی در فلسفه بایسته نیز معنادار است.
۲ – اسلام جامعنگر، به تمام ساحتهای فردی و اجتماعی، مادی و معنوی پرداخته است. اسلام روشهای گوناگون معرفتی، مانند: حس و عقل و شهود و وحی را از جهت معرفتشناسی معتبر میداند. اگر فلسفه اسلامی بتواند پیوند جامعتری با دستاوردهای نظری و عملی روزگار خویش برقرار سازد و در چالشهای فکری و اجتماعی معاصر بیندیشد و از حالت رکود و سکون در آورده و با ژرفنگری در بنیادها و زیرساختهای خود، به حل مسائل مورد ابتلای انسان و دنیای معاصر بپردازد، از این جهت به جامعیت نسبی دست یافته و به اسلام جامعنگر نزدیکتر شده است؛ البته معنای سخن پیشگفته این نیست که فلسفه، وارد عرصههای دیگر علمی و جامع علوم بشری؛ بلکه همه مسائل و موضوعات علوم، مانند: سیاست، فنآوری، هنر، عشق، مرگ، جوانان، زنان، آسیبهای اجتماعی، مانند: خودکشی، وجنگ، در مبانی فلسفی ریشه دارند. فلسفه اسلامی باید به گونهای بالنده شود، تا خود را با همه مسائل جاری درگیر کند. وجه دیگر جامعیت اسلامی، جامعیت روششناختی استکه فلسفه اسلامی با بهرهگیری از حس و وحی و شهود در مقام گردآوری، و عقل در مقام داوری به این جامعیت در مییابد. عقل فلسفی از آنرو که منبع معرفتی دین اسلام به شمار میآید به طور کامل میتوان دستاوردهای فلسفه را اسلامی دانست. فلسفه اسلامی، دانشی استکه نه تنها برای جامعه اسلامی مفید و لازم است و نیز با آموزههای اسلامی سازگار است و در مقام گردآوری و جهتدهی از اسلام بهره میگیرد؛ بلکه مبادی مابعدالطبیعه علوم طبیعی و انسانی و تمام مسائل فلسفی قدیم و جدید را تأمین میکند و در پرتو اسلام جامعنگر، هویت مییابد.
۳ – و اما پیرامون اسلامیت فلسفه محقّق میتوان به مستندات فراوانی اشاره کرد؛ گرچه فلسفه اسلامی به ویژه در آغاز حیاتش از فلسفه افلاطون و ارسطو بهره گرفته، لیکن تفاوت فراوانی میان پدر و فرزند وجود دارد. فیلسوفان اسلامی با شرح و بسط مباحث به طرحی نو دست یافتند و فلسفه مستقل و متفاوتی با فلسفه رواقی، مشایی و نوافلاطونی را ساختند و روح آن، روح اسلام است. فلسفه اسلامی، ابتکارات و دستاوردهای نوی در عرصه هستیشناسی و انسانشناسی، مانند: اصالت وجود، حرکت جوهری، تجرد نفس، یافته و شرح و بسط پیدا کرده است. فلسفه اسلامی به دنبال علل فاعلی و غایی است. بر خلاف فلسفه ارسطو که صرفاً به دنبال علت غایی است.
شهید مطهری، تعداد مسائل فلسفی برگرفته از فلسفه یونان را هفتاد مسأله دانسته، مسائل دیگر را که از دویست مسأله تجاوز میکند، دستاورد حکیمان مسلمان شمرده است. بازگشت علیت به تجلّی و تشأن و معرفی معلولها به صورت جلوههاو شوؤن اسمای الاهی، یکی از دستاوردهای جدید در فلسفه اسلامی است. علت فاعلی هستیبخش نیز تفاوت بسیار جدی با محرک بلاتحرک ارسطو دارد. صفات کمالیه و ثبوتیه حق تعالی، مانند: علم، قدرت و حیات نیز از مسائل اختصاصی فلسفه اسلامی است. استاد مطهری، مسائل فلسفه اسلامی را به چهار دسته تقسیم میکند: نخست، مسائلی که به همان صورت اوّلی یونانی ترجمه و بدون تغییر و تکمیل وارد فلسفه اسلامی شده است، مانند: بیشتر مسائل منطقی، مقولات عشر، علل اربعه؛ دسته دوم، مسائلی که فیلسوفان اسلامی آنها را تکمیل و پایههای آنها را محکمتر و مستدلتر کردهاند؛ مانند: مسأله امتناع تسلسل، تجرد نفس، اثبات واجب، اتحاد عاقل و معقول؛ سومین دسته، مسائلی که محتوا و ماهیت آنها به کلی تغییر کرده است؛ مانند: رابطه خدا با عالم، مسأله صرفالوجود؛ ودسته چهارم، مسائلی که عنوان و محتوای آنها بیسابقه و منحصراً در جهان اسلام مطرح شدهاند؛ مانند اصالت وجود، امتناع اعاده معدوم، مسأله جعل، مسأله فقر وجودی به عنوان مناط احتیاج حقایق به علت، معقولات ثانیه، برخی اقسام تقدّم و حدوث، حرکت جوهری، تجرد برزخی، جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا بودن نفس، تقسیم علم به تصوّر و تصدیق.
فلسفه اسلامی افزون بر توانایی در اثبات عقاید دینی، مانند: توحید، نبوت و معاد، قابلیت تحلیل و نقد و بررسی شبهات نو از سوی مکتبهای مادی را دارد وبا مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی، انسانشناختی با مکاتبی، مانند: مارکسیسم، لیبرالیسم، پوزیتویسم، سوسیالیسم مبارزه کند. پارهای از علوم اسلامی، به طور مستقیم از قرآن و سنت، استنباط و اصطیاد شدهاند؛ مانند: کلام اسلامی، عرفان اسلامی، و فقه اسلامی، اخلاق اسلامی؛ اینگونه علوم در مسأله سازی و طرح موضوعات و جهتدهی، فلسفه اسلامی را یاری میکنند، و ملاک دیگری برای موجّهسازی اسلامیت فلسفه را تأمین میسازند. خلاصه سخن آنکه فلسفه اسلامی با بهرهگیری از اسلام جامعنگر هویت مییابد.
نظر شما