پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۱۸ شهریور ۱۳۸۵، ۱۵:۳۵

/ امروز با دكتر محمد رضا شفيعي كدكني /

و در آغاز ، سخن بود و سخن تنها بود

و در آغاز ، سخن بود و سخن تنها بود

خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و ادب : نام دكتر محمدرضا شفيعى كدكنى - شاعر ، ادب پژوه ، منتقد ادبى ، مصحح و مترجم در تاريخ ادبيات ايران از نام هاي درخشان است .

به گزارش مهر ، وي متولد 1318 ، دركدكن نيشابوراست . دكتر شفيعي كدكني تلمذ و شاگردى دروس حوزوى را در محضر بزرگانى چون اديب نيشابورى دوم ، ميرزا هاشم قزوينى، آيت الله ميلانى و برخى ديگر از علماى نامداررا در كارنامه علمي خود دارد .  

وي دكتراى زبان وادبيات فارسى را از دانشگاه تهران در سال 1348 اخذ كرده است و ازشاگردان : بديع الزمان فروزانفر، دكتر مينوى، دكتر على اكبر فياض ، احمدعلى رجايى بخارايى و غلامحسين يوسفى ، غلامحسين مصاحب و عباس زرياب خويى و ... نيز بوده است . تدريس و تحقيق در دانشگاه هاى مختلف جهان از جمله انگلستان ، آمريكا ، ژاپن ، نخستين محققى كه در دوره معاصر «بيدل دهلوى» را به جامعه ادبى معرفى نمود ،  نخستين محققى كه در دوره معاصر «حزين لاهيجى» را به جامعه ادبى معرفى نمود و با تحليل و تفسير كتاب «الفصول» چهره واقعى كراميه را به پژوهندگان ايران و ايرانيان شناساند ، دكتر شفيعي كدكني است . 


برخى از دفترهاى شعر او عبارتند از : زمزمه ها ، شبخوانى ، از زبان برگ ، در كوچه باغهاى نيشابور، از بودن و سرودن ، مثل درخت در شب باران ، بوى جوى موليان و ...
- برخى از تصحيحات و تحقيقات وى عبارتند از : « شاعر آينه ها» (در باره بيدل دهلوى) ، تاريخ نيشابور ، تفسيرالفصول ، ديوان شمس ، غزليات عطار، اسرار التوحيد ، سبك شناسى عرفان و ادبيات فارسى ، موسيقى شعر ، شعر معاصر عرب، الهى نامه و مصيبت نامه عطار نيشابورى ، البدء والتاريخ و دفتر روشنايى و ...

و در آغاز، سخن بود و سخن تنها بود
و سخن زيبا بود
بوسه و نان و تماشاى كبوترها بود

«درين قحط سال دمشقى» نوشتن از شفيعى كدكنى پاس داشتن حرمت عشق است. گرچه اين نوشتن، تلاشى بى سرانجام و تقلايى بى فرجام خواهدبود و قلم زدن در اين راه عرض خود بردن و زحمت ديگران داشتن است و پيشاپيش به تمام هواخواهان و دوستداران كدكنى مى گويم كه: «ببخشاى اى روشن عشق‎/ بر ما ببخشاى!»
 
 
نوشتن درباره «محمدرضا شفيعى كدكنى» را مى توان از مناظر و منفذهاى گونه گون آغاز كرد و به سرانجام رساند. چه او هم محقق است و هم منتقد و هم شاعر، چنانكه نخستين كسى است كه «بيدل دهلوى» را به جامعه ادبى ما معرفى كرد و هم مى توان مدعى شد كه كدكنى فضل تقدم در معرفى «حزين لاهيجى» را نيز داشته است. همانطور كه تحقيقات بديع، دامنه دار و ژرف او در باب «كراميه» اعتبارجهانى دارد. چرا كه به زعم بسيارى او بود كه نخستين بار با كشف و تحليل بسيار مهمش در كتاب «الفصول» چهره واقعى كراميه را به پژوهشگران نماياند.

در واقع مقالات او در اين كتاب نشان مى دهد كه «كراميه» اولين تجربه هاى «زهد» را در شعر فارسى واردكردند. تحقيقات او در اين باب حتى «مارلونگ» استاد بزرگ تاريخ و كلام اسلامى را هم به حيرت واداشت.

در باب تحقيق كدكنى بسيارمى توان نوشت. تعريفى كه او از تصرف در تحقيقات شگرف و عميقش ارائه كرد، عملاً موجب ايجاد «سبك شناسى عرفان و ادبيات عرفانى» در فرهنگ ايران شده است. او براى اولين بار ادبيات عرفانى را در قالب آمار موردبررسى علمى قرارداد.

كدكنى با تصحيح انتقادى خود در كتابهاى «اسرارالتوحيد» و «حالات و سخنان ابوسعيد» با بازسازى و پيراستن اين دو اثر مهم در ادبيات عرفانى دوكتاب بارز و برجسته در اين عرصه را روانه بازار نشر كرد و مشتاقان اين عرصه را بسيار سيراب نمود. بايد اعتراف كرد كه تلاش كدكنى در اين دو كتاب براى ارائه اطلاعات ناب و دسته اول پيرامون احوال و اقوال مشايخ صوفيه، مباحث ادبى، لغوى، تعيين هويت، اعلام تاريخى و جغرافيايى به مشتاقان اين عرصه ادبى ستودنى و غيرقابل فراموش است.

شفيعى كدكنى همچنين دركتاب مانا و ماندگارش «موسيقى شعر» گسترده ترين وعالمانه ترين بررسى را پيرامون «موسيقى» به انجام رسانده است و اين حكايتگر اين واقعيت است كه او شناخت بى حد و حصر از موسيقى ايرانى دارد وبرخلاف بسيارى از ادبا و شعرا كه ميانه اى با موسيقى به معناى علمى و حرفه اى آن ندارند، كدكنى موسيقى را نه به نظر كه در عمل مى شناسد و بسان حلقه خراسانى كه دايره اى از شعرا و ادباى مشهور و معروف آن خطه است توان بازپرداخت و نقد موسيقى را حتى در شعر دارد.

تلاش كدكنى در عرصه شناخت و شناساندن «شعر معاصر عرب» هم در خور تحسين و تقدير است. چه او اولين كسى است كه به معرفى مفيد و پر از اطلاعات و جامع از جريان هاى شعر معاصر عرب را به زبان فارسى ارائه كرده است. او در كتاب «شعر معاصر عرب» اش علاوه بر آنكه به مطالعه اى تطبيقى ميان جريان شعر مدرن فارسى و عربى در قرن گذشته دست مى زند و اعلام مى كند كه تغيير و تحولات رخ داده در اشعار فارسى و عربى سده اخير ناشى از ورود شعر فرنگى و ترجمه اشعار فرنگ در فرهنگ هاى عربى و فارسى است.

تصحيح «تاريخ نيشابور» نيز از ديگر خدمات ارزنده كدكنى است. چنانكه درباره اين كار او گفته اند: اگر در كارنامه شفيعى كدكنى تنها تصحيح انتقادى « تاريخ نيشابور»  ثبت مى شد ، براى اينكه نامش را در شمار خادمان بزرگ فرهنگ ايران در قرن اخير قراردهد كفايت مى كرد .

شفيعى كدكنى براى تعيين هويت اعلام رجالى و جغرافيايى پرشمار اين كتاب سالها وقت صرف كرد و به تعبير خودش «جان كند» تا توانست با تصحيح و احياى اين كتاب كه از آن به «كتاب مادر» تعبيرمى كنند، آن را از زاويه گمنامى وارد متن پژوهش هاى محققان كند. درباره اهميت اين كتاب همين بس كه اين كتاب را يكى از اسناد بسيارمهم تاريخ تمدن و فرهنگ نيشابور بزرگ مى دانند و به شمار مى آورند.

از ديگر كارهاى مهم كدكنى در مقام محقق و پژوهشگر ادبى، كار شگرف و عظيم او در «مختارنامه» و «منطق الطير» شيخ فريدالدين عطار نيشابورى است. تصحيح منتقدانه او باعث شده است كه ما امروز اطلاعات و شناخت گسترده تر و ژرف ترى پيرامون زندگى شيخ فريدالدين عطار نيشابورى و بلاغت و سبك شخصى و ريشه هاى انديشه او داشته باشيم. اطلاعاتى كه تا پيش ازاين كتاب كمتر قابل دسترسى و دريافت بود.

اى تو آغاز، ‎/ تو انجام، تو بالا، تو فرود‎/ اى سراينده هستى، سر هر سطر و سرود
بازگردان، به سخن، ديگربار ‎/ آن شكوه ازلى، شادى و زيبايى را ‎/ داد و دانايى را.
تو سخن را بده آن شوكت ديرين، آمين! ‎/ نيز دوشيزگى روز نخستين، ‎/ آمين!

در باب زندگانى محمدرضا شفيعى كدكنى، بسيار نوشته اند. چه بوده و كه بوده و كى و كجا به دنيا آمده است و ما نيز از سر اجبار به آن مى پردازيم.
محمدرضا شفيعى كدكنى در ماه مهر به دنيا آمده است. مهرماه سال ،1318 اهل كدكن نيشابور است. پدرش «ميرزا محمد» از افاضل علماى دوران شكوفايى حوزه علميه مشهد در دهه هاى 1350-1320 شمسى بود و مادرش «فاطمه توسلى» اهل ذوق و شعر و سواد. چنانكه كدكنى خود درباره اش مى گويد: «مادرم شعر مى گفت و خيلى خوب، نمونه شعر مادرم را دارم، مادرم سواد خواندن خيلى خوب داشت، عربى مى دانست، فارسى خيلى خوب، ولى برطبق سنت قديمى ها به علت اين كه شايع بود كه به زن نبايد نوشتن يادداد، فقط خواندن را و نه تنها خوب، بلكه به كمال، تمام كتابهاى خانه ما را با حافظه خيلى وحشتناك خوانده بود و درحفظ داشت و همه شعرا، اينها را خوانده بود...» (گزينه اشعار، ص11) درجايى ديگر نيز مى گويد: «مادرم، خدا بيامرزدش، حافظ را حفظ داشت و مرا با حافظ مأنوس كرده بود.» (همان)

كدكنى شعرگفتن را از سنين بسيارپايين و كم آغاز مى كند. اولين شعرش را در سنين 7 - 8 سالگى در هجو يكى از همبازى هايش سرود كه به قول خودش «خيلى هم زشت بود و درعين حال زيبا» با اين حال جدى شدنش در شعر به دوران نوجوانى اش بازمى گردد.
او تحصيل را از همان خانه و نزد پدر آغاز كرده است و دركودكى حتى قبل از اينكه فارسى را به درس بخواند با زبان عربى آشناشد.

شفيعى كدكنى اين فرصت را از همان اوان كودكى يافت كه درمحضر بزرگوارانى چون اديب نيشابورى دوم، ميرزا هاشم قزوينى، آيت الله ميلانى و برخى ديگر از علماى نامدار خراسان به تحصيل علوم حوزوى بپردازد و در كنار آن بيشتر وقت خود را صرف مطالعه و كتاب كند.

او در سال 1341 وارد دانشگاه ادبيات مشهد شد. چنانكه خودش مى گويد: «رفتن من به دانشگاه بيشتر در اثر وجود كسانى چون استاد سيداحمد خراسانى كه در خط سيد احمد كسروى و شيوه سيد احمد كسروى بود، اتفاق افتاد. يعنى من اصلاً اعتقادى به اين كه بيايم و مثلاً دانشكده بروم و اينها نداشتم... يك بار من رفتم به كتابفروشى «ميرزا حسين» ... گفتم : «آقاى ميرزا حسين شما ديوان لامعى گرگانى داريد؟ » ديدم آنجا مردى با كت و شلوار و كراوات و در سنين ،50  شايد هم ،60  بله ، 60 ديدم به من چپ چپ نگاه مى كند كه مثلاً «طلبه و اين حرفها!...» چون در عرف آن سالها گلستان و بوستان هم كسى نمى خواند... بعد ديدم كه اين مرد از روى صندلى آنجا برخاست و آمد گفت : «شما ديوان لامعى گرگانى مى خواهيد چه كنيد؟» ... گفتم كه مى خواهم بخوانم. و ميان اين دو بزرگوار مجادله اى در مى گيرد بر سر درست بودن يا غلط بودن «بهار» و دست آخر هم دعوت استاد و رفتن شفيعى كدكنى به دانشگاه. جالب اينجاست كه كدكنى در سال 37 كه اين آشنايى پيش مى آيد تا سال 41 دبيرستان را - حالا فكر كنيد با آن همه معلومات - به اتمام مى رساند و كنكور مى دهد و «همان روز اول كه نتيجه كنكور را دادند من شاگرد اول كنكور بودم...» مرحوم دكتر فياض از همان بدو ورود به دانشگاه به او مى گويد:« خب تو به هرحال ضمن اين كه دانشجو هستى اين كتابهاى عربى دانشكده را هم براى ما كاتالوگ كن!»

در دانشگاه مشهد علاوه بر دكتر فياض، احمدعلى رجايى و غلامحسين يوسفى از اساتيد او به شمار مى رفتند. او دراين دوران چندى را در روزنامه «خراسان» و در بخش ادبى آن كار كرد و بعد از اتمام تحصيلات در مشهد براى طى كردن مدارج بالاتر به تهران آمد و در همين دانشگاه با جريان نوگراى شعر و ادب ارتباط برقرار كرد و در دانشگاه تهران از بديع الزمان فروزانفر، ازمينوى، از خانلرى، و غلامحسين مصاحب بسيار بهره برد. مدتى هم در كتابخانه مجلس سناى آن زمان مشغول و در سال 1348  با نوشتن «صور خيال در شعر فارسى» موفق به كسب درجه دكتراى ادبيات شد و دانشگاه تهران بلافاصله از او براى تدريس دعوت به عمل آورد. اين موضوع به قدرى براى دانشگاه تهران مهم بود كه دكتر فروزانفر آن را موجب سعادت دانشگاه تهران مى دانست.
 
 
و شفيعى كدكنى دراين سالها پيوسته مشغول شعر گفتن و تحقيق و پژوهش و نقد بود. معروف است كه شهرتش در ميان اساتيد و ادباى فارسى چنان بالا گرفت كه على دشتى نديده، در نامه اى خصوصى به محمدرضا پهلوى نام او را در كنار برجسته ترين و استخوان دارترين دانشمندان آن روز ايران قرار داد. با اين حال كدكنى از سال 1352 راهى آمريكا و انگلستان شد تا به مطالعه و تدريس خود ادامه دهد و او در آنجا «كمال طلبى علمى » فرنگيان را از نزديك لمس كرد و با نظريه هاى نوين ادبى و شيوه هاى نقد ادبى به خوبى آشنا شد.

در باره محمدرضا شفيعى كدكنى بسيار گفته و نوشته اند. چنانكه محمود دولت آبادى درباره اش در روزنامه شرق مى نويسد: «...شفيعى پلى ميان گذشته و آينده» است. دكتر شفيعى كدكنى برخى شعرهاى درخشان و ناظر به معانى عميق اين زمانى دارد كه به راستى «نو» و نوآورانه است و مى دانيم كه بن و ريشه چنين بيان و تعريفى از شعر ، نيمايى است و نه مثلاً برآمده از شيوه هاى ابوشكور بلخى ، اما تفاوت شاخص شفيعى كدكنى اين است كه شعرايى از نوع ابوشكور بلخى را هم به همان عرض و عمق و ارزش نيمايوشيج مى شناسدو به آن اهميت مى دهد... شفيعى كدكنى كه يك آموزگار زبان و ادبيات است و مى دانيم كه آموزگار زبان وادبيات بودن در زمانه ما فقط به دانستن زبان دوم كه عربى باشد، كاربس نيست. پس شفيعى بدان آگاهى زبان سوم را نيز آموخته است به اين نياز كه آنچه به زبان هاى اروپايى آمده است در باره زبان و ادبيات ما دردسترس وى تواند بود.

دولت آبادى در باره او معتقد است كه «توجه خاص شفيعى به فرهنگ و ادب عرفانى با دقتى تمام كه از يك دانشور اين زمان انتظار مى رود، يعنى پژوهش و ريزنگرى در شناخت خرد و كلان مقولات حقيقت تحقيق از متن واقعيات با گواهان تاريخى كه جز دانش و خرد لازم، نيازمند حوصله، بردبارى و عشق مدام به زبان وپديدآورندگان پيشين آن است، همراه است.»

در باره شفيعى كدكنى تاكنون مقالات ، كتب و پايان نامه هاى بسيار نوشته اند و چاپ كرده اند و اين وجيزه نيز چيز بيشتر از آن همه نيست كه البته كمترين آنهاست و بازهم البته ران ملخى است در آستان سليمانى. با اين همه نمى توان از مهرگان اين ديار سخن گفت و از كدكنى نگفت. نمى توان از بزرگان نوشت و از او ننوشت. گرچه شرط ادب ايجاب مى كرد كه بيش از اين از آن فرزانه بنويسيم اما پاى لنگ ما دراين مقال كم مجال پيش دوست چيزى جز ننگ نيست كه لاجرم بر ما خواهد بخشيد كه خود سروده است :
به پايان رسيديم اما ‎/ نكرديم آغاز، ‎/ فرو ريخت پرها ‎/ نكرديم پرواز ‎/ ببخشاى ‎/ اى روشن عشق بر ما، ‎/ ببخشاى! ‎/ ببخشاى اگر صبح را ‎/ ما به مهمانى كوچه ‎/ دعوت نكرديم ‎/ ببخشاى ما را ‎/ اگر روى پيراهن ما ‎/ نشان عبور سحر نيست؟ ‎/ ببخشاى ما را ‎/ اگر از حضور فلق ‎/ روى فرق صنوبر ‎/ خبر نيست
کد خبر 376779

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha