به گزارش خبرگزاری مهر، علامه سید منیرالدین حسینی الهاشمی (ره) سخنانی را در سمینار انقلاب فرهنگی شهید باهنر در تاریخ ۲۲ شهریور ۱۳۶۱ در خصوص «نظام آموزشی» ایراد داشتند. متن ویرایش شده سخنان موسس فقید فرهنگستان علوم اسلامی قم، برای اولین بار منتشر شده است.
- تعریف «نظام» و «نظام آموزشی»
در مقدمه، «نظام» را کوتاه تعریف میکنم؛ نظام مجموعهای است که اجزاء آن در ارتباط با هم قرار دارند و هیچ جزئی بدونِ ملاحظه خصلتهای حاکم بر اجزای دیگر، قابل ملاحظه دقیق نیست. نمیشود نظام آموزشی یک نوع خاص باشد اما مسئله آموزش، فرضاً در روانشناسی، بررسی نشده باشد.
هنگامی که از «نظام آموزشی»، حداقل در کلیات صحبت می کنیم، همه بخشهای آموزشی را در بر میگیرد؛ همچنین با سایر بخشها نیز در رابطه است؛ نظام، خصلت مجموعه، در ارتباط با هدف است و آن هدف به همه اجزاء از طریق ربط، نسبت دارد، به عبارت دیگر «تعیّنِ در رابطه»است. یعنی خصلت، در رابطه مشخص می شود.
کسی دیدِ نظام مند دارد که رابطه را ببیند و اثر و تعیّن آنرا در ارتباطِ سیستم با سیستم شامل، و یا نظام با نظام شامل و همچنین با بخشهای تحت شمول مشاهده کند؛یعنی نظام را یک تعیّن، یا پیدایش خصلت، در رابطه میبیند.
با نگاهِ نظام مند و سیستمی، آموزش و فُرم را نمی شود از هم جدا دید. نظام آموزشی،بی شک قوانینی کلی دارد که هم در یادگیریِ بخش فیزیک و شیمی، هم در یادگیری روانشناسی و جامعه شناسی، هم در علوم تجربی، هم در علوم انسانی، هم در علوم نظری وغیره از آن استفاده میکنند. آن کلیات، درباره محرِّک صحبت میکند و میگوید انگیزه، کجا به حرکت در میآید و چه انگیزهای، انگیزة معتدل است و چه چیز نرمال است و چه چیز طبیعی نیست.
قوانین آموزشی، ضرورتاً با آنچه که علت حرکت در انسان است، سر و کار دارد. اشتیاق، چگونه پیدا میشود؟ و چه اشتیاقی معتدل است؟ رغبت چگونه پیدا میشود؟ چه رغبتی معتدل است؟ فراگیری، بر اساس چه رغبتی باید باشد؟ نمیتوانید بگویید نظام آموزشی داریم ولی این نظام آموزشی، کاری با روانشناسی ندارد. اگر با روان شناسی ارتباط داشته باشد، ضرورتاً نمیتواند درباره انسان بینظر باشد. مگر میشود روان شناسی داشت و درباره انسان ساکت بود؟!همگن همان روان شناسی، میخواهد درباره جامعه شناسی حرف بزند. اگر گفتیم ما در شناسایی روابط انسانی، و روابط رشد فرد و جمع، از وحی بینیاز هستیم، طبیعی است که کل اینها، محتوا و روابطش عوض میشود.
واضح است که نظام نمیتواند جدای از محتوایش باشد و نیز نمیتواند جدای از سایر نظامها باشد. این سیستمی است که زیر سیستمِ یک سیستم شامل تر و بزرگ تر از جامعه است. میخواهد شرایطی را برای تربیت و فراگیری درست کند. آن شرایطی هم که در اقتصاد است، آن شرایط و روابطی هم که در جامعه شناسی و فرضاً علوم سیاسی و مدیریت و غیر ذلک است نمیتوانند از هم جدا باشند؛ معنای به کار بردن «نظام» این است که خصلت ترکیب و تعیّنِ در ترکیب ملاحظه شود.
یک نکته در آموزش الحادی و آموزش ایمانی
به شکلی ساده تر در قالب مثال هایی مطلب را بیان می کنم، نظام آموزشی الحادی چگونه است؟ ملحد، به آخرت امیدی ندارد؛ لذّاتِ این دنیا، برایش مهم است. حالا چه لذات این دنیا را در رتبه سافل ملاحظه کند و چه در رتبه عالی؛ توجهش به دنیا است و همه را منحصر به همین عالم میداند. طبیعی است لذتی که برای ملحد است، از طلب علوّ و برتریِ بر غیر حاصل میشود. لکن برای مسلمی که متذکّر باشد، این گونه نیست.، یک مسلم وقتی در برابر ریاست قرار میگیرد، مثل اینکه در یک خطر عظیم واقع شده باشد میترسد؛ از اینکه مبادا برای نفسش توجه به غیر خداوند تبارک و تعالی پیدا شود خائف است. میداند که باطن ریاست چیست، لذا محرِّکش در عمل، حبّ ریاست نیست. امیدش به خداوند متعال است، لذا خُمود برایش پیدا نمیشود. یعنی رجاء واثقی دارد در عین حال مضرات توجه به ریاست را هم ندارد. تا وقتی ریاست و تذکر دارد، جای لذت، رنج میبرد.
چون باطن ریاست را امر دیگری میداند. باطن طلب علو را، چیز دیگر میداند. معتقد است که «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً». بنابراین سلب اختیار از غیر نمی کند؛ در آنجایی هم که کار میکند، میخواهد عمل به وظیفه کند؛ یعنی چه؟ یعنی وظیفهاش را برابر خدا انجام بدهد. هرچه بار مسئولیت، کمتر باشد، راحت تر است و اگر دید یکجا که مسئولیتش کم میشود ناراحت است و یا در خاطرش یک نگرانی پیدا شده است، به خودش میپیچد، زنگ خطر را حس میکند. مثل کسی که یک مرتبه در یک تست متوجه میشود که سرطان دارد، بدون اینکه قبلا اثری از درد را حس کرده باشد. اگر رتبهاش کم شد و فهمید در قلبش چیزی پیدا شده که خوشش نیامد، نفسش را دوباره مورد بررسی قرار میدهد. درِ خانه خدا مینالد، که این حالت از من برطرف بشود، میفهمد که این، خطر است.
وقتی تکلیفی ازش برداشته میشود و برادر دیگرش آن را انجام میدهد و میبینید که این کار را او یک قدم جلو برد، در قلبش پرواز میکند، شاد است. الحمد لله که چنین برادری را خدا به ما داد که این گونه به اسلام خدمت میکند. در نفسش از اینکه برایش شکر حاصل شده، غرور پیدا نمیکند، بلکه میگوید «انّ الحمد لله»، حمد، مطلقا مال خدا است. برای همین حال جای شکر دارد. این مثال بود حال دقت کنید که آیا محتوا، در نحوه آموزش اثر دارد یا خیر؟! آیا محتوا در ایجاد رغبت اثر دارد؟! آیا قوانین نظام صرفاً مثل ابزار علوم تجربی هستند؟!
- ضرورت همگن بودن نظام آموزشی با سیستم های سیاسی و اقتصادی
بیشتر دقت کنیم، ببینیم این قوانینی که بر یادگیری حاکم می شود و یک بخش از سیستم جامعه را تحویل می دهد، آیا میتواند با قوانینی که در بخشهای دیگر است، متفاوت باشد؟ یعنی خصلتِ یک بخش، روی بخشهای دیگر اثر دارد ولی آیا اینها همجهتاند؟ یا در جهت نقض یکدیگر عمل می کنند؟ طبیعتاً نظام آموزشی، باید با نظام اقتصادی، با نظام سیاسی و سایر بخشها همگن و همجهت باشد. اینها اگر همگن نباشند، همدیگر را نقض میکنند، اجتماع متشتت میشود و محصولاتی هم که این نظام آموزشی میدهد، در دستگاههای دیگر، قابل مصرف نیست.
- برتری جویی غرب و نظام متمرکز جهانی
وقتی مبنای نظام، برتری جویی باشد، قدرت انتخاب دیگران را در قدرت انتخاب خود حل می¬کند، البته نه به شیوهای که آنقدر شناخته شده باشد که نشود این کار را انجام داد. در نظامهای متمرکز غربی و شرقی، تمرکز دوران امپراطوریهای مستبد چند هزار ساله قبل مثل فراعنه را به ظاهر نمیبینید، ولی جوهره کار همان است. ببینید در سیاست و اقتصادشان «تمرکز» چگونه کار میکند. هر چند شکل و فرم تنظیمشان از پیچیدگی خاصی برخوردار است که تفرعنِ فراعنه مصر را مشاهده نمیکنید؛ ولی تکنیک، با تمام پیچیدگی، در تمام ابعاد، در خدمت «تمرکز» است.
اقتصاد مبتنی بر اصالت سرمایه است، بنابراین میبینیم «شرکت» به جای عقد جایز،عقد لازم میشود، قرارداد لازم الوفائی که باید به آن عمل کرد. وقتی چنین شد؛ دستگاه حقوقی،پشتیبان این شرکت میشود. در عقد جایز هر گاه یکی از شرکاء پشیمان شدند، شرکت بهم میخورد؛ اما در شکل غربیاش اگر کسی قرارداد بست، باید به این قرارداد وفا کند، اگر وفا نکرد، دادگاه او را به تأدیه خسارت مجبور میکند، یعنی پیدایش و تولد چنین مرکزی را، دستگاه حقوقی طرفداری میکند. لازمه عقد جایز چیست ؟ همین یک اصل اگر برقرار شود شرکتهای بسیار بزرگ، شرکتهای چند ملیتی، فرو میریزند.
همچنین وقتی شرکت استقرار یافت، طبیعی است که قدرت تولید انبوه هم پیدا میکند ؛ به اصطلاح صرفه جویی در مقیاس ایجاد می شود. این صرفه جویی در مقیاس، مجبور است تکنیک متناسب خودش را بیاورد که ضرورتاً با این دستگاه و این شرکت، جز شرکتی نظیر خودش نمیتواند رقابت کند؛ بنابراین تکنیک، تنها با تولید انبوه رشد میکند، بنابراین تکنیک، تابع تعیین موضع تعداد معدودی است. و موضعگیری بقیه تبعی میشود. یعنی اختیارِ دیگران در تولیدات، در انتخاب و اختیار کسانی که هیئت مدیره شرکت را دارند حل میشود. خرید، مصرف، بازار تقاضا و عرضه، رابطهای که بین این شرکتها برقرار میشود، چه به صورت عرضی و چه به صورت طولی، یعنی چه در پروسه تولید و جریان تولید از ابتدای استخراج مواد خام تا تبدیل شدن به کالا، و چه در رابطه با کسانی که تولید کالا کرده اند، تعیین موضع دیگران، به دست افراد خاص و محدودی قرار گرفته است.
- «نظام متمرکز» حاکم بر قدرت انتخاب مردم در سیستم اقتصادی موجود
مقداری بالاتر میآیم، بانک (سازمان بزرگ اعتبارات) اسیر دست شرکتها است. چون به شرکتها وام میدهد. ولی این دید، یک دید نازل است. عمیقتر که نگاه کنیم، میبینیم شبکهای که این کالاها را هماهنگ میکند، بانک است. یعنی هر کالایی، اعتبار اقتصادی ایجاد میکند. آن اعتبارات توسط بانک قدرت ایجاد ربط و هماهنگی دارد. بانک، با قوانینش چکار میکند؟ اشخاصی در بانک بررسی میکنند، قوانین را درست میکنند. آن قوانین را براساس تکنیکهایی درست میکنند. تکنیکها را برای اجرای مقاصد خاصی به خدمت میگیرند.
به نظر می رسد هیئت مدیره نسبت به بانک و مجمعی که قوانینش تصویب میشود، تحت کنترل تکنیک هستند؛ ولی تعبیر صحیح این است که اینها تکنیک را برای رسیدن به مقاصد خاص به خدمت میگیرند. یعنی از راه تکنیک، اختیارات را به نفع خود تنظیم مینمایند. قدرت انتخاب دیگران را، از راه تکنیک مصادره می¬کنند. وقتی میگویند نرخ بهره را پایین بیاورید، تا پول به جامعه تزریق شود، یا زمانی که میگویند نرخ بهره را بالا ببرید، تا پول را از جامعه بیرون بکشیم، این فرمول ها، ابزار دست کیست؟ و قدرت انتخاب چه کسانی است که در این محورِ تابع و متغیّر،عمل میکند؟ در اینجا قدرت انتخاب، متمرکز به دست کیست؟ این را «نظام متمرکز» میگوییم. پس تولیدش، آنجا که از صرفه جویی در مقیاس صحبت می کند، مصرف و روابطش، همه، متمرکز میشود.
- قدرت های رسانه ای حاکم بر قدرت انتخاب در نظام های سیاسی
آیا فقط در بخش اقتصاد اینگونه است؟ یا نه، بخش سیاسی هم همین است. در آنجاها هم مثل آنچه که در تزریق پول مشاهده کردید، رسانههای ارتباط جمعی با استفاده از شیوههای روانشناسی بسیار پیچیده کار میکنند. این فقط نرخ بهره نیست که می تواند ایجاد کار و اشتغال یا پایین آمدن قیمتها را کنترل کند. تنها اهرم نامرئیِ سیستم مالی و مالیاتها نیست که کنترل میکند؛ جاهای دیگر هم همین است. لذا با دستگاههای ارتباط جمعیشان قدرت کنترل دارند و کنترل هم میکنند. کمپانیهای خبری دارند و اطلاعات و خبر را طوری تنظیم میکنند که حرکات، در جهت خواست آنها باشد.
- حمایت دستگاه حقوقی بین المللی از سیستم متمرکز قدرت
برای چنین دستگاهی نیز دستگاه حقوقی همین کار را میکند. دستگاه حقوقی کدام روابط انسانی را بین ملتهای مختلف، به رسمیت میشناسد؟! مثلاً کشوری همانند ایران، پس از آن همه مظالمی که بر این ملت رفت و آن همه تجاوزاتی که محاسبه آن تجاوزات را جز خدای متعال و آنهایی که علمشان مستقیماً از ناحیه او است کسی نمی داند، این همه خسارت دید، بعد الان دادگاههای بین المللی، ایران را از نظر حقوقی متجاوز میدانند و هیچ کس نمیگوید آن قراردادها، ناعادلانه بود. در روابط بین ملتها، دستگاه حقوقی کجا است ؟ تشکیلاتش به ظاهر، یک تشکیلات بسیار انسانیِ مستقل از دولت هاست؛ لکن در باطن، نظام آن هم در خدمت تمرکز است.
طبیعی است گاهی یک سوپاپهای اطمینان، یک بازیهای ابتدایی برای اینکه مطلب خیلی رو نباشد، درست میکنند. واترگیت درست میکنند، محکوم میکنند. گرچه حالا اینها دیگر آب و رنگی هم ندارد و کهنه شده است. مردم دیگر اینها را فهمیده اند. باید دنبال یک شیوه دیگری باشند، یک تکنیک دیگر درست کنند. خب این دستگاه حقوقیشان است. این مسئلهای که درانحصارات است و اختیارملتهای ضعیف را تحت قدرت انتخاب و سلطه استعلاءجویان و برتری طلبان قرار میدهد مورد دقت قرار دهید.
مسئله خرید و فروش تکنیک را دقت کنید. ببینید در این خرید و فروش تکنیک آیا تکنیک ابزار تمرکز نمیشود ؟! ابزار برای حاکمیت و تجاوز و ظلم یک عده بر جمع کثیری انسان؟!
- مدیریت اختیارات توسط شبکه ای هماهنگ در نظام سلطه
اگر خصلت تکنیک موجود را ملاحظه کنید طبیعی است که یک شبکه هماهنگ کننده میخواهد؛ و آنهم یک شبکه بزرگ اطلاعاتی میخواهد. روابط انسانها در اینجا حساس میشود. اگر روابط انسانی براساس تمرکز بود، دنبال به کار گرفتنِ قوانینی میروند که در جهت آن تمرکز کار کند؛ بلکه بالاتر، نسخه هم که میدهند، میگویند «گمشده ما، این است، دنبال این بروید». حالا در خود محصولات نمیخواهیم وارد بشویم که حرکتی را که در انسان مبتنی بر تنوع ایجاد میکنند، آیا حرکت معتدلی است؟! میتواند تداوم تاریخی و پویایی داشته باشد؟! به هرحال وقتی شبکه شد، روابط انسانها تأثیر مستقیم پیدا میکند و نظام تحقیقاتی آن جدای از سایر نظامها نیست. حال با توجه به اینکه اقتصادمان متمرکز کار میکند، سیاستمان، دستگاه حقوقیمان و حتی دستگاه تحقیقاتیمان متمرکز کار میکند، آیا ممکن است بگویید نظام آموزشی، گونه ی دیگری آموزش میدهد و به طرف دیگریست؟ آن هم مهرهای همگن با اینها است. آن هم از تمام تجارب و تکنیکهای روانشناسی، استفاده میکند و پیگیری میکند و تحقیق میکند و شناسایی میکند، معتدل مینمایاند؛ هر چند معتدل نیست و در تاریخ از بین میرود. آن هم همین تحقق را میخواهد. نظام آموزشی، تراوشی از محتوا است.
حرمت تضعیف نظام
من در کنار این موضوع، تذکری را عرض می کنم که بحمد الله تغییراتی که پس از انقلاب پیدا شده دارای مبنای مُتقَن و همراه با فطرت بشر است؛ هرچند در تحقق و جریان پیدا کردن در جامعه، از صفر آغاز شده اما در همین قسمتها هم سعیهایی میشود و این سعیها مورد احترام است؛ یکی از جهت اینکه همه اینها در حد اطلاعشان، اکثراً مخلص هستند؛ حالا چه افرادی که فرض کنید در وزارت علوماند، چه آنهایی که در سایر وزارت خانهها هستند؛ کلاً اینها در حد اطلاعاتشان مخلص هستند. بنابراین به افراد مخلصی که میکوشند خدمت کنند اما به دلیل سختی راه در مرحله تحقق، گامهای اولیه را برمیدارند، نمیشود خُرده گرفت و باید با کمال انصاف برخورد کرد.
جنگی است بین کلمه کفر با کلمه حق و اسلام. یعنی کلمه حق، قیامی دارد علیه کلمه کفر و این تعارف بردار نیست. چندی قبل، فردی مطلع از خبرگزاریها، اسنادی را آورده بود، که سه درصدِ اخبار جهان، خبرهای ایران است، ولی سی درصد خبرهایی است که غیر مستقیم، درباره ایران و در جهت از بین بردن انقلاب ایران است. این سی درصد هزینه برمیدارد و رقم بزرگی را تشکیل میدهد. با یک حساب معمولی حس می شود که این از کل منافعی که از ایران، مورد رغبت اینها باشد، برایشان بیشتر خرج دارد. بعد در موضع گیریهای سیاسیای که برای اینها هزینه های سنگین برمیدارد. همه را می پردازند. سِرّ این قضیه چیست؟ اگر کسی جمع بندی کلی نداشته باشد حرفی می زند که حکومت را تضعیف می کند ؛ در حالی که حکومت در یک چنین جایگاهی قرار دارد، لذا عرض میکنیم تضعیف حکومت نظام مبارک جمهوری اسلامی، به هر نحو، حرام است.
از هیئتهای علمی، انتظار می رود که این مطلب را رعایت کنند و ان شاء الله تعالی در آینده، مخصوصاً در جامعه، کلمات و اصطلاحات را، نماینده مفاهیمی بدانند که آن مفاهیم، در رابطه با فلسفههاست. اصطلاح اگر به کار برده شود که معاذالله بازی با الفاظ باشد، از نظر پرورشی و تربیتی آثار خیلی بدی دارد. و اگر به کار بردن اصطلاح برای لفّاظی و جلب نظر غیر و وجاهت هم نباشد، همان محتوای مربوط به دستگاه و سیستم متمرکز جهانی را ارائه میدهد؛ گسترش همان دستگاه کفر است که آن هم درست نیست.
البته گاه در معنای اصطلاح تصرف میکنید، یعنی آن را معنای ناسازگار با طبیعت جهان میدانید و میگویید این اصطلاح را غلط به کار گرفته اند؛ میگویید این لغت را اگر اینگونه به کار بگیرید فرضاً معنای خلافِ صیانت انسان می دهد. عین همین را هم میتوانید در جاهای دیگر هم بگویید. در بکار بردن واژهها، در شناسایی روابط، در همه شئون آموزشی، آن چه حق است باید نشر پیدا کند. در صورتی که استاد این گونه باشد، شاگرد میبیند که مقهور دستگاه کفر نیست. بعد سؤال میکند، میبیند این مُعجب به آنچه که در دست خودش باشد هم نیست؛ اینها در تربیت فرد اثر میگذارد. من روابط کوچکی را از آموزش عرض کردم، اگر کل نظام بر این انگیزه باشد، یعنی اگر روابط حاکم بر تدریسِ تمام رشتهها بر این اساس باشد، آن وقت شما میتوانید بحول الله و قوته هم جهت بودن تربیت را بر اساس توحید، ملاحظه کنید.
بد است که در جامعه فساد راه بیفتد، چه در شکل فسقها و فجورهایی که قدیم بود فرضاً امور جنسی و فحشا و یا اینکه معاذ الله حبّ ریاست و شئون دیگرش. بلکه حب ریاست و خصوصیاتش بدتر از اولی است؛، بدتر به حسب آن چیزی که علمای اخلاق فرموده اند. اصل رغبتها و مبنای تحریکها، باید بر مبنای چیز دیگری باشد تا به یاری خداوند متعال به تدریج به نتیجه برسد. کسانی که اولیاءشان طاغوت است در نظام آموزشی سیرشان سیر دیگری است. کسانی که کفر میورزند، حتماً اولیاءشان طاغوت است. نظام آموزشی آنها حتماً برای طاغوت شدن یا همکار طاغوت شدن مهره میسازد. اما نظام پرورشی و نظام آموزشی اسلام، پرورشی را تحویل میدهد که اولیاء و ولیّشان، خدا باشد. امیدواریم خداوند تبارک و تعالی، ما را تحت ولایت خودش قرار دهد و تلاش هایی هم که تدریجاً میشود، ان شاء الله تعالی در اینکه ولایت حضرت حق را در همه شئون اجتماعی از جمله نظام آموزشی، جریان بدهد موفق کند. محتوا و خصوصیات نظام آموزشی بگونه ای باشد که ان شاء الله تعالی همه بخشهای دیگر جامعه را در مسیر ولایت قرار دهد.
«و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته».
نظر شما