شريف !
وقتي سنگ ها دستهات را پيدا نكردند
بلند شو !
تكه تكه هاي تنم را بردار
پرتاب كن
ذره ذره هاي گم شده ام را
تا تاول هاي اطراف لبهام به شكل فرياد درآيند
تا تنم بوي زيتون زارهاي ساليان دور بگيرد
*
شريف !
تانك ها كه از كنار شقيقه ام مي گذشتند
از لابه لاي انگشت هام
عجيب بوي شقايق له شده مي آمد
پرت پوتين ها كه مي شدم
يادت مي آيد
بر بلند ترين درخت زيتون
آشيانه مان را
من هنوز هم لالايي مي خوانم
تخم هاي شكسته را
جوجه هايي كه بلنداي پروازشان فراتر از خاك ها نرفت
*
شريف !
به گرگ و ميش چشم هام نگاه كن
فلسطين هم درست مثل من
زني است
با پاهاي خون آلود
هزاران بار هم كه بر خاك بيافتد
دوباره برمي خيزد
سنگريزه ها را از دامنم بردار .
* طيبه نيكو
نظر شما