پیام‌نما

وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا * * * و حقّ خویشاوندان و حقّ تهیدست و از راه مانده را بپرداز، و هیچ گونه اسراف و ولخرجی مکن.* * * ز مسكين بكن دستگيرى تو چند / بده حق ابن السبيل نژند

۳۱ شهریور ۱۳۸۵، ۱۲:۴۹

بررسي علل وقوع تجاوز عراق عليه ايران ؛

جنگ تحميلي ؛ بازخواني ناكامي جهاني در شكستن اراده يك ملت

جنگ تحميلي ؛ بازخواني ناكامي جهاني در شكستن اراده يك ملت

خبرگزاري مهر-گروه دفاع مقدس:انقلاب‌ اسلامي ايران از بدو پيدايش، دنياي غرب و همچنين ابرقدرت شرق آن زمان‌ را به مبارزه طلبيد. به لحاظ نظري،انقلاب ‌اسلامي،اساس نظم بين‌المللي را كه پس از جنگ جهاني دوم شكل گرفته بود، زير سؤال برد.انقلاب‌ اسلامي ايران، آشكارا، مخالفت خود را با سلطه دو ابرقدرت، به ويژه آمريكا اعلام كرد و به علاوه، اين تصور كه انقلاب ‌اسلامي با گسترش روز افزون خود، منافع غرب را در سراسر جهان و به ويژه خاورميانه به خطر مي‌اندازد، آرامش را از آمريكا و متحدانش سلب كرد.

به گزارش مهر؛ همان گونه كه هر پديده و حادثه سياسي و اجتماعي داراي ويژگي‌هاي گوناگوني است و علت وقوع و چرايي آن را نمي توان به يك عامل نسبت داد، پديده بزرگي چون جنگ ايران و عراق نيز از اين پيچيدگي مستثنا نيست. بر اين اساس، با نگاهي به شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران، علل و عوامل گوناگون اين پديده در دو مبحث بررسي خواهد شد.

در مبحث نخست، علل و عوامل ساختاري يا زمينه ‌ساز شامل تأثير سياست‌ها و موضع‌ گيريهاي ابرقدرت‌ها، نقش تشويقي و حمايت كشورهاي منطقه، وضعيت مساعد داخلي و سرانجام، پندارهاي رهبر عراق بررسي مي‌شود. در مبحث دوم نيز با بررسي علل غايي و اهداف صدام از شروع جنگ، مطالبي چون عقده شكست و حقارت تاريخي قرارداد 1975 ميلادي الجزاير، ادعاي ژاندارمي منطقه و جانشيني شاه، اثبات قدرت حزب بعث در برابر انقلاب ‌اسلامي، حذف رقيب عقيدتي (ايدئولوژيكي)، چشم داشت به مناطق نفت‌ خيز جنوب ايران و تلاش براي شكست انقلاب ‌اسلامي مورد كنكاش قرار مي‌ گيرد.

عوامل ساختاري و زمينه‌‌ ساز

الف ) موضع مساعد آمريكا

سياست‌هاي بين‌المللي مساعد آمريكا - چه به صورت حمايت از عراق و چه در قالب بي ‌طرفي در جنگ - نخستين عامل زمينه ‌ساز تجاوز عراق به جمهوري‌اسلامي ايران است. در حالي كه هنوز نظامي دو قطبي بر جهان حاكم بود، بسيار بعيد به نظر مي‌رسيد كه صدام بتواند بدون توافق و جلب ‌نظر ابرقدرت‌ها به چنين اقدام پر خطري دست بزند. به ويژه، موضع ‌گيري دولت آمريكا درباره ايران، كه ناشي از حساسيت آشكار و اعلام شده آن دولت نسبت به منافع حياتي مورد ادعاي خود در خليج ‌فارس بود، تأثير به سزايي در اين تصميم عراق داشت.

روزنامه واشنگتن پست: «اگر آمريكا، برلين را از دست مي ‌داد، هنوز مي توانست از اروپاي غربي دفاع كند، اما خليج ‌فارس داراي موقعيت قابل قبولي در هرگونه عقب ‌نشيني نمي ‌باشد … در واقع، نتيجه غيرقابل اجتناب يك عقب ‌نشيني بزرگ غرب از خليج [فارس]، از بين رفتن تمام نظام بين‌المللي را كه آمريكا بعد از جنگ جهاني دوم برقرار كرده است، باعث خواهد شد»

انقلاب‌ اسلامي ايران از بدو پيدايش، دنياي غرب و همچنين ابرقدرت شرق آن زمان‌ را به مبارزه طلبيد. به لحاظ نظري، انقلاب ‌اسلامي، اساس نظم بين‌المللي را كه پس از جنگ جهاني دوم شكل گرفته بود، زير سؤال برد. نظمي كه به ‌دليل وجود سلطه دو ابرقدرت جهاني در روابط بين‌المللي، پذيرفته شده بود. انقلاب‌ اسلامي ايران، آشكارا، مخالفت خود را با سلطه دو ابرقدرت، به ويژه آمريكا اعلام كرد و هنگامي كه دانشجويان پيرو خط امام، سفارت آمريكا را تسخير كردند، ايران نشان داد كه عملاً قصد درگيري با نظام بين‌المللي مبتني بر وجود دو قطب مسلط را دارد. به علاوه، اين تصور كه انقلاب ‌اسلامي با گسترش روز افزون خود، منافع غرب را در سراسر جهان و به ويژه خاورميانه به خطر مي‌اندازد، آرامش را از آمريكا و متحدانش سلب كرد.روزنامه آمريكايي "واشنگتن پست" در اين باره مي ‌نويسد: «اگر آمريكا، برلين را از دست مي ‌داد، هنوز مي توانست از اروپاي غربي دفاع كند، اما خليج ‌فارس داراي موقعيت قابل قبولي در هرگونه عقب ‌نشيني نمي ‌باشد … در واقع، نتيجه غيرقابل اجتناب يك عقب ‌نشيني بزرگ غرب از خليج [فارس]، از بين رفتن تمام نظام بين‌المللي را كه آمريكا بعد از جنگ جهاني دوم برقرار كرده است، باعث خواهد شد»

اگر ترس آمريكا را از اصرار كلامي و عملي ايران در بيرون راندن قدرت‌هاي خارجي از منطقه درنظر بگيريم، عمق تضاد آمريكا با جمهوري ‌اسلامي بيشتر روشن مي ‌شود. بعدها «كسينجر»، در 3 تير 1361 طي مقاله ‌اي نوشت: «اگر عراق جنگ را برده بود، امروز نگراني و وحشت در خليج‌ فارس وجود نداشت و منافع غرب در منطقه، آنقدر كه اينك در خطر است، دچار مخاطره نبوده، در هر حال، با توجه به اهميتي كه توازن قوا در اين منطقه دارد به نفع ماست كه هر چه زودتر در اين منطقه آتش‌ بس برقرار كرده و به‌ تدريج به رژيم سازش كاري كه در آينده احياناً جانشين رژيم انقلابي ايران مي‌شود، نزديك گرديم.»

تجاوز به ايران مي ‌توانست منافعي براي آمريكا به همراه داشته باشد، كه مي‌توان به موارد زير اشاره كرد:

1- از ديد آمريكايي‌ها، فشارهاي سياسي و اقتصادي ناشي از جنگ به فروكش كردن احساسات انقلابي مردم ايران كمك مي كرد و به اصطلاح، انقلابي‌ها را بر سر عقل مي ‌آورد و سرانجام روند انقلاب ‌اسلامي را در مسير مورد نظر و دلخواه آمريكا قرار مي ‌داد.

2- پيامدهاي جنگ، ايران را متقاعد مي ‌كرد كه براي تأمين نيازمندي ‌هاي خود به ويژه نيازهاي نظامي و تسليحاتي، به آمريكا روي آورد.

3- جنگ، ايران را وادار مي كرد، يا خود را تسليم وضعيت جاري جهان كرده و به ناچار اهداف انقلابي خود را فراموش كند و يا در پي مقاومت در برابر تجاور عراق، بر اثر كمبود سلاح از پا درآيد، كه در هر دو صورت، نتيجه به سود آمريكا بود.

4- فشارهاي اقتصادي، نظامي و سياسي منجر به ايجاد نارضايتي مردم از هيئت حاكمه جديد در ايران مي‌شد.

5- ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و رودررو قرار دادن كشورهاي عربي با ايران و بازداشتن اعراب از توجه به اسرائيل و متوجه ساختن آنها به ايران، از ديگر اهداف اين تجاوز بود. 

6-هدف ديگر آمريكايي‌ها در كوتاه مدت و به صورت مقطعي، آزادي گروگان‌هايش بود. بدين‌‌ترتيب، آمريكايي‌ها با توجه به اهداف مورد نظر خود، ويژگي‌هاي منطقه و همسايگان، وجود مشكلات مرزي ميان ايران و عراق و نيز تمايل عراق به توسعه‌طلبي، اين كشور را براي حمله به ايران تحريك و تقويت كردند و در اين راه از هيچ كوششي روي گردان نبودند.

شوروي با داشتن بيش از شصت ميليون مسلمان، از اهداف و شعارهاي انقلاب‌ اسلامي احساس خطر مي ‌كرد. بنابراين، وقوع جنگ باعث مي ‌شد ايران به ‌دليل تحمل تلفات و خسارت ‌هاي اقتصادي، از صدور انقلاب بازمانده و به دليل ناكامي در رسيدن به اهداف خود الگوي مسلمانان جهان قرار نگيرد و به اين ترتيب، شوروي از خطر احتمالي اسلام‌ گرايان در امان مي ‌ماند

روزنامه "وال استريت ژورنال" در 4 ژوئن 1980 ميلادي مي‌نويسد: « با وجود عدم تمايل آمريكا به ياري علني عراق، نشانه‌هايي در دست است كه حاكي از كمك‌هاي سري واشنگتن به عراقي‌ها مي‌ باشد … برخي از اسرائيلي‌ها از اين مسئله آزرده خاطرند كه نخست‌ وزير آنها، "مناخيم بگين" در اين هفته به تقاضايي از آمريكا مبني بر حفظ آرامش پاسخ مثبت داده است و اين در حالي است كه هواپيماهاي حمل‌و‌نقل عراق جهت حمل تداركات نظامي براي استفاده در جنگ عراق عليه ايران، در اردن، كشوري كه پهلو به پهلوي آنان است، به زمين نشسته است. به گفته راديو اردن، اين تقاضا روز يكشنبه به وسيله سفير آمريكا آقاي "ساموئل سويز" ارائه شده است، ليكن سفير آمريكا به بگين توضيح داده است كه موافقت اسرائيل مبني بر اجازه پروازهاي غير تعرضي بين اردن و عراق به هواپيماهاي عراقي، موجب حفظ منافع آمريكا در منطقه مي‌گردد و اين توضيح، آقاي بگين را قانع نموده است.»

ب ) موضع شوروي

شوروي نيز در اين جنگ در ظاهر اعلام بي ‌طرفي مي ‌كرد، اما در نهان به پشتيباني از عراق و تأمين تسليحات آن كشور مي‌پرداخت. اين كشور با آن كه قبلاً از تجاوز عراق به ايران آگاه بود، ولي هيچ تلاشي براي بازداشتن صدام از حمله به ايران به عمل نياورد، زيرا آغاز اين جنگ منافعي براي شوروي در بر داشت كه مهمترين آنها عبارت بودند از:

1- شوروي از دير باز قراردادهاي نظامي و امنيتي گوناگوني با عراق منعقد كرده و به صورت بزرگ ترين پشتيبان اين كشور درآمده بود، به ‌گونه‌‌اي كه با شروع جنگ، شوروي به عمده ترين تأمين كننده نيازهاي تسليحاتي عراق تبديل شد.

2- با توجه به رقابت ميان دو ابرقدرت جهان - و تمايل دولت شاهنشاهي ايران به غرب و دولت عراق به شرق - شوروي مصمم شد پس از وقوع انقلاب ‌اسلامي، با استفاده از حربه جنگ، ايران را در زمره كشورهاي بلوك شرق درآورد.

3- شوروي با داشتن بيش از شصت ميليون مسلمان، از اهداف و شعارهاي انقلاب‌ اسلامي احساس خطر مي ‌كرد. بنابراين، وقوع جنگ باعث مي ‌شد ايران به ‌دليل تحمل تلفات و خسارت ‌هاي اقتصادي، از صدور انقلاب بازمانده و به دليل ناكامي در رسيدن به اهداف خود الگوي مسلمانان جهان قرار نگيرد و به اين ترتيب، شوروي از خطر احتمالي اسلام‌ گرايان در امان مي ‌ماند.

4- با شروع جنگ، اتحاد شوروي مي ‌توانست جمهوري ‌اسلامي ايران را براي حل مسالمت ‌آميز مسئله افغانستان تحت فشار قرار دهد و بدين ‌سان، هم گروه‌هاي مبارز افغاني از حمايت ايران محروم مي‌شدند و هم افكار عمومي از مسئله افغانستان منحرف مي‌شد. بعلاوه، كمك‌‌هاي نظامي و اقتصادي ايران به افغانستان نيز قطع مي‌شد.

5- اتحاد شوروي مي ‌توانست در اين جنگ، كارآيي تسليحات و ابزارهاي نظامي خود را به نمايش بگذارد و ضمن جلب توجه كشورهاي ديگر براي خريد تسليحات روسي، زمينه گسترش رابطه با جمهوري ‌اسلامي ايران را نيز فراهم كند.
 
ج ) موضع كشورهاي منطقه

كشورهاي منطقه با تصميم صدام براي حمله به ايران همسو بودند. البته اين همسويي بيش از آنكه ناشي از سياست‌ها و آرمان‌هاي مشترك آنها باشد، به‌ دليل احساس خطر مشترك اين كشورها از انقلاب ‌اسلامي بود. انقلابي كه توانسته بود رژيم پادشاهي 2500 ساله را سرنگون كند، مي ‌توانست خطري جدي براي كشورهاي منطقه باشد، زيرا اين كشورها ويژگي‌هاي مشتركي با رژيم شاهنشاهي داشتند، همچون: وابستگي به آمريكا، فساد اخلاقي، تجمل‌ پرستي، مخالفت با دين، استبداد و …از سوي ديگر، جمهوري ‌اسلامي در موضع ‌گيري‌هاي آشكار و نهان، تمايل خود را به سرنگوني دولت‌‌هاي منطقه و همچنين، خيزش انقلابي مردم منطقه و برقراري حكومت اسلامي در اين كشورها اعلام كرده بود.

طي ملاقات صدام با برخي سران عرب منطقه، طرفين ضمن تجزيه و تحليل شرايط و اوضاع و احوال ايران و اينكه جمهوري ‌اسلامي با مخالفت ‌هاي متعدد و تجزيه ‌طلبي كردها و مشكلات ناشي از گروگان ‌گيري كاركنان سفارت آمريكا رو به رو بوده و بعلاوه، ارتش ايران محروم از سران خود و ناتوان از رساندن آذوقه و تجهيزات لوازم يدكي مي‌باشد، به اين نتيجه رسيدند كه عراقي‌ها و متفقين عرب آنها در سواحل خليج ‌فارس خود را براي شكست دادن رژيم انقلابي ايران آماده نمايند و به هم اطمينان مي‌دادند كه اين كار يك تفريح نظامي بيش نخواهد بود

روزنامه "تايمز لندن" در 30 دسامبر 1979 ميلادي (9 دي 1358) از قول "حسنين هيكل" در اين‌ باره نوشت: «كشورهاي خليج‌ فارس، ثروتمندترين كشورهاي جهانند … [اما] آنها بيش از همه تهديد ناشي از انقلاب ‌اسلامي و شكست آمريكا و درك شرايط را احساس مي‌كنند. سال‌هاي سال، كشورهاي منطقه ابتدا با حمايت بريتانيا و سپس آمريكا وضعيت آرامي داشتند ولي همان‌گونه كه يكي از حكمرانان به ما گفت، اينك آنان بين آب و آتش اند، ملتهب از قدرت [امام] خميني و يخ ‌زده از ضعف كارتر [رييس جمهور آمريكا]. اينك [امام] خميني در صحنه است، كسي كه مشكلاتشان را فزوني بخشيده، اسلامي جديد را اعلام داشته و اسلام آمريكايي خليج [فارس] را به اسلام طلايي تغيير داده است.» در چنين وضعيتي، صدام كه به نگراني دولت ‌هاي منطقه از گسترش انقلاب ‌اسلامي پي برده بود، بسيار تلاش مي ‌كرد تا خود را ناجي اين دولت ها معرفي كند. به همين دليل، اندكي پس از موضع ‌گيري كارتر در سال 1980 ميلادي مبني بر دفع هر گونه تجاوزي نسبت به كشورهاي منطقه، صدام نيز در اقدامي مشابه، پشتيباني خود را از كشورهاي منطقه اعلام كرد. نشريه "ژون افريك" در 9 ژوئن 1982 ميلادي (19 خرداد 1361) درباره حمايت كشورهاي عربي از صدام نوشت: «روز پنجم اوت 1980 ميلادي (14 خرداد 1359) صدام با بعضي از سران منطقه در شهر طائف ملاقات مي‌كند. از لحاظ تئوري، هدف از اين ديدار تقويت همكاري بين آنها و حصول توافق درباره يك استراتژي براي مقابله با ضميمه كردن بيت ‌المقدس به اسرائيل بود، ولي در واقع مبارزه عليه جمهوري ‌اسلامي ايران در سرلوحه [برنامه‌هاي] اين ملاقات قرار داشت. طي ملاقات مذكور، طرفين ضمن تجزيه و تحليل شرايط و اوضاع و احوال ايران و اينكه جمهوري ‌اسلامي با مخالفت ‌هاي متعدد و تجزيه ‌طلبي كردها و مشكلات ناشي از گروگان ‌گيري كاركنان سفارت آمريكا رو به رو بوده و بعلاوه به زعم آنها، ارتش ايران محروم از سران خود و ناتوان از رساندن آذوقه و تجهيزات لوازم يدكي مي‌باشد، به اين نتيجه رسيدند كه عراقي‌ها و متفقين عرب آنها در سواحل خليج ‌فارس خود را براي شكست دادن رژيم انقلابي ايران آماده نمايند و به هم اطمينان مي‌دادند كه اين كار يك تفريح نظامي بيش نخواهد بود. بدين مناسبت هديه‌ اي از سوي ميزبانان صدام حاوي گزارشي از اوضاع اقتصادي و اجتماعي و نظامي وقت ايران كه از سوي دستگاه‌هاي سري آمريكا تهيه شده بود، به صدام داده شد»

كمك‌هاي مالي و تسليحاتي كشورهاي منطقه به صدام در طول جنگ و حمايت‌هاي آشكار آنها از صدام حسين، به خوبي، ادعاي همسويي و حتي پشتيباني اين كشورها را از صدام براي حمله به ايران اثبات مي‌كند.

د ) اوضاع مساعد داخلي عراق

وضعيت سياسي و اجتماعي عراق - چه آن را طبيعي بدانيم، چه مصنوعي - براي حمله به ايران مساعد بود. تمايل حزب بعث عراق به توسعه‌ طلبي و گسترش نفوذ فرهنگي – سياسي در منطقه، يكي از اهداف عمده و اساسي اين حزب به شمار مي‌رفت. هر چند بيشتر مردم عراق در پي تحقيرهاي چند قرن گذشته ناشي از استبداد داخلي و استعمار خارجي و بي‌ثباتي‌هاي سياسي موجود در آن كشور پس از كسب استقلال، خواهان دستيابي به يك جايگاه و موقعيت مناسب در سطح منطقه و جهان عرب بودند. ولي متاسفانه اين خواسته طبيعي به دليل نبود رهبري سالم، همواره مورد سوء استفاده برخي گروه‌ها و عناصر فرصت‌ طلب قرار مي‌گرفت و آن را از مسير تكاملي خود منحرف مي‌كرد.

مهم ‌ترين سازماني كه در دهه‌هاي اخير - از سال 1948 ميلادي - بر عراق تسلط يافت، حزب بعث بود كه با شعارهاي "وحدت عربي"، "ناسيوناليسم" و "سوسياليسم" به وجود آمد اين حزب با تكيه بر ايجاد ملت واحد عرب، كه شخصيت و هويت واحد دارد، منادي احياي مليّت و قوميّت عرب شد و خود را حزبي انقلابي معرفي كرد كه مصمم است تا تمام آحاد عرب را تحت لواي يك دولت مستقل مركزي متحد كند.

پس از پيروزي انقلاب ‌اسلامي، صدام حسين كه از سران اصلي حزب بعث بود، با هنرمندي تمام وارد صحنه سياسي شد و از آرزوهاي مردم عراق در مسير تأمين اهداف و انگيزه‌هاي شخصي خويش و حزب بعث استفاده كرد. در اين راستا، وي با طرح شعارهاي "پان عربيسم" و رسالت تاريخي ملت عراق در دفاع از كيان و شرافت اعراب و با ايجاد زمينه‌هاي لازم و كسب حمايت غرب و كشورهاي عربي، در حالي كه چند صباحي بيش از شكوفايي و پيروزي انقلاب ‌اسلامي و شكل‌ گيري نظام جمهوري ‌اسلامي ايران نمي ‌گذشت، به ايران حمله كرد تا از شرايط مساعدي كه فراهم شده بود، بيشترين استفاده را بكند.

"سمير الخليل" نويسنده كتاب "جمهوري و وحشت" در اين‌ باره مي‌نويسد: «آمارهاي مربوط به تعداد پرسنل نيروهاي مسلح عراق در سال 1980 ميلادي (1359)نشانگر اين حقيقت است كه رژيم بعث در ماه‌هاي پيش از آغاز جنگ با ايران، از نظر توان رزمي و امنيتي، خود را در اوج قدرت و اقتدار احساس مي ‌كرد»

تصور رهبران عراق از شرايط ايران و چگونگي موازنه قوا بين دو كشور ايران و عراق تأثير بسيار زيادي در تصميم صدام داشت؛ همه شواهد و قراين نشان مي‌دهد كه صدام تصور مي‌كرد كه ارتش ايران بعد از انقلاب، ارتشي اسمي و توخالي شده است. با وجود آنكه اين ارتش از نظر نيرو و تجهيزات (شامل تانك، هواپيما و هلي‌كوپتر) بر ارتش عراق برتري داشت، اما از نظر كيفيت ‌هاي رزمي، نظير داشتن فرماندهان كار آزموده، نظم و انضباط، ميزان قدرت انجام عمليات، تجهيزات و موارد ديگر، از شرايط نامطلوبي برخوردار بود. بر اساس برخي آمارها، از 200 امير ارتش در حكومت پهلوي، 21 تن اعدام و بقيه باز نشسته شده يا فرار كرده بودند. بيشترين افسران سرهنگ به بالا بازنشسته شده بودند و از همه مهمتر، ارتش ايران، ستون فقرات اصلي خود يعني حدود 40 هزار مستشار آمريكايي را از دست داده بود و سيل ورود تسليحات آمريكايي و قطعات يدكي به كشور نيز قطع شده بود.

از سوي ديگر، ارتش عراق - دست كم از زمان روي كار آمدن بعثي‌ها - به سرعت در دو بعد كمي (نفرات و تجهيزات) و كيفي (آموزش و تكنولوژي) رو به رشد بود، به‌گونه ‌اي كه صدام تصور مي‌كرد به راحتي از عهده تهاجم به‌ ايران برآمده و به هدف خود دست خواهد يافت.

"سمير الخليل" نويسنده كتاب "جمهوري و وحشت" در اين‌ باره مي‌نويسد: «آمارهاي مربوط به تعداد پرسنل نيروهاي مسلح عراق در سال 1980 ميلادي (1359)نشانگر اين حقيقت است كه رژيم بعث در ماه‌هاي پيش از آغاز جنگ با ايران، از نظر توان رزمي و امنيتي، خود را در اوج قدرت و اقتدار احساس مي ‌كرد»

البته رهبران عراق در تجاوز به ايران دو عامل مهم را پيش‌ بيني نكرده بودند. اول، حضور نيروهاي مردمي بود كه با شور انقلابي ناشي از روحيه مذهبي و كلام مؤثر امام خميني (ره) وارد صحنه شده و بدون توجه به معيارهاي نظامي معمول دنيا، با فدا كردن جان خود به رويارويي با تانك‌ ها و توپ ‌ها پرداختند و نيروهاي صدامي را با نيروهاي رزمي جديدي مواجه ساختند؛ دوم، پيوستن ارتش ايران با تمام قوا به نيروهاي مردمي و مقاومت سرسختانه آنها براي حفظ تماميت ارضي كشور اسلامي بود كه براي نمونه، مي ‌توان به عملكرد نيروي هوايي جمهوري ‌اسلامي ايران اشاره كرد كه پس از حمله اول عراق به ده مركز كشور، ضربه نظامي پيش ‌بيني نشده‌ اي به عراق وارد ساخت و تا مدت‌ها برتري هوايي را به نفع رزمندگان اسلام حفظ كرد. همچنين نيروي دريايي ارتش ايران كه پس از انقلاب ‌اسلامي، نسبتا دست نخورده باقي مانده بود، توانست در روزهاي نخست جنگ، نيروهاي عراقي را از دسترسي به آب‌هاي آزاد محروم سازد.

بررسي اهداف صدام

الف) استفاده از شرايط مساعد

صدام هنگامي به قدرت رسيد كه اوضاع بين‌المللي و منطقه ‌اي براي دست ‌يابي به اهدافش  كاملاً مساعد بود، از نظر بين‌المللي، غرب در پي سرنگوني ژاندارم وفادار خود، محمدرضا پهلوي و پيروزي انقلاب ‌اسلامي، منافع خود را بيش از پيش در خطر مي‌ديد. كشورهاي منطقه نيز با خطر صدور انقلاب ‌اسلامي ايران رو به رو بودند. از نظر داخلي، صدام با قساوت و بي ‌رحمي، پايه‌هاي قدرت خود را تثبيت مي ‌كرد و قصد داشت با درآمد هنگفت نفت و ارتشي آماده و مجهز و همچنين، منابع نظامي و مالي رو به ر‌شد (28 ميليارد دلار ذخيره ارزي)، عقده جاه‌ طلبي بي‌حد و حصر خود را هر چه بيشتر ارضا كند.

انعقاد قرارداد كمپ ديويد و انزواي سياسي مصر و سادات در جهان عرب موجب شد كه مصر - و نه فقط جمال عبدالناصر - نقش سنتي خود را به عنوان رهبر جهان عرب از دست بدهد و اين موضوع، فرصتي طلايي براي صدام فراهم كرد تا عراق را جانشين مصر كند

در اين حال، دولت ‌هاي منطقه و آمريكا بي‌ ميل نبودند كه فردي همچون صدام، جمهوري ‌اسلامي ايران را كه با ارتشي ضعيف و از هم پاشيده، وضعيت سياسي متشنجي داشت و درگير اختلافات داخلي بود، تنبيه كنند. افزون بر اين، انعقاد قرارداد كمپ ديويد و انزواي سياسي مصر و سادات در جهان عرب موجب شد كه مصر - و نه فقط جمال عبدالناصر - نقش سنتي خود را به عنوان رهبر جهان عرب از دست بدهد و اين موضوع، فرصتي طلايي براي صدام فراهم كرد تا عراق را جانشين مصر كند. از سوي ديگر، انقلاب اسلامي ايران و شعارهاي آن، كه محتواي ضدامپرياليستي و ضدصهيونيستي شديدي داشت، رقيبي براي ايدئولوژي بعثي عراق و شعارهاي آن در جهان عرب محسوب مي‌شد.

در چنين شرايطي و با در نظر گرفتن شخصيت صدام و انگيزه جاه ‌طلبي و خود بزرگ‌ بيني وي كه در پي گسترش قدرت و حوزه نفوذ خود به خارج از عراق بود، حمله به ايران مناسب‌ ترين وسيله براي تامين هم‌ زمان اين اهداف به شمار مي‌رفت.

به نظر صدام - با توجه به دركي كه از توازن قوا ميان عراق و ايران داشت - حمله به ايران سريع و قاطع و كوتاه مدت بود، نه جنگي طولاني و چند ساله. به عقيده وي، ارتش عراق در مدت كوتاهي مي ‌توانست ايران را به سختي شكست داده و اهداف پيش ‌بيني شده خود را تأمين كند. بدين‌ترتيب، صدام قصد داشت با پيروزي چشمگير و قاطع نظامي بر ايران، اهداف ديگر خود را تأمين كند.

ب) جبران عقده حقارت تاريخي

امضاي قرارداد الجزاير با وجود مزاياي فوق‌العاده آن، براي صدام سخت ناراحت ‌كننده بود او با جاه ‌طلبي، در مورد قدرت و پيشرفت مبالغه ‌گويي مي كرد، اما با امضاي اين قرارداد ناچار شد، در مقابل خواست ايران كه پيوسته خواهان استقرار حاكميت خود در ساحل شرقي شط ‌العرب بود، تسليم شود و اين امر براي او گران تمام شد، به ويژه اينكه، هيچ يك از زمامداران گذشته عراق حاضر نشده بودند به چنين توافقي تن دهند.

صدام براي اقناع افكار عمومي عراق و جهان عرب كه امضاي قرارداد الجزاير را نشانه ضعف او در برابر قدرت ايران مي‌دانستند، در اولين فرصت مناسب، قرارداد را لغو كرد. وي در سخنراني‌هايش، پيش از جنگ و در جريان حمله به ايران، همواره اعتراف مي ‌كرد كه جنگ را براي لغو قرارداد الجزاير و استقرار دوباره حاكميت عراق بر اروندرود (شط ‌العرب) آغاز كرده است.

در واقع، صدام كوشيد تا خاطره اين تسليم را با پيروزي قاطع و سريع خود بر ايران جبران كند. صدام در سخنراني‌هاي خود (حتي پس از پايان جنگ) از هيچ فرصتي براي موجه جلوه دادن پذيرش قرارداد الجزاير در آن مقطع تاريخي فروگذار نكرد. او علت امضاي قرارداد را اتمام ذخاير مهمات عراق ذكر مي ‌كرد و معتقد بود كه اين اقدام، فرصتي براي وحدت ملي و نجات ارتش و كشورش فراهم آورد، آن چنانكه گفت: «اين تصميم به ملت ما فرصتي داد تا انقلاب خود را به اجرا بگذارد و به سطح بالاتر قدرت، پيشرفت و ترقي برسد. عاملي كه افتخارات و حق حاكميت عراق را محفوظ نگه داشت …»

ج) آرزوي احراز مقام رهبري در منطقه

كسب مقام رهبري در منطقه براي صدام و دولت حاكم بر عراق، قدرت و اقتداري در پي داشت و باعث فراملي شدن نفوذ آنها مي‌شد. صدام هيچگاه نيت كسب نفوذ منطقه ‌اي را پنهان نمي‌كرد. وي در مارس 1979 ميلادي، با تبليغات بسيار، اجلاس وزيران خارجه عرب را در عراق برگزار كرد و در سخنان خود گفت كه ديگر جايي براي بي‌ طرفي در منطقه باقي نمانده است.

صدام خود را مسئول اجراي "پان عربيسم" مي‌دانست و اندكي پس از شروع جنگ، خود را سخنگوي ملت عرب خواند و اعلام كرد كه از جمله اهدافش، برگرداندن مالكيت جزاير ابوموسي، تنب بزرگ و كوچك به اعراب است. همچنين صدام، ابتدا به صورت نمايشي به مخالفت با سادات و پيمان كمپ ديويد پرداخت تا بتواند خود را در ميان اعراب، فردي لايق جلوه دهد و سپس براي جلب نظر مساعد آمريكايي‌ها نسبت به پذيرفتن ژاندارمي عراق در منطقه، حمله شوروي به افغانستان را محكوم كرد.

صدام خود را مسئول اجراي "پان عربيسم" مي‌دانست و اندكي پس از شروع جنگ، خود را سخنگوي ملت عرب خواند و اعلام كرد كه از جمله اهدافش، برگرداندن مالكيت جزاير ابوموسي، تنب بزرگ و كوچك به اعراب است. همچنين صدام، ابتدا به صورت نمايشي به مخالفت با سادات و پيمان كمپ ديويد پرداخت تا بتواند خود را در ميان اعراب، فردي لايق جلوه دهد و سپس براي جلب نظر مساعد آمريكايي‌ها نسبت به پذيرفتن ژاندارمي عراق در منطقه، حمله شوروي به افغانستان را محكوم كرد

روزنامه "تايمز لندن" در 17 ژوئن 1980 ميلادي (27 خرداد 1359) از ديدار «برژينسكي» با صدام حسين پرده برداشت و مجله "ايت ويز" در 11 اكتبر 1980 ميلادي (19 مهر 1359) چنين نوشت: «برژينسكي پس از سفر محرمانه خود به بغداد در اوايل ماه مه سال جاري (1980) در يك مصاحبه تلويزيوني گفت: "ما تضاد قابل ملاحظه ‌اي بين ايالات متحده و عراق نمي‌بينيم. ما متعقديم عراق كه تصميم به استقلال (يعني استقلال از شوروي) دارد، در آرزوي امنيت خليج (عربي) است و تصور نمي‌كنيم كه روابط آمريكا و عراق سست گردد."»

روزنامه "كريستين ساينس مونيتور "چاپ آمريكا نيز درباره يكي از جلسات سري دولت عراق كه دو ماه پس از سرنگوني حكومت شاه تشكيل شده بود نوشت: «در آن جلسه، بعد از بحث و بررسي پيرامون نقش شاه و رابطه آن با آمريكا در دفاع از منافع غرب و ژاندارمي خليج‌ فارس، مطرح شد كه در حال حاضر رژيم نوپاي ايران با از بين رفتن ارتش و تأسيسات اصلي آن، قادر به انجام اين نقش نخواهد بود و عراق تنها كشوري است كه با استفاده از اين موقعيت مي‌تواند خلأ ايجاد شده را پر نمايد و اين كار بايد با برنامه‌ ريزي، دقت، سرعت و مداومت انجام گيرد.»

صدام قصد داشت با شكست سريع ايران، از يك‌ سو به آمريكا نشان دهد كه تنها او مي‌ تواند در منطقه، ايران را مهار كرده و امنيت مورد نظر غرب را در خليج ‌فارس برقرار كند و از سوي ديگر، با طرح شعارهايي نظير "نبرد قادسيه" و معرفي خود به عنوان "سردار قادسيه"، مي‌خواست به كشورهاي منطقه بفهماند كه آنها براي بقاي خود در برابر تهديدهاي جمهوري ‌اسلامي ايران مديون قدرت او هستند و اوست كه حرف اول را در مسائل منطقه ‌اي و به ويژه امور عرب مي‌زند.

د) رقابت عقيدتي (ايدئولوژيك)

يكي از اهداف فرعي صدام براي تجاوز به ايران اسلامي، رقابت ايدئولوژيك با انقلاب‌ اسلامي ايران بود. صدام به ايدئولوژي حزب بعث معتقد بود و قهرمان تحقق آن به شمار مي‌رفت. اين ايدئولوژي با طرح شعارهايي چون، وحدت جهان عرب، سوسياليسم، ناسيوناليسم عربي و غيره در پي متحد ساختن اعراب و جلب توجه آنان به رهبري حزب بعث عراق بود. در مقابل، انقلاب ‌اسلامي ايران و شعارهاي اسلامي آن جاذبه بيشتري براي ملت ‌هاي عرب داشت و رقيبي سرسخت براي ايدئولوژي بعثي محسوب مي‌شد، لذا صدام حسين ناچار بود براي تحقق اهداف خود و تثبيت ايدئولوژي بعثي، به رويارويي با انقلاب‌ اسلامي ايران و اصول و مباني آن بپردازد.

ه) تصرف مناطق نفت‌خيز خوزستان

نوك پيكان حملات عراق، متوجه منطقه خوزستان بود. اشغال اين منطقه براي عراق چند فايده در بر داشت: اول اينكه عراق با اشغال خوزستان مي ‌توانست مرز دريايي خود را به ميزان زيادي گسترش داده و نفوذ خود را به راحتي در خليج‌ فارس وسعت بخشد؛ و دوم اينكه، منطقه بسيار حاصل‌خيز خوزستان، داراي معادن عظيم نفت و گاز بود و اشغال چنين سرزميني، هم باعث نفوذ شديد عراق در بازار نفت مي‌شد و هم مي‌ توانست در سرنگوني نظام نوپاي ايران نقشي حياتي داشته باشد.

و)جلوگيري از پيدايش انقلاب ‌اسلامي در عراق

عراق با حمله به ايران مي توانست توجه مردم خود را از مسائل داخلي كشور به خارج معطوف كند. انقلاب‌ اسلامي با شعار حاكميت اسلام بر سراسر كره زمين به پيروزي رسيده بود. طبيعي بود كه نخستين مراكزي كه از نظر ايدئولوژيك مورد توجه انقلاب ‌اسلامي قرار مي‌گرفت، كشورهاي همسايه بودند. در ميان همسايگان ايران، كشور عراق با داشتن 62 درصد شيعه، خطر را بيش از ديگر كشورها احساس مي‌كرد. خطري كه باعث بروز تظاهرات و راهپيمايي‌ها و ديگر حركت ‌هاي اعتراض‌ آميز مردمي به رهبري آيت‌الله صدر شده بود. سركوب اين حركت‌ها و اعدام شهيد صدر و خواهرش، مي‌توانست موج خصومت ميان مردم و حكومت بعثي را افزايش دهد. صدام، احتمالاً به اين موضوع مي‌انديشيد كه حمله به ايران و تضعيف، تحقير يا سرنگوني آن، هم منبع خطر را تضعيف يا نابود مي‌كند و هم مردم عراق متوجه يك دشمن خارجي مي‌شوند و براي حفظ وحدت ملي از حركت‌هاي اعتراض ‌آميز نسبت به حكومت بعثي دست بر مي‌دارند.

-----------------------------------------------

منبع: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ

کد خبر 381085

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha