۱۶ اسفند ۱۳۹۵، ۱۷:۰۳

مهدی جمشیدی:

مطالعه انقلاب اسلامی خلاءهای علم اجتماعی سکولار را نشان می دهد

مطالعه انقلاب اسلامی خلاءهای علم اجتماعی سکولار را نشان می دهد

مهدی جمشیدی عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه در کرسی علم اجتماعی اسلامی گفت: مطالعه انقلاب اسلامی در عمل به من نشان داد که نظریه علم اجتماعی سکولار چه خلاءهایی دارد.

به گزارش خبرنگار مهر، کرسی ترویجی معنای علم اجتماعی اسلامی با حضور مهدی جمشیدی به عنوان ارائه دهنده بحث و عبدالحسین کلانتری و میثم مهدیار، به عنوان منتقد، امروز در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد.

مهدی جمشیدی در ابتدا با تبیین دیدگاه های خود گفت: این قبیل بحث ها شاید مقداری تکراری به نظر برسد اما در عمل مقاله جدی در این باب نوشته نشده است که مشخص کند علم اجتماعی را به چه معنا دینی و به چه معنا سکولار می دانیم. اشکال در مورد علم اجتماعی اسلامی این است که این تعریف از کجا استنتاج شده است.

وی ادامه داد: برای پاسخ به این سوال دو روش وجود دارد که یکی روش قیاسی است که مربوط به فلسفه مضاف است و یک روش این است که به سراغ واقعیت برویم. سیر ذهنی بنده در عمل ترکیب این دو بوده است. لذا نباید تئوری انسان به واقعیت تحمیل شود بلکه باید حاکی از آن باشد.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ادامه داد: مطالعه انقلاب اسلامی در عمل به من نشان داد که نظریه علم اجتماعی سکولار چه خلاءهایی دارد. دغدغه بنده در علم اجتماعی اسلامی این بود که نسبت علم اجتماعی و اسلام چگونه صورتبندی می شود.

وی ادامه داد: من مقوم علم اجتماعی را موضوع می دانم که ادبیات آن با ادبیات عامه تفاوت دارد و روشمند است.

جمشیدی افزود: من بحث را به جهان علم و جهان غیر علم تقسیم کردم. جهان علم مرکب از مبادی علم اجتماعی و خودِ علم اجتماعی است.

وی افزود: مبادی یا فلسفه علوم اجتماعی به سه بخش تقسیم می شود. یکی هستی های اجتماعی است مانند هستی های مادی و معنوی و... که در اینجا اسلام دخالت دارد. دوم شناخت های اجتماعی است که شامل امکان شناخت امر اجتماعی، داده های آن و روش ها می شود. در اینجا سوال این است که از آموزه های وحیانی می توان در شناخت استفاده کرد یا نه. مسئله سوم نیز هدف علم اجتماعی است.

وی ادامه داد: خودِ علم اجتماعی شامل مسئله ها و پاسخ هاست. بخشی از مسئله ها نافع هستند و بخشی مضراند. اسلام در مسئله هایی دخالت دارد که در غایات ترجیح دارند. پاسخ ها و راه حل هایی که اسلام ارائه می دهد هم می تواند مستقم و استنباطی باشد.

وی افزود: شهید مطهری در مقدمه کتاب جامعه و تاریخ این عبارت را مطرح می کند که اسلام یک مکتب جامعه شناسی یا فلسفی نیست چون نه آن نظام ها را دارد و نه با ادبیات آنها سخن گفته است اما مسائل زیادی از قرآن قابل دریافت است.

جمشیدی گفت: استنباط های ما بخشی جزئی و بخشی کلی است. اسلام در مورد خانواده، جلوگیری از طلاق و... راهکارهایی خاص دارد که قابل استنباط است.

وی ادامه داد: ممکن است سوال شود یک واقعیت اجتماعی را تبیین کنید تا ببینیم این مدل کارآمد است یا نه؟ در پاسخ باید گفت تبیینی که آقای مطهری از انقلاب اسلامی ارائه داد در عین حال هم جامعه شناختی و هم دینی است و انقلاب را به عنوان یک واقعیت اجتماعی در نظر گرفته اند.

وی در مورد جهان غیر علم نیز افزود: برخی می گویند جامعه شناسی اگر مهذب باشد خود به خود علم دینی پدید می آید اما در عمل اینطور نیست. برخی در حوزه شخصی مسلمان اند ولی اصلاً مسلمانانه عمل نمی کنند.

جمشیدی گفت: عنصر بعدی بحث عالَم است که برخی می گویند اگر عالم بیرون دینی شده و جهان خارج متبرک به احکام شرع بشود، خود به خود جامعه علم اجتماعی متناسب با خود را خلق خواهد کرد.

وی در پایان گفت: انقلاب اسلامی واقع شد اما چقدر در مورد آن تئوری پردازی شده است و یا در مورد جنگ تحمیلی فعالیت ها محدود به خاطرات و تاریخ شده است و از آن تئوری جنگ و کنش معطوف به ایثار بیرون نیامده است.

در ادامه این نشست عبدالحسین کلانتری عضو هیئت علمی دانشگاه تهران به ازائه نقد خود پرداخت. وی گفت: آقای جمشیدی تکثر در علوم اجتماعی را پذیرفته اند و علوم اجتماعی اسلامی را کنار دیگر رویکردها قرار داده است. این استدلال محکمی نیست و با مبادی ایشان سازگاری ندارد. اگر مبنای کوهنی را بپذیریم باید لوازم آن را نیز پذیرفت.

وی ادامه داد: آقای جمشیدی گفتند چون علم اجتماعی یک قلمرو تکثیرپذیر است ما از علوم اجتماعی سخن می گوییم. اما چیزی که ما به عنوان علوم اجتماعی می شناسیم بخاطر تکثر برش هایی از موضوع است که ما در حوزه های مختلف در علوم اجتماعی شکل داده ایم.

کلانتری افزود: این تنوعی که تحقق تاریخی پیدا کرده نه بخاطر تکثر پارادایم ها بلکه بخاطر برش هایی است که به موضوع خورده است.

وی با طرح این سوال که تفاوت این علوم اجتماعی با علوم اجتماعی موجود چیست، افزود: عاملیت و ساختارها در این علوم اجتماعی دقیقاً در کجا می نشینند؟ تفاوت تنها در مسئله هاست و یا در پاسخ هاست؟ تفاوت دقیقاً در چیست؟

وی ادامه داد: شما نفس توجه به بدن و مسئله شدن بدن را در دنیای امروز چگونه می فهمید؟ آیا می توان پاسخگوی این مسئله با ابعاد جدیدی که پیدا کرده باشیم؟ بنده به امکان علوم اجتماعی اسلام یقائلم اما از منظر دیگری.

وی با طرح یک سوال خطاب به جمشیدی ادامه داد: آیا جهانی که عوض می شود و مسائل خاص خود را می آفریند با پارادایمی که شما در نظر می گیرید قابل فهم است؟ پدیده جوانی به عنوان گروهی که تولیدات خاص خود را دارند و تبعاتی در جامعه دارند، برای دوره جدید است. این در دستگاه شما چه جایگاهی پیدا کرده و آیا قابل فهم است؟

کلانتری افزود: روایت آقای جمشیدی از علم مهیج است و به رویکردهای خاصی که بنده به آن تعلق دارم نزدیک است. علوم اجتماعی درصدد فهم حیات اجتماعی است. با منطق خودش می خواهد حیات اجتماعی را بفهمد که این منطق لزوماً دینی نیست. انسان ها فطرت ثابتی دارند ولی وقتی این امر به فطرت ثانویه تبدیل می شود باید آن را منطق خوش فهمید. کنش شیطانی را نمی توان با فهم رحمانی فهمید.

وی ادامه داد: انسان به شرایطی رسیده که تولیداتی ارائه می دهد که در افق دینی قابل فهم نیست لذا چگونه می توان در علم اجتماعی اسلامی سخن گفت؟

وی افزود: در دوره فعلی علم صورتبندی تجارب بشر است و علم اجتماعی مواجهه ای است که انسان با حیات اجتماعی دارد. وبر به آن فهم کنش اجتماعی می گوید.

کلانتری گفت: شما تا زمانی که وارد عرصه عمل نشوید و از خلال آن صورتبندی اجتماعی نکنید در مسیری می افتید که نسبتی با واقعیت ندارد.

وی اظهار داشت: کار آقای جمشیدی ظرافت لازم را ندارد. ما از این حرف ها گذشته ایم و می خواهیم نسخه ارائه کنیم. این کار سطح انضمامی لازم را ندارد و پیشاعلم است و به سطح انتزاع نزدیک است.

 وی در پایان با طرح سوال گفت: اگر فردی در آلمان بخواهد علوم اجتماعی اسلامی را تعریف کند به همین تعریف شما می رسد یا شما اعتقاد دارید در فرهنگ های مختلف می توان به تعریف های مختلفی رسید؟ آیا شما تاریخ را در تعرف خود تعلیق می کنید یا تاریخ وجود دارد؟ اگر وجود دارد در کجاست؟

در پایان این نشست نیز میثم مهدیار به ارائه نقد خود پرداخت و گفت: کار آقای جمشیدی رویکرد معرفت شناسانه به علم دارد. ما در یک بازی معرفت شناسانه افتاده ایم و آقای مطهری و سروش آن را ادامه دادند و نتوانستند خارج از آن سخن بگویند. اگر نگاه فراپارادایمی داشته باشیم صورتبندی بهتری خواهیم داشت.

وی ادامه داد: تعریف آقای جمشیدی ناقص است. ما چه نیازی به ولید علم داریم؟ اگر نتوانیم به این سوال پاسخ دهسم مسئله پیچیده تر می شود.

وی افزود: چرا اکنون تجربه روش علم شده است؟ چون تجربه امکان تفاهم بین همه ایجاد می کند. علم باید یک تفاهمی در جهان اجتماعی ایجاد کند. اگر ما به دنبال تفاهم نیستیم نیاز به علم اجتماعی نداریم و همان فقه برای ما کافی است. در اینصورت از بحث محیط زیست گرفته تا خانواده و... در آیات و روایات مطلب داریم و نیازی به علم نداریم.

وی ادامه داد: علم باید بتواند معقول باشد. معقولیت علم ضامن علم بودن است. اگر بتوانیم برای نقل یک معیار معقول جهانی ایجاد کنیم می توانیم از علم اجتماعی اسلامی سخن بگوییم.

مهدیار گفت: تلقی آقای جمشیدی از علم یک تلقی مکانیکی است. وی گزاره های دینی را به عنوان یک متن غیرقابل تفسیر می داند و عاملیت انسان و مفسر را از رده خارج می کند. این امر دین را به یک دستگاه مکانیکی تبدیل می کند. چون جهان اجتماعی پیچیده است امکان نقض گزاره های اجتماعی روایی زیاد است.

وی گفت: ما در جامعه یک سری مشکلات داریم. منِ مسلمان با توجه به پشتوانه دینی خود با مشکلات مواجه می شوم و یک صورتبندی به آنها می دهم و سعی می کنم به ایده آل های دینی نزدیک شوم. در این رویکرد من یک عاملیتی دارم می توانم انتخاب کنم. ولی در رویکر آقای جمشیدی آزادی انسانی نفی می شود.

وی در پایان گفت: با انسان شناسی دینی که من فهم می کنم، انتخاب های انسان ناشی از ذات اوست. دین عمداً آیات و محکمات و متشابهات دارد و باعث می شود وجود انسان محک بخورد.

کد خبر 3925151

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha