به گزارش خبرگزاري مهر، دكتر محسن اسماعيلي در بخش دوم مقاله خود كه امروز در روزنامه همشهري منتشر شده است به موضوع " جمود و خشك مغزي و خشكهمقدسي" وپرداخته و تصريح كرده است : براي درك اهميت اين خطر بزرگ بايد در نظر داشت كه تعقل و تدين دو بال براي پرواز فرد يا جامعه به سوي خوشبختي و كمال است.
بديهي است كه پرواز با هيچ يك از اين دو بال، به تنهايي، انجامشدني نيست. همانگونه كه حذف دينورزي از زندگي بشر، به بهانه خردمندي خيانت به او و پرتاب انسان به قعر بدبختيهايي است كه نمونه آن را امروزه در غرب شاهد هستيم، ناديده گرفتن خردورزي با شعار دينداري هم آثار نكبتباري در پي خواهد داشت.
بالاتر اينكه در مقايسه آثار شوم اين دو، بدون ترديد تمسك به ظواهر دين منهاي تفكر و انديشه داراي عواقب وحشتناكتري است. در نصوص ديني هم اصالت با عقل و تعقل سنت و حتي ميزان ارزش دينداري افراد با اندازه خردورزي آنان سنجيده ميشود.
آنان كه به اسم دين بديهيات و دادههاي عقلي را انكار ميكنند، نه تنها خود به گوهر دين دست نيافتهاند، كه با ارائه چهرهاي زشت از بزرگترين نعمت الهي مانع گرايش دلهاي پاك به آن ميشوند و چه خيانتي بالاتر از اين؟! اينان با توقف در ظواهر احكام از اهداف دين دور شده و بلكه عليه آنها اقدام ميكنند و خوارج جلوه بارز چنين مردماني بودهاند.
«ابنابيالحديد ميگويد: اگر ميخواهيد بفهميد كه جمود و جهالت چيست، به اين نكته توجه كنيد كه اينها وقتي قرار گذاشتند اين كار را بكنند، مخصوصا شب نوزدهم رمضان را انتخاب كردند. گفتند: ما ميخواهيم خدا را عبادت بكنيم و چون ميخواهيم امر خيري را انجام بدهيم، پس بهتر اين است كه اين كار را در يكي از شبهاي عزيز قرار بدهيم كه اجر بيشتري ببريم» (مجموعه آثار، ج 21، ص93).
اين چنين است كه شهيد مطهري جوهره خارجيگري را جداسازي عقل از دين دانسته و هشدار ميدهد كه «انفكاك تعقل از تدين را كه همان روح خارجيگري است»، هنوز هم زنده و خطرناك ميبيند. ايشان تصريح ميكند «مذهب خارجي گري با اينكه ديري نپاييد اما روحش در تمام قرون و اعصار اسلامي جلوهگر بوده است تا اكنون كه عدهاي از نويسندگان معاصر و روشنفكر دنياي اسلام نيز طرز تفكر آنان را به صورت مدرن و امروزي در آوردهاند و با فلسفه حسي پيوند دادهاند» (مجموعه آثار، ج 16، ص 333).
عجيب اينكه از نگاه مطهري حتي مكتب اخباريگري در ميان شيعيان هم متأثر از روح خارجيگري است (همان) و «اين دو جريان خيلي شبيه يكديگر هستند»! (مجموعه آثار، ج 21، ص 111).
خاليكردن آموزهها و گرايشهاي ديني از بن مايههاي عقلي، گرفتن روح از بدن و ميراندن آن است؛ همان كاري كه كليسا كرد و همه اديان، و از جمله اسلام، هنوز هم كه هنوز است تاوان آن را ميپردازند.
براي همين است كه در قرآن و ساير متون ديني اين همه بر تعقل و تدبر پافشاري شده است. دانشمند فرزانه دوران ما استاد محمدرضا حكيمي، كه خدايش به سلامت دارد، سالهاست با طرح نظريه «اهداف دين و احكام دين» هشدار داده و ميدهد كه بايد از تحجرگرايي و جمود بر ظواهر احكام و غافل ماندن از اهداف تشريع آنها برحذر بود.
گرفتار آمدن در چنين دامي موجب آن ميشود كه با تحول زمان و نيازهاي آن، احكام ديني نه تنها از فلسفه تشريع خود دور گردند، كه به ضد خود تبديل شده و بهانهاي به دست بدخواهان دهد تا اسلام را متهم به ناكارآمدي و عدم پاسخگويي به نياز بشر كنند؛ گناهي كه بخشودني نيست.
نظر شما