به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر گفتاری از حجت الاسلام علی صفایی حائری در کتاب خط انتقال معارف، در مورد شرایط طالب علم است که در ادامه می خوانید؛
طالبان علم سه هشت شرط دارند.
شرط اول و اساسی وعی است. واعی، کسی است که وعی دارد، تمامی مطلب را می گیرد و چیزی را از دست نمی دهد.
گاهی به آدم کمی تخمه میدهند، نصفش از این طرف و آن طرف میریزد، ولی بعضی ما شاء اللَّه دستهایی دارند به اندازه یک بشقاب بزرگ! خود آدم هم بنشیند آنجا، جا پیدا میکند!
این وعی و این وعاء است که دل اولیاء خدا را شاد نگه میدارد و همراهی اینها را میخواهند و حرفی اگر دارند برای اینها میخواهند بزنند.
پس شرط اول حمل علم، وعی است، وعاء است، ظرفیت است، توانمند بودن است که وقتی فهمیدی، بتوانی چاره ساز هم باشی، نه اینکه وقتی به تو اطلاع دادند غش کنی! به جای این که بروی و کاری انجام دهی، باید بیایند به تو آب قند بدهند و جلوی دماغت کاهگل بگیرند که سر پا بایستی!
شرط دوم، تسلیم و اتباع است. اگر فهمیدی، باید روی فهمت بایستی.
وقتی فهمیدی که ضعیفی، فهمیدی که ربّی داری، فهمیدی که محدودی و او احاطه دارد، وقتی فهمیدی که او از تو به تو آگاهتر است؛ اگر این فهمها برای تو آمد، باید روی این فهم بایستی. اگر از او دل بکنی و از او جدا شوی، به چه کسی روی میآوری؟ تسلیم یعنی همین!
عقل به تو میگوید با او باش؛ چون علم را محدود به این حوزه هفتاد سال میبینی. میبینی که علم تنها هفتاد سال تو را روشن میکند در حالی که تو احتمالًا بیش از هفتاد سال هستی و روابط تو خیلی گستردهتر است و اهداف تو هم بیش از امن و رفاه و رهایی است.
با این حوزه از مسائل و با این شرایط، چگونه میتوانی سربرداری و عصیان کنی و فریاد بزنی که نمیآییم؟! و بگویی تو برو ما اینجا نشستهایم: «اذهب انت و ربک فقاتلا انا هیهنا قاعدون».(مائده:۲۴)
کجا مینشینی که ایمنتر از همراهی اولیاء خدا باشد؟
با چه کسی خواهی بود که مأمونتر و امینتر از آنها باشد؟
کجا؟
اینجا کجاست که تو نشستهای؟
اینجا بقعه ایمنی هست؟!
وادی ایمنی هست؟!
خطر است!
متن خطر است!
یعنی دوری از حق است!
جدایی از امر اوست.
شرط سوم وسعت دید و بصیرت
شرط سوم، وسعت دید و بصیرت به جوانب امر است. اینکه تو مجموعه را ببینی، نه تنها یک جا را. بصیرت به حق، مهم است. بصیرت به امر و به موضوع و به بستر حوادث مهم است. بصیرت به امر و به حکم اللَّه الراجح مهم است.
البته گذشته از بصیرت به حکم، بصیرت به معیارها و موازین را هم میخواهیم.
اگر این بصیرتها را نداشته باشی قطعاً کم می آوری. حتی در موضوعات هم اگر یک بُعد را بگیری، مانند همان داستان حمزه و امیرالمؤمنین می شود؛
به وحشی گفتند چگونه حمزه را صید کردی؟ گفت من در نظر داشتم علی و حمزه را بزنم. علی همه اطراف را مواظب بود و نمیشد او را محاصره و غافلگیر کرد، ولی حمزه مثل تیری بود که فرو میرفت. جلوی من افتاد، از پشت او را زدم.
کسی که جلو میرود باید بقیه خط را هم پاک کرده باشد، وگرنه محاصره میشود. نمیشود مثل تیر در تاریکی فرو رفت.
شرط چهارم مصونیت در برابر شبهات
شرط چهارم، مصونیت در برابر شبهه است. حامل علم اگر نتواند شبهات را بشناسد و از پیش برای آنها آماده شده باشد و مشکلاتشان را حل کرده باشد، ذلیل میشود.
در داستان موسی و فرعون که وقتی فرعون میبیند موسای مقتدر به دیدار او آمده است،... میخواهد او را بخرد، پس با او صحبت و گفتگو میکند: میگوید ما تو را بزرگ نکردیم؟ وقتی به دنیا آمده بودی در دامان ما بزرگ نشدی؟ مدتی با ما نبودی؟ آن کار را هم کردی... «وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرین»؛ و حالا ناسپاسی میکنی؟!
این شبهه است. آیا اینجا موسی باید بگوید ببخشید که من اشتباه کردم؟
یا بگوید پدر سوخته! میخواهم این کار را بکنم؟!
جواب موسی این است:
چه شده؟ چرا من نباید در دامان پدرم بزرگ میشدم؟ چرا من در خانواده خودم بزرگ نشدهام؟! «تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بنی اسرائیل؟»؛ این منّت توست بر من که من را تو بزرگ کردهای؟! تویی که بنی اسرائیل را کشتهای، تویی که پدران ما را کشتهای، که فرزندها را به در و دیوار زدهای؟!
ببینید که مسأله چقدر عوض میشود!
اگر تو در برابر شبهه مصونیت نداشته باشی، سیر طبیعی امور را نشناسی و با سلوک مناسب آشنایی نداشته باشی، طبیعتاً مقهور میشوی.
ببینید که چگونه شبهات خوارج و یاران امیرالمؤمنین را ذلیل کرد!
نظر شما