به گزارش خبرنگار مهر، چندی روزی است شهرمان هوای شهدا کرده است این را میتوان از درودیوار شهر فهمید همهجا فضاسازیها نشان از وقوع مهمترین رویداد فرهنگی سال میدهند، نامش اما «دوسالانه اجلاسیه بزرگ شهدای شاهرود» است امسال اما متفاوت. برای بازدید از آن باید به حاشیه شمالی میدان مرحوم حسینی شاهرودی رفت، کمی بیرون از شهر، پای آن کوه بلند...
برای ورودی اجلاسیه دو پارکینگ بزرگ تعبیهشده است دو درب برای هدایت مردم به دو سو که نخستینش مردم را بهسوی نمایشگاهها رهنمون میسازد و دیگری به فصل شیدایی... فصلی که بهار را در بهار به شاهرود آورده است. فصلی که تمام اردیبهشتهای تقویممان ازاینپس یادش هستند فصلی به بزرگی شیدایی...
نمایشگاههای فرعی اجلاسیه برپا هستند
در عبور از نمایشگاهها حال و هوای شهدا بانوای آهنگران و دود اسپند، ملغمهای از شور و غرور به انسان نشان میدهد، نقرهفام و ارغوانی... عکسهای شهدا به تو خوشآمد میگویند. اینجا جایی متفاوت است. در گوشهای تصویر رزمندگانی نمایش داده میشود که درراه اعزام به جبههها در مقابل دوربینی میایستند و میگویند: عالی اکبر آجودانی اعزامی از سپاه شاهرود، غلامرضا عامریان۲۴ساله اعزامی از سپاه شاهرود، محمدحسن رضایی اعزامی از سپاه شاهرود و ... اینها میروند به سمت نور و من میروم به سمت غرفهای دیگر ...
حال و هوای شهدا با نوای آهنگران و دود اسپند، ملغمهای از شور و غرور به انسان نشان میدهد، نقرهفام و ارغوانی... دیگری محصولات فرهنگی عرضه میکند، در آن گوشه غرفهای از دستاوردهای دفاع مقدس در البرز شرقی نمایش داده میشود چه کسی باور میکند یک شرکت بیش از ۱۰۰ شهید تقدیم دفاع مقدس کند؟ شهدای کارخانه قند اینجا سهم ویژه دارند، شهدای شهیدستان شاهرود، روستای میغان اینجا میدرخشند، شهدای روستای قلعه نوخرقان با نوای کاروان راهی جبههها میشوند گویا این غافله عزم کربو بلا دارد...اگر خالص نیستی اگر صاف نیستی باید به کناری روی و فقط تماشا کنی... تماشا کنی تلالو نورهای طلایی عشق را که در قطرات اشک حسرت بازماندگان میشکنند و بازتابشان هفترنگ میشود... بر روی گونه ... نیلی، ارغوانی، سرخ، کبود.
شهدا شرمندهایم جملهای پرتکرار
باید به گوشهای دیگر رفت اینجا غرفهای درباره تولیدات دفاع مقدس شاهرود است مکتوب و غیر مکتوب ... به شهدا چه میخواهی بگو؟ هر چه میخواهی را بنویس البته اگر در میان سیاهه «شهدا شرمندهایم» نوشتهشده توسط مردم جای سپیدی باشد که نوک قلمت را بنشانی کمی استراحت کند... اینهمه شرمندگی یکجا ندیده بودم.
دیگر باید به سمت شیداییها رفت وقتی خورشید در دوردست افول میکند مثلاینکه زمین آن را میبلعد در میانه راه ... پس از نوای اذان باید به سمت گیتهای ورودی رفت چند گامی که به درون میگذاری دو بخش را که در آنها صندلیهایی چیده شده میبینی. میدانی از سه طرف بسته و یک سمت بازمانند نعل اسب به دورت کشیده میشوند پردهای بزرگ در مقابل چشمانت و تلی از خاک گرداگرد محل اجرای نمایش بزرگ فصل شیدایی کشیده میشود.
وقت قیرپاشی بر آسمان است که نخستین تصاویر بر روی پرده نقرهای نمایش داده میشود و وعدهای برای مخاطبان که قرار است بزرگترین نمایش میدانی ایران اسلامی را با ۲۰۰بازیگر تماشا کنند. باد میوزد کمی سرد است اما نه از آن جنس سرماها که همه از آن گریزاناند از آن سرماهایی که آمدهاند بگویند قرار است اتفاقی رخ دهد.
خودت را باید به دست فصل شیدایی بسپاری
خودت را باید به دست فصل شیدایی بسپاری تا همراه آن شوی از خلقت انسان، میوه ممنوعه و شیطان، وقتیکه سجده نمیکند به مخلوق خدای متعال و از درگاه رانده میشود ... چه قهقهههایی سر میدهد این ابلیس و چه سوگندی میخورد که بندگان را فریب خواهم داد ما انسانها چقدر آدم و حوا گونه روزانه میوههای ممنوعه میخوریم ... شاید نیازی نیست شیطان ما را بفریبد وقتی خودمان همراه اوییم.
صدای سم اسبان در قتلگاه حسین(ع) به گوش میرسد با خود میگویی یا حسین(ع) تو دستم را بگیر تا بیایم در کنارت غمخواری کنم. فصل شیدایی با نمایش زندگی پیامبران اولوالعزم ادامه پیدا میکند، کشتی نوح چه زیبا در تلاطم امواج خروشان بالا و پائین میرود گویی همین نزدیکیها است که تو همدستت را دراز کنی به سویش و بگویی مرا نیز با خود ببر... اما در ادامه نمایش وقتی صدای سم اسبان در قتلگاه حسین(ع) به گوش میرسد با خود میگویی یا حسین(ع) تو دستم را بگیر تا بیایم در کنارت غمخواری کنم و این سیل اشک اجازه نمیدهد که صحنه اسرای کربلا در کنار تلی از خاک به میانه برسد.
فصل شیدایی در ادامه هر دل عاشقی را با انقلاب اسلامی و دفاع مقدس همراه میکند اینجا در سمت راست درست کنار غار حرا، تنگه مرصاد را ساختهاند مرصادی که برای شاهرودیها سراسر عشق و خاطره و ایثار است این مردم در مرصاد رضا نادری و ابراهیم عامریان و جمشید تیموری و دیگران را دادهاند این مردم در مرصاد مثل والفجر هشت افتخارآفرینی بسیار کردهاند، این مردم مشق مرصاد را بهخوبی میدانند این مردم بهخوبی تنگه چهار زبر را میشناسند این مردم با مرصاد زندگی کردهاند.
اجلاسیه نورباران ستارههای عاشق است
اللهاکبر ... اللهاکبر ... این چه صدایی است که اینگونه خون در رگهای رزمندگان اسلام میدمد؟ آنهم در اوج گرفتاری و حتی در اوج ضعف جسمانی؟ وقتی نوای اللهاکبر میآید لرزه بر تماماندام حضار میافتد، خروش سپاه اسلام بر نهایت کفر، اللهاکبر به این مردانگی به این عشق و به این ایثار و ازخودگذشتگی ... اینجا فصل شیدایی به اوج میرسد وقتی رزمندگان اسلام نصرت الهی را به چشم میبینند.
و پرده آخر این نمایش زیباترینش است روزی که همهمان منتظرش هستیم ... انتظار ... انتظار و انتظار ...
برخی اشک میریزند برخی سرخوشاند از این ۱۲۰ دقیقه ملغمه نور و صدا و تصویر و بازی بر روی صحنه، برخی رضایتی قلبی بر دل دارند و برخی برای بار دوم، سوم و چهارم است که آن را میبینند. اما باید کمکم اجلاسیه را ترک کرد. شامگاه سیاه ستارگانی نقرهفام دارد که هرکدام برائت دلبری میکنند. در این اندیشه هستم که میشود هزارتایشان را شمارد به نام بالغبر یک هزار شهید شاهرود نامگذاری کرد و دوباره آنها را به دامان آسمان پاشید؟ آری میشود اگر دلهایمان امروز همراه شهدا باشد.
موقعیت شهید طهرانی مقدم، مکان برگزاری اجلاسیه کمکم در افق کوچک و کوچکتر میشود امروز هم به آخر رسید اما اجلاسیه زمانی برای اشک، لبخند، شور، هیجان، عشق، صفا و نوربارانی از ستارههای عاشق است.
این اجلاسیه ۵ اردیبهشت آغاز و تا ۱۵ ادامه دارد.
نظر شما