۲۸ آبان ۱۳۸۵، ۱۳:۵۱

/ انگاره‏ هاى کهن الگویى در دو منظومه فولکلور - 1 /

بارون میاد جرجر

بارون میاد جرجر

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب : استفاده از انگاره‏ هاى فرهنگ مردم ، یکى از مهم ‏ترین شگردهاى غنى ‏سازى ابعاد معنایى زبان ادبى است که در تمامى دوره ‏هاى تاریخ به وسیله شاعران و نویسندگان به کار گرفته می شود .

به گزارش خبرگزاری مهر ، دکتر پروین سلاجقه نویسنده و پژوهشگر ادبی در آغاز مقاله خود با عنوان " انگاره‏ هاى کهن الگویى در دو منظومه فولکلور احمد شاملو " آورده است : پى ‏گیرى و تحلیل این انگاره ‏ها در آثار شاخص ادبى ، چگونگى تأثیر آن‏ها را در شکل ‏دهى فرهنگ مردم در هر دوره نمایش مى ‏دهد. علاوه بر آن در سالهاى اخیر توجه دانشمندان علوم انسانى به اساطیر قومى و نقش آنها درمعنابخشى به فرهنگ در جوامع، راه‏ هاى تازه‏ اى به سوى شناخت بهتر آثار فرهنگى و درک متون ادبى و هنرى گشوده است ، به گونه ‏اى که امروزه پژوهشگران علوم انسانى از کشفیات مردم ‏شناسى براى تفسیر آثار ادبى بر اساس الگوهاى نقد اسطوره‏ اى به دستاوردهاى قابل توجهى دست پیدا کرده ‏اند  به ویژه برجسته ‏ترین عضو مکتب انگلستان سرجیمز فریزر ، که اثر ماندگارش، شاخ زرین، تاثیرى عظیم بر ادبیات قرن بیستم داشته است .

نویسنده درادامه با بیان اینکه مهم ‏ترین بستر تجلى انگاره ‏ها و بن ‏مایه‏هاى فرهنگى ، در درجه اول ادبیات شفاهى و پس از آن ادبیات نوشتارى اقوام است ، تصریح می کند : در این میان طبق نظر جیمز فریزر ، شباهت ‏هاى اساسى نیازهاى اصلى انسان درهمه جا وهمه زبانها ، و همچنین تلاش کلیه انسانها را در تحقق بخشیدن به آرزوها و رویاهاى مشترک خود ، درلابه‏لاى همین گفتارهاى ادبى مى ‏توان پیدا کرد . به طور مثال، یکى از رویاهاى انسان در همه دورانها ، رویاى " سفر" است که در هیئت طرح واره " سفر" و کهن الگوى "جست و جو" در ادبیات شفاهى و نوشتارى به طور مکرر مطرح شده است .

این کهن الگو به شکل نوعى نماد رفتارى ، درکنش کهن الگوى " قهرمان " و کهن الگوى " تحول و رستگارى " جلوه ‏گر مى ‏شود و در بسیارى از موارد، محور اصلى روایت در داستان‏ا و منظومه‏ ها را از آن خود مى ‏کند .

طبق قواعد این کهن الگو، " قهرمان (منجى رهایى ‏بخش) سفرى طولانى را در پیش مى ‏گیرد ، در این سفر باید به کارهاى ناممکن دست بزند ، با هیولاها بجنگد ، معماهاى بى ‏پاسخ را بگشاید و بر موانعى دشوار غلبه کند تا مملکت را نجات دهد و احتمالا با شاهزاده خانم ازدواج کند . " به هر تقدیر، این کهن الگو در فرآیند تکوین خود به یکى از موتیف‏هاى قابل اعتنا در فرهنگ مردمى تبدیل شده ، از شکل شفاهى و بدوى خود فاصله گرفته و به چرخه تولید معنا پیوسته است .

به اعتقاد سلاجقه ، این موتیف درادبیات و به ویژه شعر، یکى از مضامین مکررى است که بر قاعده‏ اى معنى‏ دار و هدفمند استوار است ، چرا که مضمون "سفر" در گسترش معنایى خود در این اشعار ، بر نوعى سلوک آفاقى و انفسى دلالت دارد و از طرفى در کارکرد خود ، شعر را به روایتى داستان واره تبدیل مى ‏کند ، روایتى که به طور معمول ، در آن شخصیت اصلى (سالک) ، هیئتی نمادین مى ‏یابد و در نتیجه ، سفر به نوعى سفر فرافردى ، زمانشمول و مکانشمول تبدیل مى ‏شود. در این گونه موارد کهن الگوى سفر و جست و جو ، به نحوى به کهن الگوى " پاگشایى " قابل تعبیر است که طى آن قهرمان در گذار ازجهل و خامى به نوعى بلوغ فکرى و معنوى مى ‏رسد ، به عبارتى دیگر براى نیل به پختگى و تبدیل شدن به عضو تمام عیارى از گروه اجتماعى‏ اش ، آزمون‏هاى بسیار دشوارى را از سر مى‏ گذراند.  پاگشایى در اغلب موارد شامل سه مرحله مجزاست :  جدایى ،  تغییر و بازگشت . و مانند جست و جو گونه ‏اى است از کهن الگوى مرگ و تولد دوباره ".

به طور کلى مى ‏توان گفت کهن الگوى " فر و جست و جو " در ساختار دو گونه روایت قرار مى ‏گیرد و بار اصلى پى رفت حوادث را از آن خود مى ‏کند : یکى روایت افسانه ‏ها در ادبیات شفاهى، و دیگر سفر ضابطه‏ مند در ادبیات نوشتارى که به طور معمول به نوعى "سلوک" قابل تعبیر است . اما آنچه در این میان قابل اهمیت است ، این است که هر دو نوع آن ریشه در پیشینه تبارى و فرهنگى دارند . 

منظومه " بارون " که در اوج بحرانهاى اجتماعى در سال 1332، با زبانى کودکانه ، در زندان سروده شده است ، براساس کهن الگوى " پاگشایى " ، تلاش " قهرمان جستجوگر" را براى ایجاد تحول و دگرگونى در اجتماع و محیط اطراف خود نمایش مى ‏دهد . اما در هماهنگى با فضاى بسته جامعه و فروپاشى جنبش اجتماعى ، چرخه سفر در آن، در خود گره خورده و به نوعى سفر و جستجوى ایستا و ناکام تبدیل شده است .                           
 
در ساختار هر دو گونه آن مى ‏توان عناصر ثابت و مشترکى را پیدا کرد که براساس باورهاى اساطیرى ،مذهبى و قومى شکل گرفته و از فرهنگ عامیانه مایه ‏ورند. به عنوان مثال ،  مى ‏توان از طرح ثابت مراحل سفریا ایستگاه ‏هاى توقف در آن نام برد که بر اعدادى ثابت (نظیر سه، پنج، هفت و...) دلالت دارد. این اعداد ثابت نیز، در واقع خود کهن الگوهایى هستند که ازصور ازلى روان جمعى انسان به حساب مى‏آیند و در کلیه فرهنگ ‏ها ، تفاسیر کم و بیش مشابهى دارند ، اما نکته قابل تامل دراین میان این است که این کهن الگوها دردوره ‏هاى مختلف در هماهنگى با نیازهاى انسان ، در بافت ‏هاى روایى تازه ‏اى قرار مى ‏گیرند و بر دامنه معنایى آنها افزوده مى ‏شود ،  براى ملموس ‏تر شدن این مسئله در این مقاله به طور اجمالى چگونگى کارکرد این دو کهن الگو در دو منظومه کودکانه " بارون " و " قصه مردى که لب نداشت " از" احمد شاملو" مورد بررسى قرار مى ‏گیرد .

منظومه « بارون » که در اوج بحران ‏هاى اجتماعى در سال 1332، با زبانى کودکانه در زندان سروده شده ، براساس کهن الگوى "پاگشایى " تلاش " قهرمان جستجوگر"  را براى ایجاد تحول و دگرگونى در اجتماع و محیط اطراف خود نمایش مى ‏دهد . اما درهماهنگى با فضاى بسته جامعه و فروپاشى جنبش اجتماعى ، چرخه سفر در آن درخود گره خورده و به نوعى سفر و جستجوى ایستا و ناکام تبدیل شده است . 

زبان در این منظومه دربافت روایى ویژه‏ اى قرار گرفته و با بهره ‏گیرى ازفرهنگ فولکلور و عناصر زبان عامیانه و محاوره ، در ساختارى هنرمندانه ، روایتى چندصدایى را سامان داده است ، روایت صداهایى مایوس ، خفه و به بن ‏بست رسیده و عنصر "زمان" در آن ، مانند "زمان" در ادبیات فلکلور، اساطیرى است ؛ چرا که از سویى به ازل، و از سویى دیگر به ابد پیوند زده شده است و به همین دلیل ، کل منظومه دربافت روایى خود مى ‏تواند به زبان حال « انسان،در زما‏نهاى مختلف تعبیر شود .

از طرفى هم فضاسازى در این منظومه از نوعى ویژگى خاص و ممتاز برخوردار است ، چرا که " واقعه " در فضایى بارانى و مبهم رخ مى ‏دهد و از این رو روایت درمرز میان تاریکى و روشنى ، افسانه و حقیقت ، اسطوره و تاریخ، و خواب و بیدارى در نوسان است و در مجموع ، این فضا وضعیتى مناسب را براى هنرمند فراهم کرده است تا در هاله‏ اى از ابهام هنرى ، پایه ‏هاى منظومه ‏اى مردمى را پى ‏ریزى کند . هدف اصلى " سفر" دراین منظومه ، جست و جوى ابژه ‏اى نمادین ( زهره درخشان ) است که در زیر" باران جرجر" و در دل " شبى بیکرانه " گم شده است ، سفرى که هدفمند است و در بیانى استعارى ، پى ‏رفت‏ هاى روایت را شکل مى ‏دهد :  

بارون میاد جرجر

گم شده راه بندر

 ساحل شب چه دوره

آبش سیاه و شوره

اى خدا کشتى بفرست

آتیش بهشتی بفرست 

جاده  کهکشون کو؟

زهره آسمون کو؟ 

چراغ زهره سرده

تو سیاهیا مى گرده 

اى خدا روشنش کن

فانوس راه منش کن 

گم شده راه بندر

بارون میاد جرجر 

------------------------------------
* ادامه دارد

کد خبر 398029

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha