به گزارش خبرنگار مهر، حسین مصباحیان استاد دانشگاه تهران، در نشست «مواجهه فرهنگ ایرانی با تجدد، نقد و تحلیل محمدعلی فروغی و مسائل تجدد ایرانی» که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، در ابتدا با اشاره به اینکه ما از چه مواجهه ای داریم سخن می گویم گفت: منظومه ای از اصطلاحات درباره مدرنیته وجود دارد که به نظرم تا تدقیق نشود ما نمی توانیم راجع به مواجهه افراد با آن صحبت کنیم. یک کلمه مدرنیته، یک کلمه مدرنیزاسیون و یکی هم تجدد است که ما درباره انها سخن می گوئیم. به نظرم این سه واژه تفاوت ماهوی با هم دارند و نمی شود یک جا با همدیگر به کار برده شوند.
مصباحیان در ادامه به کتاب هابرماس با عنوان «گفتمان فلسفی مدرنیته» اشاره کرد و افزود: این کتاب یکی از بهترین کتاب های فلسفی است که به مدرنیته پرداخته است. او در این کتاب از قول هگل چند لحظه تاریخی از مدرنیته و همچنین چند بنیاد فلسفی برای مدرنیته تعریف می کند. در این کتاب بیان میشود که چگونه سه جریان بزرگ به شکلگیری عصر مدرن منتهی میشوند همچنین درباره مدرنیته ویژگیهای ذکر میشود که از آن جمله میتوان به این موضوع اشاره کرد که مدرنیته متضمن یا دربردارنده آینده است. هگل صراحت دارد که هنجارین و اصول و مبانی فلسفی خود را به هیچ وجه از دوره های قبلی وام نمی گیرد. به لحاظ فلسفی نیز هابرماس با اتکا به کتاب پدیدارشناسی روح هگل میگوید هگل نخستین فیلسوفی است که کاشف مدرنیته به لحاظ فلسفی است. قبل از او کانت، دکارت و غیره بوده اند اما هگل جمله ای دارد که نقطه رهنمون او به مدنیته می شود. او می گوید: ابلهانه است اگر فکر کنیم فیلسوف می تواند از زمانه خودش فراتر برود. در واقع هابرماس معتقد است که هگل نخستین کسی بود که زمانه خود را دید تا این حد که هگل را بدون انقلاب کبیر فرانسه و حوادث آن نمی توانیم تبیین کنیم. و آنجا پی برد که دوره عوض شده است. اسم این بنیاد فلسفی را سابژکتیویته تعریف کرد و بنابراین بنیاد مدرنیته سابژکتیویته شد.
استاد دانشگاه تهران گفت: سابژکتیویته خود متضمن ۴ معنای کلیدی فردگرایی، حق نقد، اراده عمل و فلسفه ایدهآلیستی اشاره کرد. این مفاهیم نتایج و برآمدهایی دارد که زندگی دینی، اخلاق، جامعه و هنر از آنجمله بهشمار میرود. هابرماس همچنین بنیاد سیاسی مدرنیته را سیادت سیاسی افراد بر سرنوشت خود و پیداش دولت لیبرال می داند. از همین جهت است که مفاهیمی چون حقوق بشر و ... شکل گرفته است. بعد اجتماعی و اقتصادی مدرنیته نیز پیشرفت تکنولوژی و اقتصاد و اندیشه ترقی است. بنابراین اگر ما مدرنیته را به عنوان یک مثلث در نظر بگیریم، ضلع پائینی آن بنیاد فلسفی سابژکتیویته، ضلع دیگر وجه سیاسی یا سیادت انسان ها بر سرنوشت خودشان و بعد دیگر آن هم بعد ترقی خواهی، اندیشه و پشرفت و تکنولوژی است.
وی افزود: اگر بخواهیم مدرنیته را خلاصه کنیم که همه موارد را در برداشته باشد باز به سه مسئله کلی عقل گرایی، فرد گرایی و همه شمول گرایی می رسیم. اما وقتی که ما از مواجهه یک متفکر با مدرنیته صحبت می کنیم. بنابراین باید ببینیم چه نوع مواجهه ای صورت گرفته است. هیچکدام از اندیشمندان ما مواجهه ای با این سه مورد ندارند درصورتیکه هر سه این موارد در غرب مورد نقادی قرار گرفته اند. بنابراین وقتی که ما از مدرنیته سخن می گوئیم باید ببینیم که مواجهه این اندیشمند با این سه پایه مدرنیته چه بوده است. در دکتر فروغی ما کمترین مواجهه را شاهدیم.
مصباحیان گفت: مدرنیزاسیون نیز معانی مختلفی دارد که از آنجمله میتوان به تعمیق دستاوردهای فکری ـ سیاسی ـ اجتماعی غرب در داخل جوامع غربی، تعمیم دستاوردهای فکری ـ سیاسی ـ اجتماعی غرب در داخل جوامع غیرغربی اشاره کرد. فروغی در کتابش هیچ مواجههای با مدرنیته نداشته و فقط به تعمیم دستاوردهای مدرنیته غربی در کشوری مانند ایران دارد.
وی با بیان اینکه تجدد یک فرایند و مدرنیته یک فرآورده است اظهار کرد: غربیها از طریق تجدد سنتشان به مدرنیته دست یافتهاند، اما این تجدد سنت اصلا در جامعه ما صورت نگرفته است. فروغی با مدرنیته و بحرانهایش هیچ مواجههای ندارد و در کتاب «سیر حکمت در اروپا» نیز ما بارقههایی از دعوت فکری را نمیبینیم. تنها در این کتاب رویکرد ترویجی و اطلاعرسانی نسبت به فلاسفه غربی وجود دارد. در کتاب دیگر فروغی نیز مواجهه انتقادی نسبت به مدرنیته مشاهده نمیشود.
استاد دانشگاه تهران تاکید کرد: البته طبیعی است که ما انتظاری از فروغی نداریم چون در آن دوره مواجهه با بنیاد فلسفی مدرنیته با تمامی تعارضاتش و نقد آن بسیار کم بوده است. بنابراین فروغی با این مفهوم از تجدد هم هیچ مواجهه ای نکرده است. اما پرسش این است که مدرنیته به عنوان یک مفهوم و مدرنیزاسیون به عنوان سه فرایند مختلف و تجدد هم به عنوان فرایندی که در مقابل سنت قرار می گیرد فروغی چه مواجهه یا با آن کرده است؟ با مدرنیته و بحران های آن اصلا مواجهه نکرده است. درباره تجدد وقتی در آثار فروغی تامل میکنیم میبینیم که تاکیدش بیشتر روی توسعه و ترقی زبان فارسی است و به سنت و نوشدن آن کاری ندارد. تصحیحهایی که فروغی بر کتابهایی چون «دیوان سعدی» و ... نوشته است رویکرد انتقادی و تفسیری ندارد و با حرف جدید کمترین مواجهه را برقرار میکند.
مصباحیان با بیان اینکه فروغی ترجیح داده که با مسائل خطرناک روبهرو نشود افزود: او در یادداشتی باعنوان «چرا ایران را باید دوست داشت» اساسا به موضوعات پرخطر اشارهای نمیکند در حالیکه اگر کسی ایران را دوست دارد باید بررسی کند که چرا ما در شرایط زوال هستیم و حرفی در جهان نداریم. و هیچ حرفی برای جهان نداریم. در حالیکه ما ناقد لیبرالیسم و کاپیتالیسم هستیم چه چیزی برای ارائه در مقابل آنها داریم. بنابراین کسی که ایران را دوست دارد باید دعوت به خواندن سنت و فرهنگ بکند و دعوت به تجدد سنت بکند تا مدرنیته شکل بگیرد. الان مدرنیته به صبغه انفرادی توهمی بیش نیست. در چنین شرایطی فروغی باید دعوت به خواندن سنت بکند که این کار صورت نمیگیرد.
وی گفت: مواجهه فروغی با مدرنیزاسیون نیز تنها به معنای تعمیق دستاوردهای فکری ـ سیاسی ـ اجتماعی غرب به کشورهای دیگر است. بنابراین از لحاظ فردی به نظر می رسد که انگار رکن سیاسی مدرنیته با او وحدت پید ا کرده است. اما اینها هم با یک ملاحظه همراه است و آن محافظه کاری افراطی توام با ترس فروغی در برخورد با رضا شاه است. بنابراین فروغی وقتی وارد صحنه سیاسی کشور میشود که جامعه یک دوره به عقب نشسته است. چرا که ما قبل از آن مشروطیت را داشته ایم که آزادی به نحو نسبی مستقر بوده است. دوره رضاشاه بازگشت مطلق به استبداد است و یکی از کارگزارهای اصلی آن هم فروغی است.
این استاد دانشگاه در پایان آثار ابوالحسن فروغی را متمایزتر از محمدعلی فروغی دانست و گفت: من در حوزه سیاست ابوالحسن فروغی را سالمتر از محمدعلی فروغی میبینم. در حوزه فکر و اندیشه هم نقطه عکس محمد علی فروغی است.
نظر شما