پیام‌نما

وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ‌اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * * * [مردان و زنان] بی‌همسرتان و غلامان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید؛ اگر تهیدست‌اند، خدا آنان را از فضل خود بی‌نیاز می‌کند؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست. * * اللّه از فضلش بسازدشان توانمند / دانا و بگشاينده مى‌باشد خداوند

۹ آبان ۱۳۸۵، ۱۶:۱۳

تنها "كتاب" است كه مي ماند ؛ گزارش مهر از اجراي نمايش در كتابخانه ملي

تنها "كتاب" است كه مي ماند ؛ گزارش مهر از اجراي نمايش در كتابخانه ملي

شب گذشته تالار سهروردي كتابخانه ملي محل اجراي نمايشي بود كه تماشاگرانش را پشت ميزهاي مطالعه نشاند .

به گزارش خبرنگارمهر ، " يك شب در كتابخانه " نخستين نمايشي است كه به جاي اجرا در صحنه تئاتر و روي سن ، در ميان تماشاگران و پشت ميزهاي مطالعه به اجرا در مي آيد . اجراي اين نمايشها ازچند سال قبل تاكنون با هدف جلب توجه عمومي به موضوع كتاب و كتابخواني ، در چندين كتابخانه از شهرهاي اروپايي تست شده است .

خلاصه داستان

مردم مانند ارواحي ساكن ، نيمه شب ناگهان در كتابخانه ظاهر مي شوند ، ارواحي كه همان تماشاگران نمايش هستند . يك كتاب موسيقي عامه كه جلدش فرسوده شده به ميان اين ارواح مي آيد - ارواحي كه زائيده تخيل او هستند - او با مردم حاضرازچيزهايي سخن مي گويد كه رازجهان هستي ، پايان جهان و مفهوم گذر زمان است .

كمي بعد جواني معرض از پشت قفسه هاي كتاب ظاهر مي شود و در پي او كتاب شعري كه به هيبت يك زن جوان ظاهر مي شود ، كتابي كه شعرهاي تغزلي زيادي درون صفحاتش دارد .


ساعت 21 و 30 دقيقه ، همه چراغ هاي كريدور اصلي ورودي سالن هاي منابع ايرانشناسي كتابخانه ملي خاموش است  و جمعي در حدود 60 نفر در ابتداي پله هاي ورودي به سالن هاي مطالعه ايستاده اند . كارگردان به آرامي بالاي پله ها مي رود و جمع را متوجه حضور خود مي كند .

او مي گويد : " ممكن است مانند اين جمعيتي كه اين وقت شب در اين كتابخانه گردهم امده اند گروه هاي ديگري در كتابخانه هاي نقاط مختلف جهان جمع شده باشند . ما به صورت مخفيانه به اينجا آمده ايم ".

اين نكته توجه بيننده را جلب مي كند كه طبعا اين وقت از شب و درحالي كه چراغ هاي سالن هاي خاموش است ما نبايد اينجا باشيم . پس همگي به سفارش كارگردان آرام از پله ها بالا مي روند و در سالن مطالعه مي نشينند بدون اينكه به چيزي دست بزنند و آرامش كتابخانه را برهم .

هيچ نوري نيست تماشاگران در تاريكي شب راه خود را از ميان صندلي ها باز مي كنند و دقايقي بعد از جاگير شدن ما پيرمردي ( سعيد پور صميمي ) به ناگهان درحالي كه چراغ قوه اي در دست دارد از ميان قفسه هاي كتاب پيدايش مي شود و مي رود و يكراست مي نشيند پشت ميزي كه روبروي تماشاگران قرار گرفته و با صداي رسا شروع مي كند درباره مفهوم زمان و گذر آن سخن گفتن .

روايت او از پايان جهان و سرانجام جهان به زودي ، به سرگذشت " فاوست "  مخلوق  " گوته " مي رسد كه دنبال رسيدن به دانش ، علم وفضيلت بود و در نهايت سرنوشت شومي گريبانش را گرفت .

در همين اثنا از گوشه اي ديگر از كتابخانه جواني معترض نهيب مي زند و با ترساندن برخي از تماشاگران شد و او هم با صحه گذاشتن بر اين رخداد باعث و باني آن را كتابهايي دانست كه فقط بلدند وعظ كنند و هيچ حاصلي از اين موعظه هاي كسالت بار حاصل نمي شود به جز كسالت .

كتابخانه در اين نمايش ، مكاني است كه به جهاني ديگر تعلق دارد جهاني كه درآن هركلمه پس ازبه نگارش در آمدن عينيت مي يابد ، حتي اگر كتابي نيمه تمام بماند تبديل به موجودي ناقص و معلول مي شود اين نكته اشاره اي دارد كه " هركتابي درحكم فرزند پديد آورنده آن است " .  از جمله كتاب شعري كه به سخن مي آيد مي گويد : " زني كه همين لحظه ازخيابان گذشت يك جمله از كتاب جهان بود " .

به اين ترتيب هر كتاب روايت جداگانه خود از جهان و تلقي خاصش از زندگي انسانها ارائه مي دهد ، با تاكيد بر اين نكته كه انسانها فاني هستند و تنها كتاب است كه باقي مي ماند .

کد خبر 400439

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha