پیام‌نما

إِنَّ‌اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي‌الْقُرْبَىٰ وَ يَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * * * به راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می‌دهد و از فحشا و منکر و ستمگری نهی می‌کند. شما را اندرز می‌دهد تا متذکّر [این حقیقت] شوید [که فرمان‌های الهی، ضامن سعادت دنیا و آخرت شماست.] * * * حق به داد و دهش دهد فرمان / نيز انفاق بهر نزديكان

۱۰ آبان ۱۳۸۵، ۸:۱۹

مرا اسب سپيدي بود روزي ... ؛ نقدي بر "ميم مثل مادر" رسول ملاقلي‌پور

مرا اسب سپيدي بود روزي ... ؛ نقدي بر "ميم مثل مادر" رسول ملاقلي‌پور

خبرگزاري مهر ـ گروه فرهنگ و هنر: نوشتن براي پانزدهمين فيلم سينمائي رسول ملاقلي‌پور از چند جهت كاري خاص است. ويژگي اكثر كارهاي اين كارگردان نام‌آشناي سينماي دفاع مقدس خلق نقطه صفر ميان واقعيت و خيال است.

به گزارش خبرنگار مهر، وقتي اين مرز در دنياي آدم‌هائي ترسيم مي‌شود كه همه به نوعي درگير دفاع مقدس و حاشيه پررنگ آن تا امروز هستند، ديگر نمي‌توان آنها را مانند بسياري از شخصيت‌هاي پرده سفيد به فراموشي سپرد.

شخصيتي كه درگير كشمكش دروني با گذشته‌اي است كه روح عمومي جامعه معاصر پذيرايش نيست و اينجاست كه اين كشمكش دروني به جامعه پيرامون و آدمهايش هم كشانده مي‌شود و يك جنگ تمام‌عيار ميان فرد و جامعه به راه مي‌افتد. در چنين شرايطي ترسيم فضاي موجود و موقعيت شخصيت اصلي نياز به تصويري از تشنج و آشفتگي دارد كه در عين باورپذيري، همذات‌پنداري مخاطب را هم جلب كند و در يك كلام نمايش واقعي از ذهن نامنسجم قهرمانش باشد.

قهرمانان ملاقلي‌پور هميشه فرياد مي‌زنند، نه اينكه نويسنده وادارشان كند، بلكه موقعيت آنها را به چنين جائي مي‌رساند. فريادي بر سر دنيا و آدم‌هايش و همه مناسبات غريبي كه تبديل به موانع موجود بر سر راه قهرمان قصه مي‌شوند. فريادي بر سر ... شايد همين ويژگي باشد كه ملاقلي‌پور را تبديل به كارگرداني با كاراكتر متناسب با همين فريادهاي بلند كرده كه اتفاقاً يك روز هم اين فرياد را در ميان مردم عادي سر داده تا واكنش لحظه‌اي مردم خواب‌رفته را بسنجد!

سفر ذهني مفهومي مشترك است كه در فيلم‌هاي "سفر به چزابه"، "هيوا"، "قارچ سمي" و "مزرعه پدري" عمده مي‌شود و دنياي آشفته قهرمان قصه با شكستن مرز ميان واقعيت و خيال به سرانجامي مي‌رسد كه جائي جز دنياي ذهن و خيال او نيست.

در ميان آثار ملاقلي‌پور شايد به طور خاص بتوان به اثر قديمي‌تر "خسوف" و دو فيلم "هيوا" و "نجات‌يافتگان" اشاره كرد كه شخصيت‌هاي زن در آنها محوريت پيدا مي‌كنند. در "نجات‌يافتگان" زن به عنوان جنس مخالف در تضاد با فضاي خشن و مردانه جنگ و در "هيوا" به عنوان عشقي مادي كه افسانه مي‌شود مورد توجه قرار گرفته است. ذكر اين نكات از آن جهت در بررسي "ميم مثل مادر" اهميت پيدا مي‌كند كه در اين فيلم نقش تاريخي زن به عنوان مادر مورد توجه فيلمساز قرار گرفته، آن هم در فضائي به شدت عيني و واقعي كه فقط خوب و بد در مقابل هم صف‌آرائي مي‌كنند.

وقتي مولفه بازي با واقعيت و خيال را از فيلم ملاقلي‌پور مي‌گيريم به نظر مي‌آيد آنچه اين فضاي خالي را جبران مي‌كند بايد چيزي از جنس زن ـ مادر درگير با مناسبات روز جامعه باشد كه البته تأثيراتي از دفاع مقدس هم گرفته باشد. آيا ملاقلي‌پور در روايت قصه‌اي از جنسي نسبتاً تازه، با لحن و پرداختي جديد كه مي‌طلبد، همان ملاقلي‌پور هميشگي است؟

در "ميم مثل مادر" به تبعيت از جنس قصه، نوع پرداخت و لحن فيلمساز بسيار تعديل و تا حد زيادي احساسات‌زده شده است. وقتي قرار است قصه مادري روايت شود كه با وجود اطلاع از معلوليت بچه‌اي كه در راه دارد و مخالفت‌ها و موانعي كه شوهر برايش فراهم مي‌كند، حاضر مي‌شود به تنهائي مسئوليت به دنيا آوردن نوزاد و بزرگ كردنش را به عهده بگيرد و ... شايد داشتن توقع معمول از فيلمساز كمي بعيد به نظر بيايد.

در طول فيلم با تلاش‌هاي يكطرفه مادري مواجه هستيم كه با تأسي به كليشه تاريخي‌اش كليه وجوه انساني و مادي خود را ناديده گرفته و فقط مفهوم محض يك مادر دلسوز و فداكار است. همان چيزي كه هميشه در قصه‌ها و مثل‌ها شنيده‌ايم و حالا در سال 85 همين مادر را در بستر قصه‌اي مي‌بينيم كه شايد تنها نشانه معاصر بودنش، همان نخ ارتباطي نازك با دفاع مقدس و پيامدهاي آن باشد. خط كمرنگي كه نمي‌تواند هويتي درخور به قصه و قهرمانش ببخشد، چون دخل و تصرفي در كليت ماجرا ندارد و چيزي است كه به قصه سنجاق شده است. فقط در نظر بگيريد اگر علت معلوليت سعيد هر چيزي جز شيميائي‌شدن مادر در سال‌هاي دفاع مقدس بود، چه اتفاقي مي‌افتاد؟

احتمالاً فقط بيماري و مرگ پاياني مادر را از دست مي‌داديم كه در چنين قصه‌هائي كه يك مقطع از زندگي فردي را نشان مي‌دهند مي‌توان عوامل طبيعي، تصادف و ... را به راحتي وارد قصه كرد و نگران منطق آن هم نبود. چرا كه اصل بر درگير كردن احساسات سطحي مخاطب است كه تابع منطق و علت نيست. نكته ديگر اينكه با توجه به كليشه مادر فداكار نمي‌توان گفت او به علت سهيم بودن در معلوليت فرزند اين همه فداكاري مي‌كند. چون اصل بر رابطه يكطرفه مادر و فرزند است و مطمئناً اگر فرزندش به هر دليل ديگري هم معلول مي‌شد همين كنش و واكنش‌ها را داشت.

در "ميم مثل مادر" شخصيت‌ها با الگوي سياه و سفيد طراحي شده‌اند كه برگرفته از ماهيت تاريخي آنهاست. سهيل مجموعه‌اي از خصوصيات منفي خودخواهي، تعصب، حسادت، خودبيني، جاه‌طلبي و ... است كه طبق توقعات تاريخي‌اش فرصت اشتباه كردن و بازگشت را دارد. نوع پرداخت روائي و تصويري فيلمساز از اجبار او به سقط جنين سپيده در مطب دكتر و به خصوص سكانس خوراندن قرص به سپيده و مجبور كردن او به راه رفتن، چه توجيهي جز پررنگ كردن وجه غيرانساني مرد و مظلوم‌نمائي زن دارد؟

وقتي خط فكري پررنگ هميشگي فيلمساز (دفاع مقدس) تبديل به خط فرعي كمرنگي مي‌شود كه تأثير ماهيتي در روند قصه و اتفاقات ندارد، آدم‌ها با نگاه سياه و سفيد طراحي و خلق مي‌شوند و اصل بر درگير كردن احساسات رقيقه مخاطب قرار مي‌گيرد، بدون آنكه تلخي موجود به عمق قصه و فضاي فيلم نفوذ كند.

چطور مي‌توان انتظار داشت فضا و حال و هواي آشناي هميشگي بر فيلم حاكم باشد؟ روزگاري كه قهرمانانش دنبال اسب سپيدبال شهادت بودند گذشت و انگار ما هم بايد خاطره ديدار بي‌واسطه آنها بر پرده سفيد را به گذشته بسپاريم.
-----------------------------------------
سحر عصرآزاد

کد خبر 400579

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha