به گزارش خبرنگار مهر، اما پس از گذشت چند سال این فیلم در سینماهای ایران اکران نشد و کارگردانش ترجیح داد به جای رکود و پیگیری بی نتیجه، فیلم دومش "عاشق مترسک" را بسازد که فضا و موضوعی کاملاً متفاوت داشت.
"رأی باز" ساختاری روائی ویژه ای دارد که در بستر قصه خاص فیلم به خوبی جواب می دهد. فیلم داستان سه روز از زندگی یک زندانی است که به مرخصی آمده است. قهرمان قصه در واقع سه روز فرصت دارد بفهمد چه کسی باعث گیر اقتادنش در زندان شده و به روابط پشت پرده پی ببرد. مرد پس از ترک زندان برای یافتن پاسخ پرسش هایش سراغ افرادی که می شناسد می رود و اینجاست که روابط از هم پاشیده ای که در غیبت او دچار فروپاشی غریبی شده رخ می نماید.
سفر سه روزه قهرمان قصه در تهران با نوع روایتی که بی شباهت به روایت سفرنامه ای نیست، برش هایی کوتاه از برخوردهای گذرای او را به تصویر می کشد. تأثیر گذرا یا بنیادینی که این برخوردها در او ایجاد می کند، گام بعدی او را تشکیل می دهد. پازلی که در ابتدا فقط یک تکه آن را در اختیار دارد، ولی به تدریج به تصویر کسی می رسد که برای نزدیک شدن به او با خواهرش ازدواج کرده و همان آشنای قدیم است.
سفر سه روزه مرد نه تنها به فروپاشی حال می انجامد، بلکه آینده را هم نابود می کند چون با مشخص شدن هویت کسی که گرفتارش کرده ناگزیر از قتل اوست. در چنین شرایطی گذشته و خاطرات به جا مانده از آن که می توانست تنها نقطه امیدواری برای قهرمان قصه باشد هم نابود می شود. گذشته متعلق به عشقی است که در حال احتضار است، خواهری که سرفصل گرفتاری های اوست و رفیقی که نارفیق از آب درمی آید. خاطرات گذشته در دیوارهای کهنه خانه ای متروک مدفون شده که دیگر قابل دسترس نیست.
قهرمان قصه "رأی باز" دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و به نوعی به ته خط رسیده و نمونه کاملی از قهرمان به انتها رسیده است. چنین شخصیتی فقط حرکت رو به جلو دارد تا جائی که به سدی به مثابه دیوار برخورد کند و آن وقت است که به آرامش ابدی می رسد.
نویسنده برای برخوردهای حیاتی قهرمان که استارت حرکت های بعدی اوست، به موقعیت های طراحی شده دقیق فکر نکرده، بلکه به اتفاق و تصادف متوسل شده که با توجه به ساختار سفرنامه ای منطق روائی خود را پیدا می کند. به علاوه در نوع معرفی شخصیت ها و رابطه شان با قهرمان قصه اصلاً سعی نمی کند سوء تفاهم های احتمالی را به سرعت حل و معرفی مستقیم کند.
مثلاً برخورد سرنوشت ساز قهرمان قصه با خواهرش در کافی شاپی رقم می خورد که از سر ناگزیری از آنجا سردرآورده و تا بخش عمده ای از تعقیب و گریزها این تصور که دنبال زنی مرموز است همچنان به قوت خود باقی است. تنها در سکانس گره گشائی در خانه است که رابطه آنها و علت فرار خواهر آن هم نه کاملاً واضح کشف می شود.
گذشته از ساختار روائی فیلم که به هر برخورد مانند گذری کوتاه نگاه و به این شیوه مسیر حرکت قهرمان قصه را پررنگ کرده، ویژگی های تصویری فیلم هم کمک زیادی می کنند به بازنمائی آخرین روزهای سیاه قهرمانش. سیاه و سفید بودن فیلم یکی از این مولفه های تصویری است که حتی به میزان نزدیک شدن به آدم ها و مسائل شان کمک می کند. فاصله ای که با حفظ آن مخاطب بدون غرق شدن در سیاهی پیرامون، تلخی را در عمق لایه های فیلم دریافت می کند و تأثیر چند ساله این فیلم پس از زمان نمایش در جشنواره فجر چند سال گذشته یکی از پیامدهای آن است.
انتخاب بازیگرانی که در شیوه بازی خود نوعی فاصله با مخاطب و سردی کنش و واکنش را به همراه دارند، از ویژگی های دیگری است که فیلم را خاص می کند و مهدی احمدی نمونه آن است. حتی حضور خاص بازیگرانی که تجربه های عامی در حیطه تلویزیون داشته اند به فضای غریب حاکم بر فیلم می افزاید. بازیگرانی مانند نگین صدق گویا و رزا آرایش و ... که مشابهی در کارنامه بازیگری شان ندارند.
در حال حاضر گفتن از پیامدهائی که اکران "رأی باز" می توانست برای سینمای ایران داشته باشد و احتمالاً سرنوشت ساختارشکنی در سینمای ایران که امروز بیشتر باب شده چندان کاربردی به نظر نمی آید، ولی نکته ای که همیشه باقی است اینکه دیده شدن این فیلم می توانست تأثیری زیاد بر روند کاری کارگردان به خصوص در فیلم بعدی اش و کل سرنوشت حرفه ای این فیلمساز جوان داشته باشد.
نظر شما