به گزارش خبرنگار مهر، آكويناس كه بين سالهاي 1274 -1227 ميلادي زندگي كرد مبتكر مكتب فلسفي اسكولاستيك يا مدرسي است. اساس فلسفه مدرسي ايجاد سازش و يگانگي بين عقل يوناني و ايمان مسيحي بود. اگر آگوستين ايمان مسيحي را با افلاطون پيوند داد آكويناس ارسطو را انتخاب كرد.
براي بررسي رابطه اخلاق و سياست نزد آكويناس بايد از فلسفه سياسي او آغاز كنيم. فلسفه سياسي سن توماس به نظر او درباره طبيعت و هستي بستگي دارد. طبيعت به عقيده سن توماس ، همه شمول و هدفدار است. برداشت او از طبيعت مثلثي است؛ ساختار سلسله مراتبي كه خداوند در بالاترين مرتبه آن و پست ترين موجودات در قاعده آن قرار دارند. در اين نظام فراتر برفروتر چيره است. مسئوليتها ، حقوق و وظايف همه موجودات بنا به جايگاه آنها در سلسله مراتب تعيين مي شود و همه آنها مقصدي دارند يعني دست يافتن به كمال نوع خود. مرتبه انسان در ساختار اين سلسله مراتب متعالي است. او تابع خداوند و وابسته به اوست چرا كه روحي دارد و تواني براي تعقل. هدف غايي انسان رستگاري است و او در اين جهان بايد طوري زندگي كند تا به آن هدف دست يابد.
آكويناس برخلاف آگوستين نظر ارسطو را در مورد مدني بالطبع بودن انسان را پذيرفت. بهزيستي فقط در جامعه امكان پذير است و نيازهاي انسان براي بهزيستن در انزوا و تنهايي تامين نمي شود.
آكويناس مي گفت: براي يك نفر اين امكان وجود ندارد كه به همه چيز آگاهي يابد. بنابراين لازم است انسانها به صورت جمع زندگي كنند و به يكديگر كمك نمايند. سن توماس بنيادهاي انديشه سياسي ارسطو را پذيرفت، اما مسيحي كردن فلسفه نيازمند آن بود كه آن را با برخي اضافات بيارايد.
سن توماس نمي توانست قبول كند كه شهر - دولت يوناني كاملترين شكل سازمان سياسي باشد . او گفت: اجتماعي بزرگتر لازم است تا بهزيستن را تامين كند. براي همين پادشاهي را ترجيح مي داد. هر چند وظيفه دولت كمك به مردم براي زندگي خوب است اما هدف عالي تر رستگاري روح است. در اينجاست كه يك سازمان ديني لازم است تا به مردم كمك كند تا به اين هدف متعالي دست يابند.
دولت خوب، دولت مسيحي است كه تابع دستورات كليساست براي كمك به رستگاري مردم. هدف صرف بهزيستن نيست بلكه اين مقدمه اي براي هدفي عالي تر است . به نظر سن توماس دو كار ويژه اصلي براي دولت قائل بود.
1- تامين رفاه جسماني مردم 2- تامين تكامل روحاني مردم.
وظيفه اول دولت مجالي فراهم مي آورد كه انسان به كمال طبيعي خود برسد و كار ويژه دوم، انسان را به تقوي رسانده و به خدا مي پيوندد.
دولت وسيله اي براي تكامل شرايط انساني است. اما تكامل روحاني مردم محتاج تفضل الهي است و تفضل الهي نيز مستلزم ميانجيگري كليساست. آكويناس همچون ارسطو سعادت وخوشبختي انسان را هدف اصلي تمام فعاليتهاي او مي داند.
البته او علاوه بر اينكه مانند ارسطو زيستن در جامعه و تشكيل دولت را طبيعتا ضروري مي داند نهاد ديگري چون كليسا را درنظر مي گيرد تا در دست يابي به سعادت انسانها به دولتي كه خود نيز مسيحي كمك كند.
از اين جهت جنبه شرعي و ديني اخلاق سياسي در فلسفه آكويناس پر رنگ تر مي شود. البته يك امر طبيعي است چرا كه آكويناس يك متاله مسيحي است و از اين جهت به فلسفه مي پردازد كه بتواند، بدين مسيح را ازانتقادات مخالفان نجات دهد.
نظر شما