به گزارش خبرنگار مهر، بنکدار و علیمحمدی از دوران ساخت فیلم کوتاه مستند و داستانی علاقه خاص خود را به ساختارهای نامتعارف در فرم روایت و تصویرسازی نشان داده اند، به گفته دیگر مولفه مشترک آثار آنها همین ساختارشکنی است.
در کنار این مولفه مشترک اشاره به نگاه حرفه ای آنها به مقوله بازی و بازیگری از آن جهت اهمیت می یابد که معمولاً این تصور وجود دارد که ساختارشکنی به نوعی نگاه آماتوری و غیرحرفه ای را با خود به همراه می آورد که به خصوص در نگاه به بازیگری منعکس می شود.
حمیدرضا پگاه در نمایی از "شبانه"
در صورتی که در آثار این دو کارگردان، دغدغه ساختارشکنی ترکیب خوبی با نگاه حرفه ای آنها به بازیگری داشته و به نمود جدیدی از نگاه مدرن و حرفه ای به سینما رسیده است. حضور پررنگ بازیگران حرفه ای حتی در فیلم های مستند که البته با تمهیدات خاصی در جهت فرم روایی و تصویری فیلم کارکرد پیدا می کند از تأثیرات نگاه خاص این دو کارگردان به مقوله فیلم و سینماست.
فیلم کوتاه داستانی "عشق تنهاست ... " در سه اپیزود با محوریت سه شخصیت زن در لوکیشن ثابت رستوران، تصویر واحدی از این سه زن ارائه می دهد. زن سنتی، زن امروزی و زن خیابانی. مسئله هر سه زن با وجود خاستگاه اجتماعی متفاوت، تن دادن به جبر سرنوشت است که قابل تعمیم به اجتماعات بزرگتری هم هست. شیوه روایت، تدوین خاص و برش های ناگهانی به کلوزآپ و اکستریم کلوزآپ از چهره شخصیتی که درگیر بحران و تصمیم گیری است از ویژگی هایی ساختاری است که قصه و تصویر را به یکدیگر پیوند می دهد.
فیلم کوتاه "چشم اندازهای سیاوش آباد" که مستندی درباره سیاوش کسرایی نقاش معاصر ایرانی است هم متأثر از همین نگاه است. ساختار ویژه ای که به تصویرسازی سیر خلاقه کسرایی در ثبت یک اثر می انجامد با زوایای خاص دوربین، استفاده از رنگ های زنده و ... جلوه های بصری خاصی پیدا کرده که باب جدیدی را در حیطه فیلم مستند باز می کند.
مستند "چه شگفت است عشق که هم زخم است و هم مرهم" که به زندگی ایران دَرودی نقاش معاصر کشورمان می پردازد، نریشن های شاعرانه و ملهم از شعر و ادبیات را مکمل روایتی مستند می کند که در برخی برش های زندگی دَرودی به شدت ذهنی است و دوران کودکی و نوجوانی این نقاش را به تصویر می کشد. این بار نگاه خاص فیلمسازان از سیر خلاقه نقاش در ثبت یک اثر هنری، تصویری شاعرانه می سازد که می تواند برخاسته از روح زنانه کسی باشد که فیلم درباره اوست.
بعد از این دو مستند که حول محور دو هنرمند است، پرداختن به معضل اجتماعی عصر حاضر در گرایش به قرص های روانگردان، کمی دور از ذهن و غریب می آید. ولی این دو کارگردان در مستند "MDMA" با وجود اینکه نوعی از اعتیاد مدرن را که عواقب روحی روانی و بالینی دارد محور قرار داده اند، همچنان دنبال کسب تجربه های جدید در این حیطه به ظاهر محدود و غیرخلاقه بوده اند.
استفاده از بازیگران حرفه ای برای طرح مسائل و عوارض استفاده از قرص های روانگردان که باز هم شیوه های خاصِ تصویرسازی، تدوین و رنگ به کمکش می آیند از جمله تمهیدات خلاقانه موجود در فیلم است. حمیدرضا پگاه و ... از جمله بازیگرانی هستند که در این روایت نقشی کارکردی دارند. حضور بازیگر مطرح و عامه پسندی چون بهرام رادان در میزگردی با چند مصرف کننده قرص های روانگردان هم از همین نمونه هاست. البته حضور این چهره به دلیل تجربه او در بازی در نقش یک مصرف کننده این قرص ها در "شمعی در باد" پوران درخشنده در این انتخاب نقش مهمی دارد.
بعد از چند تجربه دیگر در زمینه فیلم کوتاه داستانی که تکامل تدریجی ساختار ویژه این دو فیلمساز را به همراه دارد، اولین فیلم سینمایی آنها به نام "شبانه" با طی پیچ و خم هایی درجشنواره فیلم فجر سال گذشته به نمایش درآمد. "شبانه" داستان چند روز بحرانی از زندگی شبنم را روایت می کند که به روابط او با نامزدش خدشه وارد شده. بحران و موقعیت موجود او را به طرف مصرف قرص اکس می کشاند و از این به بعد توهمات ذهن بیمار شبنم است که تبدیل به روایت های متناوب فیلم می شود. در نهایت شبنم با وساطت ماورایی برادر شهیدش از مرز میان مرگ و زندگی به دنیا بازمی گردد.
با ذکر همین روایت سه خطی متوجه می شویم که ذاتاً با روایتی خطی و متداول سر و کار نداریم. ذهن توهم زده قهرمان قصه فرصت خوبی در اختیار این فیلمسازان قرار می دهد که دغدغه ساختار شکنی در فرم روایت و تصویرسازی را دارند. توهمات شبنم چند بار قصه را به نقطه پایان می رسانند و با بازگشت به نقطه ابتدا، قصه با روایتی دیگر از سر گرفته می شود.
حضور ذهنی برادری که از پس گذر سالیان برای نجات و رستگاری خواهرش تلاش می کند و استفاده از مستمسکی چون شهدای دفاع مقدس به عنوان واسطه رستگاری مفاهیم جذابی هستند که با ساختار تصویری، تدوین، ریتم پرشتاب اتفاقات و کارگردانی خاص این دو فیلمساز فضای فیلم های دیوید لینچ را به خاطر می آورند.
نظر شما