به گزارش خبرنگار "مهر"، فلسفه سیاسی جدید از قرون 15 و 16 میلادی به بعد شاید یک نوع گسست با فلسفه سیاسی قدیم ایجاد کرد. فیلسوفان جدید معقتد بودند که در صورتی که اقتدار حکومتی محدود و آزادیهای شخصی بیشتر شود منافع فرد بهتر تامین خواهد شد. با چنین هدفی و در راه تحقق آن نظریه پردازان از اصول قانون طبیعی، حکومت مبتنی بر رضایت حکومت محدود و مسئول حق انقلاب مردم و نیز از اصول توان ضروری برای ایجاد سازوکارهای لازم برای مردم هواداری می کردند. جان لاک متولد اوت 1632 م از جمله اندیشمندانی است که نقش بسیار مهمی در پیش برد و تعالی فلسفه سیاسی جدید ایفا کرد.
برای اینکه اخلاق سیاسی را از نظر لاک بررسی کنیم لازم است که نظر او را درمورد طبع انسان تشریع نمائیم.لاک می گفت که همه انسانها از یک گوهرند. همه به طور یکسان در برابر موهبتهای طبیعت زاده شده اند و همه قوا و استعدادهای یکسانی دارند. انسانها موجودات عاقلی هستند که غایت آنها درخودشان است.
بنابراین چون انسانها مجهز به نیروی عقل می باشند با انگیزه همدلی و عشق حقوق یکدیگر را محترم می دانند. لاک انسان را عضو یک نظام اخلاقی و تابع قانون اخلاقی می دانست. از این جهت دیدگاه وی با افرادی چون ماکیاولی و هابز متفاوت است که معتقد بودند که اعمال افراد بر اساس انگیزه های خودخواهی، لذت جسمانی و حیوانی انجام می شود. جالب است که لاک نیز مانند ارسطو انسان را موجودی بالطبع اجتماعی می دانست. خداوند انسان را به صورت چنان موجودی آفرید که برای تنها زیستن مناسب نبود. بنابراین در او میل به همنوع را ایجاد کرد که به انگیزه آن داخل اجتماع شود.
وضع طبیعی مورد نظر لاک با افرادی چون هابز متفاوت است. لاک معتقد بود که بر خلاف هابز در وضع طبیعی انسانها جنگ علیه همه وجود ندارد بلکه افراد بر اساس قانون طبیعی به یکدیگر احترام می گذارند. اما چند مشکل مهم باعث می شود تا انسانها برای بهتر شدن زندگی خود با تشکیل حکومت از وضع طبیعی وارد وضع مدنی شوند. از جمله اینکه در شرایط و وضع طبیعی قانون نوشته شده و مستقر، قاضی شناخته شده و بی طرف و قوه اجرایی وجود ندارد.
بنابراین انسانها تصمیم می گیرند تا با تشکیل یک حکومت و واگذاری اختیارات خود به او از این وضعیت خارج شوند و پای درجامعه مدنی بگذارند.
همانطور که قبلا نیز گفته شد لاک در این زمینه که انسان مدنی الباطبع می باشد غایات او در زندگی اجتماعی و مدنی تامین خواهد شد با فیلسوفان باستان و سنتی هم رای است. اما درهنگام بحث از وظایف حکومت راه خود را از فلسفه سنتی جدا می کند لاک هدف اصلی ازتشکیل حکومت را صرفا بر اساس قرار داد و رضایت مردم حفظ صلح،امنیت جان مال و آزادی مردم است. مخصوصا تاکید ویژه ای بر به رسمیت شناختن حق مالکیت افراد دارد.
لاک مقرر می دارد که هیچ قانونی و اقتداری نمی تواند ناقض اصول اولیه وضع طبیعی یعنی حفظ جان و مال و آزادی انسان باشد. او یک فیلسوف اخلاق گراست اما اخلاقی کردن جامعه را بر عهده خود افراد می گذارد که با استفاده از قوه عقلانی مصلحت خویشتن را بهتر از حکومت تشخیص می دهند. ایجاد حکومت و اقتدار نیز صرفا بر اساس رضایت خود افراد در جهت حفظ منافع آنها است. قدرت حکومت چنین دیدگاهی محدود است و نمی تواند در تمام جنبه های سرنوشت او دخالت نماید. دولت صرفا زمینه مناسب را ایجاد می کند تا انسان با کمک ازعقل به اهداف و غایات خود دست یابد.
نظر شما