به گزارش خبرنگار "مهر"، یکی از بحثهای جدی در حوزه توسعه به رابطه علم و عمل بر می گردد؛ مسئله ای که از دوران رنسانس در اروپا ، دنیا را وارد مرحله ای جدید کرد. انسان از زمان تحولات علمی صنعتی در قرن 16 و 17 ، علم را برای رفاه، آسایش و پیشرفت خود به خدمت گرفت.
قبل از آغاز رنسانس مباحث علمی چه در غرب و چه در شرق بیشتر حول محورهای کلی و ذهنی جریان داشت. در قرون وسطی مباحث فلسفی و علمی صبغه ای کاملا تئوریک داشت و رابطه چندانی با واقعیتهای اجتماعی نداشت. اما با شروع رنسانس در یک جهش موفق، علم در خدمت جامعه و رفاه مردم قرار گرفت. البته جهش صورت گرفته بیشتر در علوم طبیعی و مکانیکی بود تا اینکه در مراحل بعدی علوم اجتماعی نیز جنبه های کاربردی و عملگرایانه پیدا کردند.
هدف اصلی بحث این است که غرب زمانی به توسعه دست یافت که علم را برای اقتصاد، رفاه، صنعت، ابزارسازی، غلبه بر طبیعت و در کل برای بهتر کردن زندگی به خدمت گرفته شد و دانشمندان را از برج عاج آکادمیک به سطح جامعه و واقعیتهای آن کشانده این استخدام باعث شد که علم خود به قدرت، ثروت و دارایی تبدیل شود. یعنی اینکه قدرت دانایی محور و علم گرا شد.
پیوندی که بین علم و عمل بوجود آمد با گذشت زمان جوامع غربی را به درآمد بیشتر، رفاه افزونتر، ثروت زیادتر و جایگاه بین المللی بالاتر رساند. غرب در طول دو سه سده بر تمام جهان مسلط شد و با استفاده از قدرت علمی و تکنولوژیک خود دیگر کشورها را به تابع تبدیل کرد.
پیشرفتی که غرب به مدد علم کسب کرد یک قاعده اساسی را اثبات کرد و آن این است که پیشرفت در جامعه ای اتفاق می افتد که همه چیز در آن علمی و حساب شده باشد. یعنی اینکه مجریان، سیاستمداران و دولتمردان بر اساس اصول علمی و تحقیقاتی عمل کنند. مفهوم رابطه علم و عمل در توسعه همان دقت، حسابگری، کار نظری و کارشناسی است. اگر حاکمان یک کشور خواهان توسعه هستند باید رابطه ای منظم با دانشمندان برقرار کنند و علم و تحقیقات را در تمام سطوح به کار گیرند.
بحث رابطه علم و عمل صرفا به رابطه حوزه آکادمیک و اجرا بر نمی گردد بلکه به ساختار فرهنگی و زیر ساختهای اجتماعی مرتبط است. علمی بودن یک مولفه فرهنگی است یعنی اینکه علم گرایی باید در گستره جامعه رخ دهد و تک تک اعضای جامعه دارای ذهنی علمی باشند. اگر این خصیصه در کل اجتماع نهادینه شود می توان انتظار داشت که سیاستمداران علمی عمل می کنند وگرنه از یک جامعه ای که پژوهشگرش نیز به معنای واقعی واجد خصیصه های علمی نیست نمی توان توقع علمی بودن در دیگر سطوح بویژه سیاستمداران داشت.
در مورد علمی شدن یک جامعه آنچه باید رخ دهد این است که جامعه باید از طریق آموزش و الگوسازی به سمت ارزش نهادن به علم و مطالعه حرت کند. رشد روحیه حسابگری و کنجکاوی علمی باید در فرایند طولانی از راه فرهنگ سازی صورت گیرد . این فرایند می تواند با ابزارهایی چون سیستم آموزش ، مطبوعات و رسانه های جمعی عملی شود.
کلام آخر این است که توسعه با علمی شدن جامعه در تمامی ابعاد رابطه ای تنگاتنگ دارد و یکی از پایه های پیشرفت بروز همین خصیصه در اجتماع است که امری زمان بر و بلند مدت است.
نظر شما