به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر ترجمه و تلخیص سخنرانی مریم کریشی تحصیل کرده دانشگاه سوربن فرانسه در نشست «نیچه و جهان ایرانی» است.موضوع سخنرانی او در این نشست «علم اخلاق اسپینوزا و اخلاق نزد نیچه» بود.
شرح حال مریم کریشی
وی فلسفه را در دانشگاه سربن پاریس، مدرسه عالیه نورمال پاریس و دانشگاه هاروارد به پایان رسانده است و سپس امتحان آگرگاسیون فلسفه را با موفقیت می گذراند. او رساله دکترا خود را در مورد علم اخلاق اسپینوزا گذرانده و در چندین دانشگاه فرانسه تدریس کرده است. مریم کریشی نه تنها اهل فلسفه بلکه شیفته هنر معاصر(آندی وارهول) و تأتر میباشد و کارگردان چند نمایش نامه مولییر و شکسپیر بوده و آثار گوناگونی نیز منتشرکرده است.
ترجمه و تلخیص متن کریشی
کریشی مقاله خود را به مقابسه دیدگاه های نیچه و اسپینوزا در حوزه اخلاق اختصاص داده و دو نیچه را آشکار می کند: یکی علاقمند و موافق اسپینوزا و نیچه دیگری که منتقد نگرش اوست. در ابتدای تحلیل خود، کریشی به نامه سال ۱۸۸۱ (زمان چاپ کتاب سپیده دم) نیچه خطاب به دوستش اوربک Overbeck اشاره میکند که در آن نیچه با لحن پرشوری اسپینوزا را پیشگام وهمراه خود می شمرد_ ضمن این که میداند بینش های فلسفی شان متفاوتاند ـ و چند سال بعد او را کنار می زند. از نظر کریشی، برداشت نیچه از نوشته های فیلسوف هلندی بیشتر جنبه احساسی- عاطفی دارد و بر پایه تفسیر دیگران _کونو فیشر KunoFischer,Geschichte der Spinoza ۱۸۵۴ _ انجام شده، نه براساس متون اصلی اسپینوزا. از این رو، با مقایسه فلسفههای این دو اندیشمند میبینیم که اختلافات میان آنان فاحش اند ومسائل و راه حل ها مطرح شده ازدو طرف واقعا" متضاد یکدیگرند (کریشی این پدیده را شبه هم شکلیpseudomorphisme مینامد). کریشی در برداشت نیچه از اسپینوزا دو مرحله ( نخست نگاه مشبت به او، سپس نگاه منفی) را مورد توجه قرار می دهد: - در نامه به اوربک (۱۸۸۱) ،نیچه تعجب و شادی خود را بیان میکند زیرا اسپینوزا در جدال با پیش داوری های اخلاقی همان راهی را رفته که خودش پیش گرفته و او را خویشاوند خود می داند و زمینه ساز" فلسفه آینده" خویش.
نیچه می نویسد که پنج نقطه مشترک با اسپینوزا دارد: او منکر " وجود آزادی اراده " است( باورکاذب موجود درمیان مردم)یعنی خدا مسیحیت به هر چیزی هدف و غایتی داده و آنها را هدایت می کند (علم اخلاق،۴۸)؛ اسپینوزا وجود غایت را نفی میکند(علم اخلاق،ضمیمه۱)؛ او نیز منکر وجود" ارزش اخلاقی جهان"، وجود"عدم خود خواهی و وجود شر". کریشی میگوید که نیچه نشان می دهد که اسپینوزا بینش غایت محورfinalisme را منشأ سایر پیش داوریهای آدمی در مورد خیر و شر، گناه و غیره دانسته و در نتیجه نظم اخلاقی جهان و تمامی اصول ارزیابی را زیر سؤال برده است. کریشی میافزاید که اسپینوزا نقد مفاهیم عدم خودخواهی و شر را با تدوین مقوله کوشش conatus _ هر چیزی سعی دارد به وجودش تداوم بخشد (علم اخلاق،۳)_ گسترش میدهد ولی نیچه در آن دوره بیشتر به خاطر اخلاقستیزی و مسیحیت ستیزی فیلسوف هلندی احساس نزدیکی و همفکری با او م یکند، به خصوص که در سرنوشت این اندیشمند تنها و طرد شده وضیعت شخصی خود را نیز م ییابد. اما همین همدردی و دلسوزی نیچه مانع درک درست آثارش میشود و چند سال بعد ناگهان نیچه به اسپینوزا "ایدالیست" سخت میتازد.
مریم کریشی به نگاه منفی نیچه_ زمانی که ( ۱۸۸۵) او با اسپینوزا فاصله گرفته و مفهوم ارزش را در برابر مفهوم خدای اسپینوزا amorintellectualis Dei قرار داده_ نیز می پردازد. برای نیچه، او چهره یک حکیم ایدالیست را دارد و زبان و واژگانش بار ذهنی و عرفانی زائدی حمل می کنند (ر.ک. حکمت شادان،۳۷۲) و افلااطون را به او ترجیح می دهد. کریشی می گوید که در این دوران، نیچه متوجه شده که میان بینش ضد متافیزیکی خودش و فلسفه (سقراطی) اسپینوزا گسستی هست. نیچه مقوله بنیادی کوشش اسپینوزا را غریزه محافظه کارانه میپندارد و به دلیل غایت خواهی آن _کریشی معتقد است که نیچه این مفهوم را درست درک نکرده زیرا فرضیه اسپینوزا بر درونمندی جهانی immanence universelle استوار است، یعنی طبیعت قوانینی مختص به خود دارد وبس_ او آنرا رد می کند ودرنظر دارد مقوله توان خواهیVPخود را جا بی اندازد.
نیچه انتظار داشت که اسپینوزا نگرش نظامند خود را بر پایه نفی خدای مسیحیت بنا سازد و نه بر تدوین مفهوم خدا (ر.ک. دجال ،۱۷). در طی نگارش حکمت شادان، نیچه در گفتار ۳۳۳ اشاره کرده بود که شناخت براساس غریزهها و تن شکل می گیرد و نه بر مرتبه والایی وسکینه ذهن. یعنی درک حقیقت نزدهریک روند متفاوتی دارد:یکی تکیه برجسم، تجربه های حسی- فیزیولوژیکی میکند، دیگری به ذهن و عقل باور دارد. هر دوفیلسوف اخلاق را نقد می کنند ولی نقد نیچه در پی واژگونی ارزشهاست درحالی که اسپینوزا خواهان "بهبودی عقل" (ر.ک. رساله) واصلاح است مانند دکارت ومتفکران عصرکلاسیک. برای اسپینوزا هدف فلسفه_ مانند ویتگنشتاین به قول کریشی_ آشکارکردن منطقی اندیشه است، در حالی که از دید نیچه بنشناخت شور وغریزه است. در پایان گفتار خود خانم کریشی بر تفاوت بینشهای آنان تکیه می کند و می گوید که از نگاه نیچه فیلسوف "پزشک تمدن" است و به آن پروژه تمدن سقراطی _که بر تخیل مداوا و درمان کردن زندکی و هستی بوسیله شناخت عقلانی _ باور ندارد. از نظر اسپینوزا رسالت فیلسوف بیشتر در حوزه معنا شناسی و طبقه بندی کردن پدیدهها قرار دارد و پزشک معالج و معلم اخلاق نیست.
نظر شما