خبرگزاری مهر، گروه بین الملل-محمدتقی امراللهی: در گستره ژئوپلیتیک حقوق بشر که در قرن بیست و یکم به شکل بیسابقهای با سیاست بینالملل گره خورده است، تقابل و تعامل قدرت و حقوق با یکدیگر از مباحث بسیار جدی و قابل توجه حوزهی روابط بینالملل است.
امروز بیتوجهی به حقوق اقلیت روهینگیا که نقطه مشترک رویکرد دولت نظامی شورای نظم و توسعه از یک سو و طرفداران دموکراسی غربی و در رأس آنها خانم آنگ سان سوچی از سوی دیگر است، واقعیتی تکاندهنده تلقی میشود.
در زمینه منازعات قومی و مذهبی، هرچند با شکل گیری فرایند مدرنیته امکان ظرفیتسازی جدیدی در زیستبومهای هویت فرد، قومیت و شاخصهای هویت فرهنگی و اجتماعی متناسب با نیازمندیهای انسان به وجود آمده است، اما با دقت نظر در گسترش بی محابای خواستهای از نوعِ خود جایگاه جدیدی را نه لزوماً در هواداری از عدالت اجتماعی بلکه بیشتر در حمایت از ستیز، خشونت و افراطیگرایی شاهد هستیم.
این بحران فرهنگی زمانی آشکارا به نبرد با اقلیتهای دینی و دولتهای متکثر یا میانهرو خواهد رفت که با معضل جغرافیای محصور یا بنبست عرض جغرافیایی همراه شود و امکان بهرهگیری از خلأ احتمالی قدرت مهیا باشد. در چارچوب نظری توسعه می توان فرضیههایی را به طور مدون و مبسوط در چگونگی چنین رخدادی دید. با درنظر گرفتن مقوله توسعه به طور کلی چهار دیدگاه متصور است.
در دیدگاه نخست که به دیدگاههای سنتی حول این مقوله اختصاص مییابد توسعه، زمینهساز شرایط بدیلی برای رفع اختلافات قومی و فرقهای پنداشته شده است. در اینجا مسیری که فرایند مذکور ترسیم میکند سبب رنگ باختن اختلافات قومی و مذهبی شده و در نهایت زمینه را برای برقراری دولتهای کثرتگرا و جوامع روامدارانه فراهم میکند.
این رهیافت با در نظر گرفتن این نگاه که فقدان بازار آزاد و آزادی در خرید و فروش در جوامع عقب مانده سبب شده است تا نگاه عامه مردم به گروههای خاص یعنی متمرکز به قومیت و دستههای ماقبل مدرنیته جلب شود و نهایتاً قومیت قدرت گیرد، با ظهور نگرشهای نو و عدم به حقیقت پیوستن نقطهنظرات مذکور در کشورهایی چون یوگسلاوی سابق، کانادا، بلژیک و بسیاری دیگر از کشورهای چند قومیتی و در عین حال توسعه یافته و مدرن به چالش کشیده شده است.
در نظریات جدید نه تنها قومیت و مذهب با توسعه از میان نمیرفت بلکه با تفاوت محسوسی به عکس، پررنگتر و اساسیتر میشد و به رویارویی جدی و بیپروا میان افراد و اندیشهها دامن میزد. به بیان دیگر موجب سرباز کردن شکافهای حقوقی و خواستهای طبیعی و یا آزمندانهی انسانی میشد.
رهیافتهای حول محور سوم تمرکز خود را بر مسیر در حال گذار کنونی گذاشتند و تأکید کردند در فضای گذار یا انتقالی در هر دوی جوامع سنتی و مدرن رشته اختلافات قومی و مذهبی کاهش می یابد. در جوامع سنتی با این فرض که ماهیت بسته و اقتدارگرایانهی دولتها با محدودیت ارتباطی و اطلاعاتی همراه است و در جوامع مدرن با این فرض که ماهیت آزاد جریان اطلاعاتی و مردممحوری سبب میشود تا آحاد جوامع با آگاهی امکان حل و فصل مناقشات خود را هر اندازه که قدیمی باشد به دست آورند. در حقیقت هرچند تودهها در این دو جامعه محدود در دو گسترهی کاملاً متضاد هستند، اما مشابه یکدیگر واکنش نشان میدهند و همچون یک عضو طبیعی بدن انسان به بهبود خود کمک میکنند.
در انتها در رهیافتهای موسوم به پسانوگرایی یا فرانوگرایی به آشتی دادن ذهنیت و عینیت مبادرت میشود که اغلب به علت فضای بالقوه به وجود آمده برای فرد و آگاهی او از ضعفهای عقل اجتماعی به فردیت او و افراد همنوع او تأکید میشود. در اینجا به سبب تثبیت شکاکیت انسان و حساس شدن او نسبت به امور احتمال تنشها گسترش مییابد و وحدانیت جامعه به معنای همبستگی اجتماعی زیر سؤال میرود.
میانمار کشوری با پیشینهی تاریخی است که پس از دوره موقت الحاق به هند در قالب یکی از مستعمرههای بریتانیا و یکی از استانهای هند بزرگ، استقلال خود را نهایتاً در سال ۱۹۴۸ به دست آورد و تا به امروز تاریخ پر فراز و نشیبی را از سر گذرانده استمیانمار کشوری با پیشینهی تاریخی است که پس از دوره موقت الحاق به هند در قالب یکی از مستعمرههای بریتانیا و یکی از استانهای هند بزرگ، استقلال خود را نهایتاً در سال ۱۹۴۸ به دست آورد و تا به امروز تاریخ پر فراز و نشیبی را از سر گذرانده است. کشوری که در حد فاصل دو منطقه مهم قارهی آسیا یعنی جنوب و جنوب شرقی این قاره قرار گرفته است، جمعیت بیش از ۵۲ میلیون نفری را در خود جای داده است و از آب و هوای مناسب کشاورزی به خصوص در زمینهی کشت برنج و ذخایر متنوع طبیعی همچون گاز به عنوان ویژگیهای محیط طبیعی خود برخوردار است. با این وجود این کشور در مسیر دولتسازی بر مبنای دموکراسی همواره با چالشهای عمدهای روبهرو بوده است.
در این میان تأکید و تمرکز افکار عمومی جهان و رسانههای جهتدهنده به روند متزلزل شکلگیری دولت ملی و به تبع آن استبداد و سرکوب دموکراسیخواهان و دولتهای برخاسته از رأی مردم بوده است، اما موضوع مهم دیگری که شاید حتی با تشکیل یک دولت دموکرات همچنان گشوده و حل نشده باقی بماند پیشاپیش این کشور وجود دارد و اغلب خواسته یا ناخواسته از آن چشمپوشی میشود. موضوعی که از آن به عنوان درگیریهای قومی و مذهبی بوداییها و مسلمانان یاد میشود و بیش از هر منطقهای ایالت آراکان و پس از آن ایالت کمتر شناختهشدهی مندلی را در بر میگیرد.
قرنها پیش و از آغاز برآمدن اسلام مهاجرین مسلمانی به میانمار عزیمت کرده و در مناطق شمال غربی این کشور و به ویژه در آراکان سکنی گزیدهاند. برخی اسناد ورود مسلمانان به این منطقه را به قرن هفتم می رساند. آربی اسمارت در فرهنگ جغرافیای برمه میگوید اولین تماس تجار مسلمان با مردم آراکان در سال ۷۸۸ روی داده است. اطلاعات دیگری نیز در آرشیو اطلاعاتی بنادر دریایی برمه و کتب دیگر موجود است که بر ورود مسلمانان که برخی از آنها به دلایلی چون شکسته شدن کشتی در آن منطقه ساکن میشدند تأکید دارد. از این گذشته آثار باستانی با نامهای بدرمکان و درگاه در این سواحل پراکنده است که نشان از حضور تاریخی مسلمانان دارد.
داستان هاییدرباره حضور محمدحنفیه فرزند حضرت علی بن ابی طالب (علیهالسلام) نیز وجود دارد که به علت اختناق و تنگنای سیاسی احتمالاً همراه یک هیأت تجاری به این منطقه کوچ نموده است و مقبرهای هم به نام او وجود دارد. بر اساس همین شواهد مسلمانان به مدت ۳۵۰ سال تا زمان تصرف پادشاهی برمه در سال ۱۷۸۴در این منطقه نفوذ، اعتبار و حتی حاکمیت داشتند. برخی منابع روهینگیا را ساکنان اولیه و بومی آراکان معرفی می کنند و حتی پادشاهی مستقل روهانگ را به آن ها نسبت می دهند.
این مسلمانان و بومیهایی که با مشاهدهی رفتار و اخلاق گروه اول به اسلام گرویدند در طول تاریخ همواره با بیتوجهی حکومتهای مختلف روبهرو شدهاند. این بیتوجهی در دوران اخیر با نادیده انگاشتن این اتباع به عنوان شهروندان میانمار و محروم کردن آنان از حقوق اولیهی انسانی وارد فاز جدیدی شده است تا جایی که در چندین مقطع زمانی بوداییهای متعصب با چراغ سبز دولت به سوزاندن و کشتار وحشیانه مردم مظلوم مسلمان، که به طور عمده از قوم روهینگیا هستند، پرداختهاند. براساس آمارهای جهانی سازمان ملل و بسیاری از دیدبانهای حقوق بشری، اقلیت مسلمانان روهینگیا در میان اقلیتها بیشترین آسیب و آزار را متحمل شدهاند.
گذشته از نسلکشی فجیع که هر از گاهی با بهانههای واهی به طور مقطعی وجود داشته است، سوزاندن خانهها و بیرون کردن این مردم از محل زندگیشان سبب شده است تا صدها هزار نفر بیخانمان شده و به دنبال کمپهای موقتی در کشورهای دیگر در شرایط نامساعد کشورهای پذیرنده بروندگذشته از نسلکشی فجیع که هر از گاهی با بهانههای واهی به طور مقطعی وجود داشته است، سوزاندن خانهها و بیرون کردن این مردم از محل زندگیشان سبب شده است تا صدها هزار نفر بیخانمان شده و به دنبال کمپهای موقتی در کشورهای دیگر در شرایط نامساعد کشورهای پذیرنده بروند و به هر شکل ممکن که شده خود را به اردوگاههایی که خود شرایط ناسالم، غیربهداشتی و وضعیت نابسامانی دارد برسانند. آراکان ایالتی که جمعیت چشمگیر مسلمانان میانمار در آن زندگی میکنند منطقه غربی سرزمین برمه و مرز تقریبی سه کشور میانمار، بنگلادش و هند است. این منطقه گذشتهی تاریخی و پر اهمیتی داشته است که از یک نقطهنظر سرحدات دو دین اسلام و بودائیسم بوده است و از نقطهنظر دیگر محل اتصال دریا به خشکی و دارای موقعیتی استراتژیک وجود ساحل طولانی با خلیج بنگال و نزدیکی به تنگهی استراتژیک مالاکا است. بازرگانان و تجار در گذشتههای دور به این منطقه رفت و آمد گسترده داشتهاند که به عنوان مثال میتوان از بازرگانان مسلمان در سالهای اوج تمدن اسلامی و هلندیها در دوران استعمار نام برد.
منطقه مذکور جغرافیای بسیار ویژهای دارد طوریکه در برخی نواحی ساحلی، دشتهای مردابی و در مناطقی خارجی به سمت شرق یک سلسله کوهستانهایی وجود دارد که عملاً دسترسی دولت مرکزی و بقیهی میانمار را به آن سخت میکند. علاوه بر مسلمانان و بوداییها که اکثریت و جمعیتهای تأثیرگذار این منطقه هستند، اقوام دیگری چون چین، مرو، خامیها که اغلب آنیمیست(روحگرا) بودهاند و امروز به مسیحیت گرویدهاند و نیز کمانها که به اسلام گرویدهاند وجود دارند. بنابراین کشمکشهای بوداییها در این منطقه در رویارویی با اقلیتهای ساکن مسئلهای ریشهدار است و گریز از مرکز این اقوام نیز نسبت به حکومت مرکزی در نایپیداو، رانگون، و مندلی سابقهی طولانی دارد.
راخینها تمایل زیادی دارند تا روهینگیاها را بنگالی بنامند و بر این اساس آنها را مهاجرین غیرقانونی از بنگلادش به میانمار تلقی کنند. اما سؤالی که در اینجا وجود دارد این است چه دلیلی وجود دارد که بنگلادشیها در زمانی که آزار و اذیت مسلمانان به اوج میرسد از سرزمین بنگلادش که دارای اکثریت مطلق مسلمان است به منطقه احاطه شده به وسیلهی غیرمسلمانان بودایی مهاجرت کنند. وضعیت اقتصادی عقبنگهداشتهی میانمار برای دههها زمینهی اقتصادی ویژهای را به ارمغان نیاورده است. علاوه بر این تفاوت ظاهری، و ریشهای قابل توجه روهینگیاها با مسلمانان جنوب شرق و شرق آسیا مبنای دیگری است که در کنار اسناد تاریخی روهینگیاها را ساکنین بومی معرفی میکند.
اما رفتار سبوعانهی فرقه بوداییان که هر اقدام غیر انسانی را به نام دین و نژاد علیه این مردم انجام میدهند حتی با این توجیه که این افراد دارای تابعیت حقوقی نیستند نمیتواند قابل قبول باشد. آنگ سان سوچی که در گذشته بابت این شرایط تأسف خورده است هیچ گاه زیر بار محکوم کردن این حوادث و حمایت از بررسیهای سازمانهای حقوق بشری مثل دیدبان حقوق بشر که بوداییان را مسبب آزار و اذیت مسلمانان دانستهاند، نرفته است. بسیاری از فعالان حقوق بشر با چنین واکنشی از او که به عنوان طلایه دار مقاومت در برابر دولت استبدادی معرفی شده بود شوکه شدهاند و برخی خواستار باز پسگیری جایزه صلح نوبل از او شدهاند. حضور چندسالهی او در انگلستان که جامعهای چند ملیتی است تردیدها را نسبت به تعصب او بیشتر میکند. با توجه به اینکه همسر او انگلیسی است و سالها در غرب زندگی کرده است این نظر وجود دارد که حمایت او از مسلمانان منجر به زدن برچسب خارجی و بیگانه تلقی کردن او در سروصدای تبلیغاتی دولت میانمار شود.
با در نظر گرفتن وضعیت دشوار امروز نمیتوان هیچ یک از قرائتهای توسعه را با شرایط کنونی میانمار منطبق دانست. اگر روزگاری وضعیت حاکم بر میانمار با حکومت دولتهای نظامی سرکوبگر، توسعهنیافتگی و راه نیافتن دموکراسی به بطن جامعه توجیه میشد، امروز این وضعیت با حضور مخالف قدرتمند گذشته حکومتهای نظامی در جایگاه تأثیرگذار سیاسی و اجتماعی و سکوت معنادار او که با حمایت ضمنی از اقدامات دولت و گروههای شبه نظامی مخالف روهینگیاها همراه است نوعی سرافکندگی تاریخی را برای دموکراسی میانمار به همراه آورده است. حمایت دولتهای مدافع حقوق بشر که در خصوص این فاجعه اگر این موضوع را مسئلهای داخلی قلمداد نکردهاند تنها به محکوم کردن وضعیت بدون تحت فشار گذاردن تنها طرف جنایتکار بسنده میکنند نشان از منافع کلیدی در منطقه است که حقوق بشر را به مفهوم واقعی آن به تنگنا کشانده است.
رشد اقتصادی ۶.۹ درصدی میانمار که ناشی از فضای بکر و دستنخورده اقتصادی در سالهای تحریم گستردهی کشورهای غربی بوده است یکی از این عوامل است. معامله پنهانی قدرتهای خارجی و بر سر کار آوردن سوکی و پایان یافتن فشار حقوق بشری سبب شده است تا امروز نوعی توازن منطقهای میان جبهه آمریکا، هند، چین، روسیه و... به وجود آید و زمینههای گسترده سرمایهگذاری، فروش تسلیحات و استفاده از انرژی وضعیت رقابتی فراگیری را در این نقطه پدید آورد. این موضوع و جایگاه مسلمانان در انرژی جهان کشورهای قدرتمند را تشویق به کنار گذاشتن گروههای ضعیف میکند تا به آسانی منابع جهان را میان خود و براساس سهم از قدرت بینالمللی تقسیم کنند.
نظر شما